کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

دعاهای قنوت

ربَنَا لا تواخِذنا اِن نَسینا اَو اَخطانا رَبَنا وَ لا تَحمِل عَلیَنا اِصراً

پروردگارا! اگر ما فراموش یا خطا کردیم،مارا مواخذه مکن،پروردگارا!تکلیف سنگینی بر ما قرار مده
---------------------------------------------------ربَنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتَنا وَهَب لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحمَةَ اِنَّکَ انتَ الوَهّاب

پروردگارا! دلهایمان را،بعد از آنکه هدایت کردی از راه حق منحرف مگردان؛و از سوی خود رحمتی بر ما ببخشزیرا توییی بخشنده(آل عمران آیه8
-------------------------------------------------------------رَبنَاَ انِنََا امَنَّا فاغفِر لَنَا ذُنوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّار

پروردگارا! ما ایمان آورده ایم پس گناهان ما را ببخش، و مارا از عذاب دوزخ نگاه دار------------------------------------------------------------
ربَنا اِنَنَا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِی لِلایمانَ اَن امَنوا بِرَبَّکُم فُامَنّا رَبَنا فَاغفِرلَنا ذُنُوبَنا وَ کَفَّر عَنَّا سَیَئاتِنا وَ تَوَفَنا مَعَ الاَبرَار

پروردگارا! گناهان ما را ببخش و بدی های ما را بپوشان؛ وما را با نیکان ودر مسیر آنها بمیران.آل عمران ایه
193
------------------------------------------------------------
ربنا اتِنَا مَا وَعَدتَّنا عَلّی رُسُلِکَ وَ لا تُخزِنا یَومَ القیامَة اِنّکَ لا تُخلِفُ المیعاد

پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودی به ما عطا کن؛ و نا را در روز رستاخیز،رسوا مگردان؛ زیرا تو هیچگاه از وعده ی خود تخلف نمی کنی.آل عمران آیه 194
-----------------------------------------------------------------رَبَ اجعَلنی مُقیمَ الصَلاةِ وَ مِن ذُریَتی رَبَنا وَ تَقَبَل دُعاء

پروردگارا! مرا و فرزندانم را برپا کننده ی نماز قرار ده و و دعای مرا بپذیر.سوره ابراهیم آیه40
-------------------------------------------ربنا اغفِرلی وَ لِوَِلِدیَ وللِمومِنِینَ یَومَ یَقُومُ الحِساب

پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را در آن روزی که حساب بر پا می شود، بیامرز.سوره ابراهیم آیه 41---------------------------------------------------------------
ربَ ادخِلنِی مُدخَلَ صِدق وَ اَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق وَاجعَل لُی مِن لَّدُنکَ سُلطاناً نصیراً

پروردگارا!مرا در هر کار با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز؛ و از سوی خود،حجتی یاری کننده برایم قرار ده.سوره اسرا آیه 80------------------------------------------------------------------
ربنَا اتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحمَة وَهَیَیَ لنَاَ مَن اَمرِنا رُشدا

پروردگارا! از سوی خودت رحمتی به ما عطا کن، و از کار فرو بسته ما راه نجاتی برایمان فراهم ساز.سوره کهف آیه10
------------------------------------------------------------------ربَ اشرَح لی صَدری وَ یَسِّرلی اَمری وَاحلُل عُقدَةَ مَّن لَّسانی یَفَقهُوا قَوُلی

پروردگارا!سینه ام را گشاده کن؛و کارم را برایم آسان گردان؛ و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.سوره طه آیه 25
------------------------------------------------------------------لا اِلهَ اَلا اَنت سُبحانَکَ اِنی کُنتُ مِنَ الظالِمین

جز تو معبودی نیست؛منزهی تو!من از ستمکاران بودم.سوره انبیا آیه 87
--------------------------------------ربَ اَعُوذُ بِکَ مِن هَمَزاتِ الشَیاطین وَ اَعُوذُ بِکَ رَبَّ اَن یَحضُرُون

پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم؛و پروردگارا از این که آنان نزد من حاضر شوند به تو پناه می برم.سوره مومنون آیه 97 و 98------------------------------------------------------------------
ربَّ اغفِر وَ اَرحَم وَ انتَ خَیرُ الراحِمین

پروردگارا! مرا بیامرز و رحمت کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی.سوره مومنون آیه 118-----------------------------------------------
ربَّنا اصرِف عَنَا عَذابَ جَهنَّمَ اِنَّ عَذابَها کانَ غَرَاما

پروردگارا!عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان که عذابش سخت و پر دوام است.سوره فرقان آیه65
-------------------------------------------------------
ربَّنا هَب لَنَا مِن ازوَاجِنا وَ ذُریَتِنا قِرَُّةَ اَعیُن وَاجعَلنَا لَلمُتَقینَ اِمَاما

پروردگارا! همسران و فرزندانمان را مایه چشم ما قرار ده، و ما را برای پیشوایی پرهیزکاران گردان.سوره فرقان آیه 84
---------------------------------------------------------------
ربَّناُ افرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِت اِقدامَنا وَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرین

پروردگارا! شکیبایی و استقامت را بر ما فرو ریز؛ وقدم های ما را ثابت بدار؛ و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان.سوره بقره آیه 250
-------------------------------------------------------------------
ربَّنَا ظَلَمنَا اَنفُسَنَا وَ اِن لَّم تَغفِر لَنا وَ تَرحَمنا لَنَکُونََّن مِنَ الخاسِرین

پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم؛ و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، به یقین از زیانکاران خواهیم بودسوره اعراف آیه 23
------------------------------------------------------------------
ربَّ اِنّی لِما انَزَلتَ اِلَیَّ مِن خَیر فَقیر

پروردگارا!به هر خیر و نیکی که تو بر من فرو فرستی نیازمندم.سوره قصص آیه24----------------------------------------------
ربَّ اغفِرلی وَلَوَلِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتی مُومِناً وَلِلمُومِنینَ وَالمُومِنات

پروردگارا! مرا و پدر ومادر و همه ی کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند و جمیع مردان و زنان با ایمان را بیامرز.سوره نوح آیه28

زندگینامه گوته

زندگینامه گوته

سخنان گوته-

 گوته
فیلسوف و شاعر آلمانی (1749- 1833)
ویرایش : مریم فودازی


گوته یک مغز متفکر جهانی است. او در عین حال که شاعری عمیق و حساس است، سیاستمداری مجرب و کارکشته و دانشمندی مبتکر و بزرگ محسوب می شود. اگر چه به مکتب خاصی تعلق ندارد، لیکن شاهکاری از خود به جا گذاشته است که نه تنها بر تمام ادبیات آلمان سایه افکنده، بلکه چون تاجی بر تارک ادبیات اروپایی می درخشد.
« یوهان ولفگانگ ون گوته» Johann Wolfgang Von Goethe فیلسوف، شاعر، نویسنده و متفکر بزرگ آلمانی در ۲۸ اوت سال ۱۷۴۹ در «فرانکفورت» متولد شد و در ۲۲ مارس سال ۱۸۳۲ در «ویمار» چشم از جهان فرو بست. پدرش مشاور سلطنتی بود و می خواست پسرش یک حقوق دان با تجربه شود. گوته دوران کودکی خود را در آغوش پر مهر خانواده گذراند و تحصیلات اولیه را نزد استادان خصوصی و معلمین سرخانه به اتمام رساند. آنها زبان های یونانی، لاتین، ایتالیایی، انگلیسی، عبری، زبان یهودیان اروپای شرقی، موسیقی و نقشه کشی را به وی آموختند. زبان فرانسه را نیز در سال ۱۷۵۹ - هنگامی که سپاهیان «لویی پانزدهم» در طی جنگ های هفت ساله، شهر فرانکفورت را اشغال کرده بودند- آموخت. در سال ۱۷۶۵ بنا به اصرار پدرش برای فراگیری علم حقوق به «لایپزیگ» رفت و سه سال در آن شهر ماند و در آنجا، با دختر یک پانسیون دار ارتباطی صمیمی و عاشقانه برقرار کرد؛ نخستین اشعار او از همین عشق الهام گرفته است. پس از چندی عاشق دختر استاد نقشه کشی خود شد، اما این عشق عمیق تر و آرام تر بود. روح پر عطش گوته در شهر لایپزیگ خرسند نبود و او اغلب به مطالعه ادب و فلسفه می پرداخت؛ با این وجود، تحصیل دررشته حقوق را به پایان رسانید و مدتی هم  به مطالعه و بررسی شیمی، کالبد شناسی و معماری پرداخت و بر تمام آنها مسلط شد. در سال ۱۷۶۸ در حالی که بیمار بود، به فرانکفورت بازگشت و به تقلید از مادرش به محافل مذهبی راه پیدا کرد. وقتی حالش بهتر شد، برای تکمیل تحصیلات حقوق خود به «استراسبورگ» رفت و در اوت ۱۷۷۱ به اخذ دانشنامه لیسانس توفیق یافت. در این شهر هم  دلباخته دختر وزیری شد. اگر چه این ماجرای عشقی به ازدواج نکشید، اما روح حساس « گوته» را سخت متاثر ساخت. در مراجعت به فرانکفورت، به تشویق «هردر» ، حکیم و فیلسوف آلمانی که نفوذ زیادی در گوته داشت، به نوشتن درام پرداخت که در سال ۱۷۷۴ منتشر شد و بدین ترتیب، نام او در شمار بزرگان ادب جای گرفت. از این زمان به بعد، به فکر آفرینش بزرگترین شاهکار خود «فاوست» افتاد. از ماه مه تا سپتامبر ۱۷۷۲ ضمن اقامت در « وتزلار» ، با دختر جوانی به نام «شارلوت بوف» آشنا شد و سخت عاشق و دلباخته او گشت؛ ولی این دختر، زن رفیقش «کستنر» بود و به همین جهت، گوته امیدی به این عشق نداشت. لیکن محصول این عشق، آفرینش یکی دیگر از شاهکارهای او به نام « ورتر» است که در سال ۱۷۷۴ انتشار یافت. در مراجعت به فرانکفورت، یک سری درام های عالی نوشت که از آن جمله می توان «پرومته» در ۱۷۷۲، «کلاویگو» در ۱۷۷۴ و «استلا» در سال ۱۷۷۶ که به یاد دختری زیبا از اهل فرانکفورت نگارش یافته است، را نام برد. در این دوران، قسمتی از شاهکار جاویدان خود یعنی «فاوست» را نیز به رشته تحریر در آورد. از سال ۱۷۷۵ مسیر زندگی گوته تغییر کرد. دوک بزرگ « ویمار» با نام «کارل او گوست» او را به دربار خود فرا خواند. گوته مشاور دوک شد و به امور سیاسی و اقتصادی علاقه پیدا کرد و ضمناً تحقیقات علمی و مطالعات ادبی خود را نیز ادامه داد. لیکن، مجال او برای ادبیات و تالیف آثار کمتر بود، زیرا او مدتی مشاور سفارت و مدتی نیز وزیر دربار ویمار شد. با این وصف، گوته از مکتب رمانتیسم ورتر خود پا را فراتر گذاشت و پخته تر و کامل تر شد. درام «ایفی ژنی » او که درسال ۱۷۷۹ در ویمار به نمایش درآمد، شاهدی بر این مدعاست. سفر ایتالیا، مرحله جدیدی در سیر افکار گوته به شمار می رفت و بازگشت به هنر عهد باستان، اندیشه او را سخت به خود مشغول داشت. با این وجود، در آثاری که وی در این زمان در ایتالیا نوشته است، اثر فکر ایتالیایی دیده نمی شود. وی طی سال های ۱۷۹۲ و ۱۷۹۳ در جنگهای پروس با فرانسه شرکت کرد و بیست سال بعد، خاطراتی راجع به این جنگ ها نوشت. آشنایی او با «شیلر» شاعر بزرگ آلمان در سال ۱۷۹۴ نور تازه ای به حیات او تاباند و گوته با همکاری شیلر در سال ۱۷۹۶ مجموعه اشعاری به نام «گزنیا» منتشر ساخت. سپس رمان بزرگی را که شرح حال خود اوست، تألیف کرد و آن را «سال های کار آموزی ویلهم مستر» نامید. در سال ۱۷۹۷ منظومه بورژوائی به نام «هرمان و دوروته » را منتشر ساخت و این منظومه شهرت او را بیشتر کرد. در این سال ها، «دوک ویمار» او را از همه القاب و عناوینش معزول کرد و گوته به مدیریت تئاتر ویمار اشتغال ورزید و ضمناً به مطالعات زمین شناسی و گیاه شناسی پرداخت و رساله هایی نیز در این باره به رشته تحریر در آورد. در سال ۱۸۰۵ شیلر در گذشت و گوته نیز به بیماری مهلکی دچار گشت که نزدیک بود او را از پای در آورد. این بیماری گوته را بسیار ضعیف ساخت. در سال ۱۸۰۸ نخستین قسمت « فاوست» منتشر شد. در آن سال، جشنی به افتخار «ناپلئون بناپارت» امپراطور فرانسه در «ارفوست» برپا شد که گوته در آن شرکت کرد ؛ مذاکره او با ناپلئون در آن شهر معروف است. گوته از طرف ناپلئون به دریافت نشان «عقاب لژیون دونور» مفتخر گردید. سالهای آخر عمر گوته به تکمیل شاهکار بزرگش فاوست گذشت و قسمت دوم این اثر بزرگ در سال ۱۸۳۳ یعنی چند روز قبل از مرگش به اتمام رسید. گوته یک مغز متفکر جهانی است. او در عین حال که شاعری عمیق و حساس است، سیاستمداری مجرب و کارکشته و همچنین، دانشمندی مبتکر و بزرگ محسوب می شود. در مقایسه او با «شکسپیر» گفته اند : «آنچه شکسپیر از درون خود الهام گرفته، گوته با ممارست و مطالعه زیاد آموخته است». اگرچه گوته از الهامات شاعرانه عصر الیزابت برخوردار نبوده، اما قوه تفکر بسیار وسیع و قریحه سرشارش او را به مقام معنوی بسیار والایی رسانده است و این چیزی است که همه به آن اعتقاد دارند. گوته یکی از نوابغ بزرگ دنیا است که کتاب هایی درباره «حافظ»، شاعر نامی ایران نوشته است. از دیگر آثار او می توان «اگمونت » و «تاسو» را نام برد.

جامعه و علوم اجتماعی

  


 


مهاتما گاندی، سیاستمدار و فیلسوف و نجات بخش کشور بزرگ هند از چنگال استعمار و استثمار انگلستان، در پوربند هند بدنیا آمد، پدرش نایب احکومه راجه یک بخش از کنی یاوار بود. دوره دبستان را دین شهر گذانید و در شرح حال خود نوشته است: “ هوش و حافظه‌ام ضعیف بود و نمی‌توانستم بدرستی و سهولت درس‌ها را فراگیرم، بعلاوه تنبل هم بودم.”

در 13 سالگی درحال تحصیل بود که با دختری
ازدواج کرد و هنوز نوزده سالش نشده بود که چهار فرزند داشت. پس از تحصیلات متوسطه در 1888 به انگلستان رفت و در شهر لندن در رشته حقوق، علوم اجتماعی و سیاسی تحصیل و در 1891 به میهن مراجعت و وکالت کرد. و در 1892 به آفریقای جنوبی رفت و بکار وکالت پرداخت و بانتشار مجله‌ای اقدام و حمایت از هندیان تحت ستم آن سامان نمود. تا این که به هند بازگشت و در 1921 اختیارات کامل کنگره ملی هند را در دست گرفت و از راه مبارزه منفی و تحریم کالاهای انگلیسی و ایجاد اعتصاب غول استعمار را بلرزه در آورد و در همین زمان بود ( مارس 1922 ) که حکومت به توقیف او عزم کرد. هیچ مقاومتی نکرد و به انتخاب وکیل تمایلی نشان نداد و هیچ در مقام دفاع برنیامد. هنگامی کهدادستان او را متهم کرد و گفت به جهت پیامهای خود مسئول شورش سال 1921 است، گاندی با عبارتی پاسخ گفت که ناگهان به ذورة افتخار و شرافت رسید:

“ من میل دارم همة آن نکوهشهای
دادستان فاضل را که به جهت وقایع بمبئی و مدرس و چوری چاری برگردة من بار کرده است بپذیرم. برای من که بارها در این کار ژرف نظر کرده‌ام و شبان پیاپی در این اندیشه به خواب رفته‌ام، غیر ممکن است که خود را از این جرائم شیطانی برکنار بدانم … مدعی العموم فاضل کاملاً حق دارد که می‌گوید مردی همچو من که مسئوولیت می‌شناسد مردی که از تعلیم و تربیت بهرة فراوان برده… باید از عواقب همة این اعمال باخبر می‌بود من می‌دانستم که با آتش بازی می‌کنم و تن به مهلکه دادم، و اگر آزادم گذارند باز به چنین کار بر می‌خیزم. بامداد امروز چنین احساس کردم که اگر این سخنان را که اکنون در محضر دادگاه گفتم نگویم در انجام وظیفه کوتاهی کرده‌ام.

من میل داشتم از عنف بپرهیزم. اکنون هم می‌خواهم از عنف خودداری شود. عدم شدت و عنف نخستین اصل مذهب من است آخرین اصل مذهب من نیز چنین است. اما من باید راهی برمی‌گزیدم. یا بایست به نظامی تن می‌دادم که به کشور من لطمه‌های جبران ناپذیر زده، یا تسلیم خطر خشم دیوانه‌وار مردم می‌شدم که چون از لبان من برحقیقت آگاهی می‌یافتند ناچار خیزش می‌کردند. من می‌دانم که ملت من گاه سر به دیوانگی نهاد. از این رهگذر سخت متاسفم و لذا من اکنون اینجا هستم و آمادة لبیک و در کمال مسرت حاضر به تسلیم در برابر شدیدترین مجازات‌های آن عمل که به اعتبار قانون جنایت عمدی است و به عقیده من بالاترین وظیفة تمام اهالی کشور است. ”

قاضی در کمال تاسف گفت که باید او را به زندان افکند. آنهم مردی را که میلیون‌ها هموطن یک وطن‌پرست بزرگ و رهبر عظیم‌الشان می‌دانند قاضی تصدیق کرد که حتی مخالفان هم گاندی را مردی صاحت آرمان‌های بزرگ و زندگی شرافتمندانه و پاک می‌شناسند قاضی او را به شش سال حبس محکوم کرد گاندی را به زندان مجرد افکندند ولی هیچ شکایتی نکرد می‌نویسد من دیگر زندانیان را نمی‌بینم گرچه بواقع نمی‌دانم معاشرت من چه زیانی به آنها می‌رساند اما “ خوشحالم طبع من به تنهائی میل دارد من آرامش و سکوت را دوست دارم اکنون فرصت پرداختن به آن مطالعات را دارم که در جهان خارج از آن‌ها غفلت کردم” با پشتکار تمام به خواندن آثار بیکن ـ کارلایل ـ راسکین ـ امرسون ـ تورو و
تولستوی پرداخت و ساعت‌های متوالی در آثاربن جونسون و والتر سکات آرامش دل می‌یافت. بهاگاواد ـ گیتارا بارها خواند. زبانهای سانسکریت و تامیل و اردو را خوب فرا گرفت تا نه تنها به محققان نامه بنویسد بلکه به ـ تواند با تودة‌ مردم سخن بگوید. برای شش سال مدت زندان خود یک برنامة مفصل مطالعه و تحقیق تدارک کرد، و در کمال وفاداری آنرا باجراگذارد تا حادثه‌ای پا درمیان نهاد. معمولاً می‌نشینیم و با سر ـ زندگی یک مرد جوان بیست و چهار ساله کتاب می‌خوانم و پنجاه و چهار سال سن و مزاج علیل خود را فراموش می‌کنم.”

در 1924 بیماری
آپاندیس موجب رهائی اوشد، ویک داروی باختری ، که گاندی اینهمه آنرا نکوهش میکرد، از بیماری نجاتش داد 000 نقل از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت- هند و همسایگانش- ترجمه مهرداد مهرین.
 


در 1925 بعلت عدم اطاعت برخی از پیروانش مدت 7 روز روزه می‌گیرد ودر 1927 با مالیات نمک مبارزه منفی می‌کند. در 1928 باعث صدور قطعنامه‌ای در کنگره هند می‌شود که در عرض یکسال باید به هند استقلال داده شود. در عیر اینصورت سراسر هند بمبارزه با انگلستان برخواهد خاست. در 1930 عملاً همراه 70 نفر با برداشتن نمک از دریا بمبارزه می‌پردازد و بزندان می‌افتد و در ژانویه 1931 آزاد می‌شود و دراوت همانسال برای شرکت کنفرانسی به لندن می‌رود در راه رومن رولان نویسنده مشهور و موسولینی سیاستمدار ایتالیائی را ملاقات می‌کند. در 1933 بخاطر آزادی نجس‌ها 21 روز روزه می‌گیرد.در 1935 گاندی سخت ضعیف می‌شود. در 1937 برای مبارزه منفی با انگلستان روزه می‌گیرد در 1940 انگلستان در هند به سربازگیری می‌پردازد. گاندی با آن مخالفت می‌کند. در 1942 با انگلستان راجع به استقلال هند مذاکره می‌کند. در 1947 انگلستان مذاکرات بی‌نتیجه‌ای با گاندی انجام می‌دهد و در 1948 در معبد بیرلابدست هندوی متعصبی کشته می‌شود. از کتاب مهاتما گاندی ـ مهرداد مهرین موهن دس کرمچند گاندی در 2 اکتبر 1869 بدنیا آمد، خانه‌ای از پاره سنگهای درشت پیکر که بربام آن کلاه فرنگیهای بلندی برپا داشته بودند.

موهن دی در سیزده سالگی کاستوربا را به زنی گرفت. آن دو، که در یک سال بدنیا آمده بودند،‌ از پنچ سالگی نامزد بودند. آشنایی زودرس او با زن، و عشق آتشین او به کاستوربا برشم اخلاقی و استعدادهای معنویش پرده کشید و حتی وی را از آمیزش با راهبان و برهمنانی که به دیدار پدرش می‌آمدند،‌روگردان ساخت. ساده‌تر بگوییم نگذاشت که به رامایانه‌ی تولسیداس، حماسة بزرگ فلسفی، گوش دهد. شبی که پدرش در واپسین دم زندگی بود، موهن دس بالینش را به قصد لذایذ بستر زناشویی ترک گفت؛ زمانی که او را فرا خواندند، کار از کار گذشته بود. این واقعه تاکنه وجود تکانش داد.

برادرانش که مردان دانا و نیکی بودند هرگز نخست وزیر پوربندر نشدند، چون در مدارس جدید درس نخوانده بودند؛ اکنون که انگلیسها در هند جایگزین شده بودند دست کم می‌بایستی وکیل دادگستری بود تا بتوان شانس نخست وزیری پیدا کرد. از اینرو، قرار شد جوان را به لندن فرستند تا درس حقوق بخواند و این فراق مایة دریغ و درد همسر جوان و همة خانوادة او شد. از وی خواستند عهد کند که هرگز به گوشت و می وزن نزدیک نشود تا از گزند تمدن غرب ایمن بماند.

وی که بر اثر “ ترک خاک هند و عبور از آبهای تیره‌گون “ از تیره و صنف خود خارج شده بود،‌ در ماه سپتامبر سال 1888 به لندن رسید و قریب سه سلا در جهان شگفت انگلستان
عصر ویکتوریا گذراند، در آنجا که سوسیالیستها و امپریالیستها،‌گیاهخواران و اعضای انجمنهای مخالف آزمایش روی جانوران،‌خدانشناسان و حکمای الهی،‌ هواداران و مخالفان تنظیم موالید در کنار هم به سر می‌بردند. چند زمانی تلاشهائی کرد تا جنتلمنی انگلیسی شود. سنجیده سخن گفتن آموخت، درس رقص گرفت و به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. لیکن این کوششها حاصلی نداشت. پس همة این طرحها را به کناری نهاد،‌ به قناعت و سادگی زیست و وجود خویش را وقف یادگرفتن زبان لاتینی و تحصیل حقوق کرد.

موهن دس چون گیاهخوار بود فرصت یافت تا با زنان و مردان غریب الاطوار گوناگونی برخورد کند که سرشار از غیرت و تعصب بودند و می‌پنداشتند که این تغییر کم اهمیت رژیم غذایی نشانة آغاز عصر نوی برای جهان تشری خواهد بود و شاید آن را به سوی خدای حقیقی رهنمون خواهد شد. وی به عضویت جمعیت گیاهخواران لندن برگزیده شد لیکن چندان کمر و بود که هر چند مشتقانه در جلسات آن حضور می‌یافت تقریباً هرگز نتوانست سخنرانیی ایراد کند. از شهر پاریش که نمایشگاه جهانی در آن برپا بود و از برج ایفل و رستوران آن دیدار کوتاهی کرد و سپس دوباره به لندن آمد و اجازة وکالت دادگستری گرفت و در سال 1891 به
هندوستان بازگشت.

لیکن کسی برای پیشنهاد منصب نخست وزیری به او چشم به راهش نبود. بیش از آن پاک و شریف بود که دلالهایی اجیر کند و از این روحتی آن اندازه درآمد نداشت که مخارج دفتر وکالتش را کفاف دهد؛ در همین ایام عسرت بود که یکی از بنگاههای بازرگانی پوربندر، که در افریقای جنوبی منافعی داشت، از او دعوت کرد تا به عنوان مشاور حقوقی نمایندگیش را در آن کشور بپذیرد وی در ماه آوریل 1893 به قصد “ دوربان “ مرکز ایالت ناتال سوار کشتی شد.

در آن زمان، معجون عجیبی از نژارها،‌ مراحل گوناگون رشد اجتماعی،‌و حادثه ـ جویان اکناف و اقطار ارض در افریقای جنوبی دیده می‌شد.

مزرعه‌داران ریاضت کش و سرسخت بوئر به نوعی در حاشیة سرزمین قوم
زولو می‌زیستند، در حالی که انگلیسها با قبضه کردن اهرمهای فرمانروایی می‌کوشیدند تا بازرگانی،‌راهها و راههای آهن را بهبود بخشند و یک حکومت دموکراسی بورژوایی بر سرکار آورند. لیکن با الغای برده‌داری برای کارهای یدی کمبود نیروی کار پدید آمد. از هندوستان کارگرانی را به نام “کولی” با بستن پیمانهایی اجیر کردند و به افریقا آوردند. این کارگران، که به نام یکی از اقوام هندی، “ کولی” نامیده می‌شدند ، نه سفید بودند نه سیاه، لیکن فقیر و سیه‌چرده بودند و چنین می‌نمود که از مرتبت طبقاتی خود فروتر آمده‌اند.

بدین سان گاندی، که بیش از بیست و سه سال نداشت، هنگامی که به
پرتوریا می‌رفت تا در آنجا به وکالت دادگستری مشغول شود، از قطار پیه‌تر ماریتسبورگ بیرون رانده شد ـ و این حادثه وی را به قطعیترین وجهی برای سراسر عمر بیدار ساخت. گاندی،‌ که از سرما می‌لرزید و چشم یاری از کسی نداشت، تنها یکی از دو کار را می‌توانست بکند: یا با همت و شجاعت به سوی مقصدی نامعلوم و رنج و دردگام بردارد یا به هندوستان بازگردد و در گمنامی به وکالت دادگستری بپردازد. وی راه نخست، راه گام برداشتن به پیش را اختیار کرد. چه،‌ ایمان او به حقیقت وی را از تن دادن به خواری باز می‌داشت، پس راه خویش را با دلیجان به سوی پرتوریا دنبال کرد،‌از یک سفید پوست کتک خورد،‌اما از مقابله بمثل خودداری کرد. حتی برآن شد که اصلاً به دادگاه برای تظلم متوسل نشود. چندی پس از آن،‌ هنگامی که در شهر پرتوریا، در پیاده‌رو راه می‌رفت،‌پاسبانها به ضرب لگد بیرونش راندند، چه آن پیاده‌رو به سفید پوستها اختصاص داشت. این بار هم گاندی از مراجعه به دادگاه خودداری کرد. وی از وضع اهانت آمیری که برای هندیان به وجود آمده بود آگاهی داشت،‌خودش هم “ وکیل کولی “ تلقی می‌شد. پس به تعلیم زبان انگلیسی به آرایشگران و بازرگانان هندی و به دفاع از “ کولی “ ها در برابر خواجگان سفید پوست آنان پرداخت. “ کولی “ در نظر او به منزلة همان روحانی فقیر،‌همان دریدره نارانیه بود. همچنین به مجالس قانونگزاری نامه نوشت،‌عریضه‌هایی برای دولت شاهنشاهی در لندن فرستاد و سازمانهای سیاسی و فرهنگی هندی چندی بنیاد نهاد. در پرتو وجود او،‌ ظرف چند سال، مسئلة هندیان در افریقای جنوبی مشکل امپراتوری بریتانیای کبیر و مسئله‌ای بین‌المللی شده بود.

در عین حال،‌ گاندی به دنبال یک رشته الهامات معنوی ناشی از “ وعظ روی کوهستان “ ( گفتار مسیح برای حواریون و خلق که منشور مسیحیت شمرده شده است.ـ.م. ) و سپس بهگودگیتای شری کریشنا و پس از آزمونهای انسانی هیجان‌انگیز، ستیه‌گرهه،‌ یعنی قدرتی را که از حقیقت و عشق نشأت می‌گیرد،‌ یا به عبارت دیگر،‌اصل “ بی آزاری “ را کشف کرد.

کردن سراسر زندگی اجتماعی عمومی و خصوصی می‌پردازند و در این کار شرکت می‌کنند. این شرکت باید پیوسته مطابق با دو اصل مطلق توأم ستیه ( Settie ) و اهیمسه ( Ahimise ) ( حقیقت و عدم شدت ) همراه باشد. برای استادان و دانشجویانی که به صورت کلی و عمیق در نهضت مل سهیم شده‌اند،‌ هیچ جایی برای هیمسه ( شدت ) وجود ندارد. چنانکه گاندی گفته است: “ وقتی که شعلة نهایی مبارزه افروخته شد،‌ استاد و دانشجو باید سازمانهای تعلیمی خود را برک کنندو ،‌ اگر لازم باشد،‌خود رافدای آزادی سرزمین خویش سازند. چنین فداکاری کلی و کامل است،‌ از آن جهت که با شدت همراه نیست “.

گاندی،‌ در همان بیانیة پونه،‌ تأسف شدید خود را از عرم شرکت سازمانهای تربیتی در آن لحظات بحران سیاسی مل اظهار کرد. وی این عدم فعالیت را جذبه و فریب باطل و غیر طبیعی تعلیم و تربیتی می‌دانست که در آن زمان رواج داشت. با دعوت کردن سازمانهای تربیتی به اینکه نقش خود را در بحران سیاسی ایفا کنند،‌ گاندی در واقع منکر حقی برای استادان و دانشجویان نبود که بنا بر تعبیر هرولدلسکی حق نهایی هر شارمندی برای طغیان است. این مسئولیت نهایی و مخاطره آمیز که هر کس آن را تحمل می‌کند،‌ و این تحمل کردن تنها از آن جهت است که فرد شارمندی است نه از آنکه استادیا دانشجواست، برای هرکس، در لحظة‌ باشکوه تنهایی او، عنوان وجدان شخصی دارد.

ولی وجدان امر ساده‌ای نیستو در عین آنکه می‌تواند مار را به شجاعت مجهز کند، همان گونه می‌تواند از ما همه مردمانی ترسو بسازد. ممکن این ما را بر آن دارد که باگاندی همصدا شویم و بگوییم: “ مرا به خدا و به پریشانی واگذارید “ و نیز ممکن است ما را وادارد که مانند گاندی بگوئیم “ ممکن است خطائی به بزرگی کوه هیمالیا از ما سربزند “ ولی همین گاندی هشدار داده است که هرگز نباید ضد کسانی که در عقیده با ایشان ( شرکت کنندگان ) موافق نیستند، و نیز ضد مقاماتی که قدرت اداره کشور در دست آنها است بشدت نشان دادن و اعمال زور متوسل شوند. اهیمسه نشانه دخالت در سیاستی است که از وجدان سرچشمه گرفته است. “

نکته های کوچک زندگی (۳)

- درکارها هرگز نظر یک وکیل یا حسابدار را نپرس. آن ها طوری تعلیم دیده ا ند که به دنبال مشکل بگردند، نه راه حل.

- هر روز با به کار بردن کلمات خوب، نوازش کردن و ملاحظه کاری درباره آنها، به خانواده ات نشان بده که چقدر دوستشان داری.

- غیبت نکن ، غر نزن، قمار نکن.

- چه وسعت برسد و چه نرسد، خانواده را به سفر تعطیلات ببر. خاطراتش قیمت ندارد.

- درباره میزان دستمزد بحث نکن.

- از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد بترس

- به پشت دراز بکش و به ستاره ها نگاه کن

- اتومبیل روشن را به حال خود رها نکن

- سر کارت زود حاضر شو و تا بعد از ساعت پایان کار بمان

- هنگام مواجهه با کار سخت، طوری عمل کن که انگار شکست غیر ممکن است . اگر به دنبال صید نهنگ هستی، سس مخصوص طبخ ماهی را همراه ببر

- ستون مربوط به تحسین و تمجید از کسانی را که می شناسی، از جراید ببر و همراه یک یادداشت تبریک برایشان پست کن

- هر چیز را در شرایطی بهتر از زمان یافتن اش رها کن

- یادت باشد که موفقیت یک شبه، معمولأ پانزده سال طول میکشد

- هر سه ماه یک بار فیلتر هوای موتور اتومبیلت را تعویض کن

- مشتری دکان های محله ات باش، حتی اگرکمی گران تر بفروشند

- یک خیاط خوب برای خودت پیدا کن

- باک بنزینت را پیش از آن که به کمتر از یک چهارم برسد، پر کن

- توقع نداشته باش پول برایت خوشبختی بیاورد

- هرگز برای جلب توجه دیگران بشکن نزن مؤدبانه نیست

- شرایط هر قدر هم وخیم باشد، خونسردیت را حفظ کن

- هنگام پرداخت های نقدی درخواست تخفیف کن

- در ملاء عام از خلال دندان استفاده نکن

- همدلی کن سعی کن از دریچه چشم دیگران به چیزها نگاه کنی

- هرگز توان خودت را در تغییر دادن خویش، دست کم نگیر

- هرگز توان خودت را در تغییر دادن دیگران، دست بالا نگیر

- اگر وعده بزرگ می دهی، آن را همان طور تحویل بده

- خود را ملزم به صرفه جویی کن . این کار برای موفقیت امری اساسی است

- تناسب اندامت را به دست آور و حفظ آن برای اثبات مردانگی ات

- راهی به جز شلیک کردن به حیوانات و پرندگان بی دفاع پیدا کن

- یادت باشدکه تا چک از بانک نقد نشده، معامله انجام نشده

- انتظاراتت را بالا نگه دار

- هزینه های جانبی را پایین نگه دار

- خودت را به راحتی زیر دست و پا نینداز .

- یاد بگیر که کوتاه و مؤدبانه »نه « بگویی

- مشکلات را همچون فرصت هایی برای رشد و احاطه بر خود ببین

- پل های پشت سرت را خراب نکن متعجب خواهی شد اگر بدانی که بارها ناچار خواهی بود از همان رودخانه عبور کنی

- یادت باشد که ازدواج موفق به دو چیز بستگی دارد: 1) زوج مناسب یافتن و 2) زوج مناسب بودن

- درد و استیصال را همچون جزئی از زندگی بپذیر

- وقتی کسی از تو می خواهد که با او صادق باشی، حرف هایش را باور نکن

- از زندگی توقع بی طرفی نداشته باش

- در سامان دهی وقت خبره باش

- در اتومبیلت را قفل کن، حتی اگر جلوی خانه خودت باشد

- هرگز تا ظرف های کثیف را نشسته ای، به رختخواب نرو

- کار کردن با اره دستی و چکش را یاد بگیر

- موفقیت خود را به نسبت آرامش، سلامت و عشقی که احساس می کنی بسنج

- بعد از ظهر روز تعطیل چرتی بزن

- وقتی برای صرف غذا به خانه کسی دعوت شده ای، حتماً از غذا تعریف کن

- پنج درصد از درآمدت را صرف امور خیریه کن

- اگر شب را در خانه کسی ماندی، حتماً صبح رختخوابت را مرتب کن

- هرگز قدرت بخشش را دست کم نگیر ، هرگز قدرت محبت را دست کم نگیر

- هر وقت وسوسه شدی از والدین، همسر یا فرزندانت عیبجویی کنی، زبانت را گاز بگیر

- با بیان مشکلاتت دیگران را خسته نکن اگر از تو پرسیدند حالت چه طور است بگو: «خیلی خوبم بهتر از این نمی شود » و اگر پرسیدندکسب و کار چه طور است بگو «عالی است، روز به روز هم بهتر میشود»

- ابراز مخالفت توأم با خوشرویی را یاد بگیر

- مردمدار باش . هرگز کسی را عمداً از خودت نرنجان

- پیش از قضاوت، حرف های هر دو طرف را گوش  کن

- از حسادت بپرهیز که منشأ بسیاری از فلاکت ها همین حسادت است

- با همه کس مؤدب باش

- برای مادرانی که همراه فرزندانشان از خط عابر پیاده می گذرند، دست تکان بده

- وقتی برای انجام همه کارها وقت کافی نداری، به اولویت ها بپرداز

- نگو وقت نداری تو دقیقاً همان تعداد ساعت در روز را در اختیار داری که پاستور، میکل آنژ،

مادر ترزا، هلن کلر، لئوناردو داوینچی، توماس جفرسون و آلبرت اینشتین در اختیار داشتند

- عمل کردن به یک ایده خوب را به تعویق نینداز. دیگران هم به این فرصت ها فکر کرده اند اما موفقیت سراغ کسی می آید که پیش از دیگران دست به عمل بزند.

- جسور و شجاع باش وقتی به گذشته نگاه کنی، از آن چیزها که نکرده ای بیشتر از آن چیزها که کرده ای متأسف خو اهی شد.

- هر قدر می توانی از شانست کار بکش

- به یاد داشته باش برنده ها کاری را انجام می دهند که بازنده ها دلشان نمی خواهد انجام دهند

- اول صبح که سرکار حاضر میشوی، بگذاراولین حرفی که به زبان می آوری روز همه را روشن کند

- به دنبال فرصت باش، نه امنیت. جای قایق در بندرگاه امن است، اما به مرور زمان کف اش خواهد پوسید

- هنگام مسافرت، در کیف بغلت کارتی بگذار که روی آن نام، شماره تلفن، تلفن یکی از خویشاوندان و اطلاعات ضروری راجع به خودت نوشته باشد.

- به جای استفاده از عبارت » اگر ... شده بود «، عبارت » دفعه دیگر ... « را به کار ببر

- شعله دوستی های قدیمی را افروخته نگه دار

- مراقب کسانی باش که ادعا می کنند بسیار صادقند

- زندگی ات را همچون یک شگفتی بزی ، نه یک توجیه

- به جای استفاده از کلمه »مشکل «، کلمه »فرصت « را به کار ببر

- اگر خواستی حیوانی در خانه نگه داری، آن را از انجمن حمایت از حیوانات بگیر

- کتاب مورد علاقه ات را از نو بخوان

- طوری زندگی کن که بتوانند روی سنگ قبرت بنویسند »متأسف نبود «

- هرگز در میانه دعوا با همسرت، اتاق را ترک نکن

- فکر نکن قیمت بالاتر، همواره نشانه کیفیت بهتر است

- فریب نخور اگر چیزی ظاهراً بهتر از آن است که حقیقت داشته باشد، احتمالاً حقیقت دارد

- اگر می خواهی اتومبیلی را برای چند روز اجاره کنی، ولخرجی کن و یک اتومبیل درست و حسابی اجاره کن.

- در خصوص اثاثیه منزل و لباس، اگر خیال داری پنج سال یا بیشتر از آن ها استفاده کنی، بهترین جنسی را بخر که وسعت می رسد.

- هیچ فرصتی را برای ابراز محبت از دست نده

- در خانه ات دستگاه افشای حریق نصب کن

- یک فرهنگ لغت خوب برای خودت داشته باش و به آن مراجعه کن

- یک فرهنگ واژه های هم معنا و مترادف برای خودت داشته باش

- هنگام خرید خانه به سه نکته بسیار مهم توجه کن: محله ، محله ، محله

- اوراق بهادارت را در یک صندوق بانکی نگهداری کن

- محض تفریح، در یک شهر کوچک در جشن روز ملی شرکت کن

- به سراغ عکس های قدیمی ات برو . ده تای آن ها را انتخاب کن و به کابینت آشپزخانه ات بچسبان . هر ده روز یک بار هم عوض شان کن

- در توضیح به هم خوردن یک رابطه عاشقانه به سادگی بگو » تقصیر من بود «

- خود را با معیارهای خودت بسنج، نه با معیارهای دیگران

- قاطع باش ، حتی اگر گاهی اشتباه کنی

- هنگامی که دیگران به تو نیاز دارند، دردسترس باش

- بگذار نمایندگانت در مجلس بدانند تو چه فکر میکنی شماره تلفنشان را بگیر و تلفنچی تو را به قسمت درست ارتباط خواهد داد.

- نگذار کسی تو را با بحث، از دستیابی به ایده ای که به نظرت بزرگ است، منصرف کند.

- سخت بکوش تا در فرزندانت خویشتن بینی خوبی نسبت به خودشان به وجود بیاوری . این مهم ترین کاری است که می توانی در جهت موفقیت آتی آن ها انجام دهی

- هرگز آخرین قطعه شیرینی را نخور

- بدان که چه وقت لازم است سکوت کنی

- بدان که چه وقت لازم است حرف بزنی

- هر از گاهی آماده باختن باش

- هر روز به دنبال راهکار جزئی تازه ای برای بهبود بخشیدن به اوضاع کاری ات باش

- به خاطر داشته باش که هیچ کس چیزی را به تنهای به دست نمی آورد

- قلبی سپاسگزار داشته باش و در قدردانی از کسانی که به توکمک کرده اند، تعجیل کن

- چیزها را به روش قدیم صاحب شو :برای به دست آوردنشان پس انداز کن و قیمتشان را نقد بپرداز

- با دستت سیفون را نکش . برای این کار از آرنجت استفاده کن

- با کسانی معامله کن که با تو معامله می کنند

- بهترین کالاها و خدماتت را به مشتریانت عرضه کن

- فقط برای این که بدانی چه مزه ای دارد، ظرف بیست و چهار ساعت آینده از هیچ چیز و هیچ کس انتقاد نکن.

نکته های کوچک زندگی (4)

نکته های کوچک زندگی (۴)

- گروه ها را فر اموش کن، ایده های تازه و بکری که جهان را تغییر داده، همواره حاصل کار انفرادی یک شخص بوده است.

- هر روز به دنبال راهکار جزئی و تازه ای برای بهبود بخشیدن به ازدواجت باش

- مسئولیت رفتارهایت را خودت به عهده بگیر .نگذار دیگری این کار را برایت انجام دهد

- یک شب در هفته را تنها به خودت و همسرت اختصاص بده

- همیشه یک کابل باتری در اتومبیلت داشته باش

- هنگام نوشتن، جا برای اصلاح بگذار

- از فرزندانت نزد دیگران تعریف کن و بگذار خودشان هم بشنوند

- به جزئیات توجه کن

- مبتکر باش

- قابل اعتماد باش

- حتی کمترین پیشرفت ها را تحسین کن

- هرگز به کسی که دوستش داری، هدیه ای نده که به یادش بیندازد که در زمینه خاصی احتیاج به بهبود دارد.

- این را بفهم که مالکیت، قدرت یا شهرت خوشبختی نمی آورد . بلکه رابطه با کسانی که دوست شان داری و برایت محترمند، خوشبختی می آورد.

- از کفش، کمربند و کراوات گران قیمت استفاده کن، اما نوع گران قیمت آن ها را از حراجی بخر

- نوازندگان سیار خیابانی یک گنج اند . یک لحظه توقف کن و به سازشان گوش کن . آن وقت هدیه

کوچکی به آن ها بده.

- هر وقت برای انتخاب رنگ دیوار مردد بودی، از رنگ سفید کهنه نما استفاده کن

- همیشه در کیف پولت چند عدد تمبر پستی داشته باش هر آن ممکن است یک کارت زیبا جهت فرستادن برای دوست یا محبوبت پیدا کنی.

- هنگام مسواک زدن شیر آب را ببند

- در ازای کار یکسان، اجرت یکسان بپرداز

- سهم خودت را منصفانه بپرداز                                

- کار کردن با کامپیوتر را یاد بگیر

- هنگام مواجهه با یک بیماری جدی، حداقل نظر سه پزشک را جویا باش

- آزاده، انعطاف پذیر و کنجکاو بمان

- بر علیه آشغال ریختن در معابر عمومی مبارزه کن

- توجه ات به بهتر انجام دادن کارها باشد، نه بزرگ تر انجام دادن آنها

- جلسه را صرف نظر از تعداد غایبین، سر وقت شروع کن

- از رفتن به کلوپ های شبانه خودداری کن

- در پنج شنبه شب از تئاتر بزرگ شهرت دیدن کن

- هرگز یک بچه گربه تنها نگه ندار . دو بچه گربه بامزه تر است، دردسرش هم بیشتر نیست

- هنگام شرکت در جلسات در ردیف جلو بنشین

- هر از گاهی راهت راکج کن و از مسیرهای خوش منظره عبور کن

- هر روز به موسیقی دلخواهت گوش کن

- صورتحساب بیمارستان را به دقت بخوان آمار داده اند که  89% آن ها حاوی اشتباهی به نفع بیمارستان هستند

- تعدادزیادی کارت والنتاین بفرست روی آن ها امضا کن» ازطرف کسی که فکرمیکند تو فوق العاده هستی «

- مرعوب پزشکان و پرستاران نشو . حتی وقتی در بیمارستان هستی هنوز بدنت متعلق به تو است

- به نمایشگاه های کار جوانان برو و از آن دیدن کن ایمانت نسبت به نسل جوان تقویت خواهد شد

- اگر تو و همسرت با هم دعوا داشتید، صرفنظر از این که حق با چه کسی بوده، عذرخواهی کن. بگو: »متأسفم که تو را ناراحت کردم می شود مرا ببخشی؟ « این ها کلمات شفابخش جادویی هستند

- موفقیت هایت را به رخ نکش، اما بابتشان هم عذرخواهی نکن

- اگر در خصوص خدمات، غذا، یا محصولات، سرویس دهی بد بود، توجه فرد مسئول را به آن جلب کن مدیران خوب خوشحال می شوند در جریان قرار گیرند.

- اولویت هایت را مشخص کن هیچ کس در بستر مرگ نگفته است »آه آه اگر بیشتر در دفتر کارم مانده بودم «تعلل نکن. کاری را که باید، در زمان لازم انجام بده

- برای فرزندانت کتاب بخوان،  برای فرزندانت آواز بخوان

- به حرف های فرزندانت گوش کن

- مراقب شهرتت باش . این با ارزش ترین دارایی توست

- مشتاق موفقیت دیگران باش

- به سینما که می روی تنقلاتی بخور که جویدنش بی صدا باشد

- هنگام رانندگی در باران، با نور بالا حرکت کن

- هرگز دلت به حال خودت نسوزد . هر وقت این احساس به تو دست داد، برای کسی که به اندازه تو خوشبخت نیست، کاری انجام بده

- وقتی از تو تعریف می کنند، آن را با دیگران سهیم شو

- دوستی پیدا کن که یک وانت داشته باشد

- بیش از آنچه از تو انتظار می رود عمل کن

- اجازه نده احساسات بر تو غلبه کند

- پزشکی به سن و سال خودت انتخاب کن، تا هر دو با هم پیر شوید

- نگرشت را اصلاح کن، تا عملکردت اصلاح شود

- وقتی می گویند:  »به قدر کافی خوب هست که  «...، باور نکن به قدر کافی خوب باشد

- کارت مخصوص اهدای اعضا پس از مرگ را امضا کن و همیشه همراه داشته باش

- فهرستی تهیه کن از بیست و پنج کاری که دلت می خواهد پیش از مرگ انجام دهی فهرست را در کیف بغلت بگذار و اغلب به آن رجوع کن.

- در خصوص سه دین دیگر، به غیر از دین خودت اطلاعاتی کسب کن

- وقتی به تلفن جواب می دهی، در لحن صدایت محبت و انرژی داشته باش

- صدای خنده والدینت را روی نوار ضبط کن

- تک تک کسانی را که می شناسی چیزی می دانند که تو نمی دانی، از آن ها یاد بگیر

- هنگام ملاقات با کسی که نمی شناسی، به سویش دست دراز کن و خود را معرفی کن، حتی اگر قبلاً او را دیده باشی، هرگز فرض خود را بر این قرار نده که باید تو را به خاطر بیاورد.

- صرفنظر از توصیه های کتابچه راهنما هر سه هزار کیلومتر، روغن و فیلتر روغن اتومبیلت را تعویض کن

- هرگز قدرت گفته یا عمل محبت آمیز را دست کم نگیر

- فراوان بخند، شوخ طبعی درمان تقریباً همه دردهای زندگی است

- به خاطر بد بودن غذا از انعام پیشخدمت کم نکن، او غذا را نپخته است

- تمرین خانوادگی اطفای حریق ترتیب بده، مطمئن شو که همه بدانند هنگام آتش سوزی چه باید بکنند

- کار را همان دفعه اول انجام بده

- از گفتن »نمی دانم « نترس، از گفتن »اشتباه کردم « نترس، از گفتن »به کمک احتیاج دارم « نترس

از گفتن »متأسفم « نترس

- هرگز صداقت خود را به مصالحه نگذار

- در مسابقات ورزشی، بازی ها و کنسرت های فرزندانت حاضر شو

- برای کسانی که دوست داری گل بفرست .دلیلش را بعداً پیدا کن

- شنبه ها یک روزنامه معتبر را بخوان تا در جریان اخبار باشی

- برای همه کسانیکه از دسترنج خود ارتزاق میکنند، هرقدر هم که کارشان پیش پا افتاده باشد، احترام قائل باش.

- همیشه یک دفتر یادداشت و مداد کنار دستت داشته باش، ایده های میلیون دلاری گاهی در ساعت سه صبح به ذهن آدم خطور میکند.

- اگر شغل دلخواهی پیدا کردی، صرفنظر از میزان حقوقش آن را بپذیر، اگر از خودت لیاقت نشان بدهی، به زودی حقوقت نشان دهنده ارزشی خواهد شد که برای شرکت داری.

- از زمان یا کلمات با بی توجهی استفاده نکن، هیچ کدام قابل بازگشت نیستند

- خود را به روی ایده های تازه بگشا

- در جستجوی فرصت هایی باش که باعث شود دیگران خود را مهم احساس کنند

- هنگام مصاحبه با مطبوعات، یادت باشد که همواره آن ها حرف آخر را می زنند

- اگر بچه ای زمین بخورد و زانو یا آرنجش زخم شود، به هر حال توجه نشان بده، بعد وقت بگذار و جای زخمش را »ببوس تا خوب شود «.

- ارزش هر لحظه را، با فکر آردن به لحظه بعد از دست نده

- به کارت نظم بده، اگر نمی توانی، در این زمینه کتابی بخوان

- حرف کسی را قطع نکن

- برای خودت اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت تعیین کن

- پیش از مسافرت خارج کشور، درباره مکان هایی که خواهی رفت مطالعه کن، یا بهتر از آن درباره آن ها فیلمی ببین.

- پیش از عازم شدن به سمت فرودگاه، به آژانس هوایی مربوطه تلفن کن مطمئن شو که پرواز سروقت خواهد بود.

- هنگامی که می خواهی ورود یک تازه وارد را به دفتر کارت خوشامد بگویی، از جا برخیز

- همیشه آماده باش، برای تأثیرگذاری در نظر اول، هرگز شانس دوباره نخواهی یافت

- هنگام گرفتن یک تصمیم مهم عجله نکن، برای دیگران قابل درک خواهد بود اگر بگویی : »کمی وقت می خواهم تا درباره اش بیشتر فکرکنم، آیا امکان دارد فردا به شما اطلاع دهم؟ «

- مانع خود نشان دادن دیگران نشو.

- عادت کن هنگام ورود به منزل کیف پول و سوئیچ اتومبیلت را جای ثابتی بگذاری

- اصرار نداشته باش زندگی یک نفر دیگر را تو اداره کنی

- وجه عوارض جاده را برای اتومبیل پشت سرت بپرداز و با این کار روز یک نفر را با شادی شروع کن

- بچه ها را به باغ وحش ببر.

- پیش از خوردن هر وعده غذا، خدا را شکر کن.

- مراقب مشکلات بزرگ باش . آن ها گاه در لباس »فرصت های بزرگ « خود را نشان می دهند.

- تا آخر خط برو . وقتی کاری را قبول می کنی، تمامش کن.

- یک تردستی با ورق یاد بگیر.

- تاوان بی اعتمادی مردم را بپرداز.

- هرگز در سر کار اعتراف نکن که خسته، عصبانی یا کسل هستی.

- تصمیم بگیر صبح ها نیم ساعت زودتر بیدار شوی و این کار را یک سال ادامه بده . با این کار هفتاد و نیم روز به ساعات دنیای بیداریت اضافه خواهی کرد.

- اگر دعوتنامه ای دریافت کردی که درخواست پاسخ داشت، فوراً به آن پاسخ بده، اگر شماره تلفنی ضمیمه بود، به آن تلفن کن، وگرنه یادداشتی ارسال کن.

- همیشه یک سوئیچ اضافی برای مواقعی که ممکن است دراتومبیلت رااز داخل قفل کنی جایی پنهان کن

- هرگز چیزی را که نیاز نداری، به صرف حراج بودنش نخر

- یک اشتباه را دوبار تکرار نکن

- هرگز با کسانی که بسیار ثروتمندتر یا بسیار فقیرتر از تو هستند، از پول حرف نزن

- ده درصد درآمدت را پس انداز کن

- هنگام دریافت ضربه، سرت را افراشته نگه ندار. خم شو و در نوسان باش

- با پرسیدن این سئوال که«آیا این به من کمک خواهد کرد که فرد بهتری شوم» هدفهایت را ارزیابی کن

- فرزندانت را به خاطر آنچه هستند عزیز بدار، نه به خاطر آنچه تو می خواهی باشند

- هنگام مذاکره بر سر حقوق، ببین چه مقدار می خواهی، ده درصد بیشتر بگو

- همواره چندین راه حل پیش رو نگه دار

- پس از سخت کوشی برای به دست آوردن چیزی که می خواستی، وقت بگذار و از آن لذت ببر

- هیچ فرصتی را برای تحسین و قدردانی از دست نده

- در بند کیفیت باش

- جلودار باش یادت باشد که سگ جلودار سورتمه تنها سگی است که بر چشم انداز پیش رو احاطه دارد

- هرگز قدرت کلمات را در التیام و آشتی دادن رابطه ها دست کم نگیر

- با عشق ازدواج کن

- قهرمان کسی باش

- ذهن تو در هر لحظه قادر است تنها یک فکر را در خود جا دهدکاری کن که آن فکر مثبت و سازنده باشد

- قدر نعمت هایت را بدان.

- به مادرت تلفن کن.

سخنان پند امیز

خوشبخت ترین افراد کسی است که فضیلت دیگران را قدر بداند و از خوشبختی دیگران نیز احساس مسرت کند. 

عجب زیبا می شد اگر ما همه می توانستیم آن چه را که انجام می دهیم، اعم از خوردن و خوابیدن و نوشیدن و کار کردن و...، تماماً با حقیقت می بود و آن قدر ادامه می یافت تا در آن حل می شدیم. 

من معتقدم که اگر اشتباهات با خلوص نیت باشد، مطمئناً هیچ صدمه ای به چیزی یا کسی یا دنیا وارد نمی شود. شخصی که به دلیل اشتباهات خود از خدا ترس دارد، خداوند همیشه یار و یاور او خواهد بود. انسان حتی اشتباهات خیلی بزرگ را نیز انجام میدهد، ولی وقتی پی ببرد و بخواهد که تکرار نشود و خواسته اش محکم و از روی ایمان باشد اشتباهات نیز فراموش شدنی هستند. 

نکته های کوچک زندگی (۳) 

- درکارها هرگز نظر یک وکیل یا حسابدار را نپرس. آن ها طوری تعلیم دیده ا ند که به دنبال مشکل بگردند، نه راه حل.

- هر روز با به کار بردن کلمات خوب، نوازش کردن و ملاحظه کاری درباره آنها، به خانواده ات نشان بده که چقدر دوستشان داری.

- غیبت نکن ، غر نزن، قمار نکن.

- چه وسعت برسد و چه نرسد، خانواده را به سفر تعطیلات ببر. خاطراتش قیمت ندارد.

- درباره میزان دستمزد بحث نکن.

- از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد بترس

- به پشت دراز بکش و به ستاره ها نگاه کن

- اتومبیل روشن را به حال خود رها نکن

- سر کارت زود حاضر شو و تا بعد از ساعت پایان کار بمان

- هنگام مواجهه با کار سخت، طوری عمل کن که انگار شکست غیر ممکن است . اگر به دنبال صید نهنگ هستی، سس مخصوص طبخ ماهی را همراه ببر

- ستون مربوط به تحسین و تمجید از کسانی را که می شناسی، از جراید ببر و همراه یک یادداشت تبریک برایشان پست کن

- هر چیز را در شرایطی بهتر از زمان یافتن اش رها کن

 

 

 

  


کتاب نکته های کوچک زندگی (۱) 

ترجمه ای از کتاب    life little instructions

اچ جکسون براون                  ترجمه زهره زاهدی

 پسرم، چگونه می توانم کمکت کنم که ببینی؟ بیا تو را روی دوشم بنشانم. آن وقت دورتر از من می بینی.

آن وقت به جای هردومان می بینی. حالا تو به من بگو چه می بینی؟

- هر روز به سه نفر اظهار ادب کن.

- در خانه یک حیوان نگه دار.

- دست کم سالی یک بار طلوع آفتاب را تماشاکن.

- سالروز تولد دیگران را به خاطر بسپار.

- با صمیمیت دست بده.

- در چشم دیگران نگاه کن.

- از عبارت »متشکرم « زیاد استفاده کن.

- از عبار ت »خواهش می کنم « زیاد استفاده کن.

- نواختن یک ساز را یاد بگیر.

- در حمام آواز بخوان.

- در هر بهار گلی بکار.

- کمتر از درآمدت خرج کن.

- اتومبیل ارزان قیمت سوار شو، اما بهترین.

- خانه ای را که در توان داری بخر.

- کتاب های خوب را بخر، حتی اگر نخوانی.

- خود را و دیگران را ببخش.

- از نخ دندان استفاده کن.

- بی هیچ علت خاصی بگذار بهت خوش بگذرد.

- هر وقت احساس کردی استحقاقش را داری، درخواست ارتقاء کن. 

دو خُلق است که حق تعالی هر دو را دوست دارد: سخاوت و شجاعت. منشا هر دو از یک اصل است: سخاوت بذل مال است و شجاعت بذل جان. 

 ما تنها برای خودمان متولد نمی شویم تولد ما به همه کسانی که بعدها درزندگی ما ظاهر میشوند مربوط می شود.  

شور و عشق و عاشقی آفت آسایش و آرامش خیال است ولی اگر عشق در عالم نبود، هنر و صنعت و زیبائی هم نبود، عشق است که بشر را از خاکستر نشینی رهائی بخشید و زیبائی را به زندگانی او راه داد. 

طول عمر انسان از روی اعمال و افکار او سنجیده می شود نه از تعداد سالهایی که زندگی می نماید.

یادت باشد که موفقیت یک شبه، معمولأ پانزده سال طول میکشد 

 

من هیچ گناهی را بزرگتر از این نمی شناسم که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند 

 

من هیچ گناهی را بزرگتر از این نمی شناسم که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند 

 

اخلاق واقعی در دنبال کردن راه دیگران نیست بلکه در این است که راه حقیقی و درست را

برای خویش پیدا کنیم و بدون بیم و باک آن را دنبال کنیم. 

 

ممکن است من شخصی حقیر و ناچیز باشم اما وقتی که حقیقت بوسیله من سخن می گوید

شکست ناپذیر هستم. 

 من از امتیازها و انحصارها نفرت دارم. هرچه نتواند با توده های مردم تقسیم شود برایم گناه آلود و حرام است. 

هنر واقعی فقط به شکل بستگی ندارد بلکه به آنچه ماورای آن است مربوط می شود.

هنری هست که می کشد و هنری هست که زندگی می بخشد. هنر واقعی باید منعکس کننده

شادمانی سرخوشی و پاکی آفریننده اش باشد. 

  نادرستی هرچند هم که درباره آن تبلیغات فراوان به عمل آید حقیقت نخواهد شد و حقیقت هم

هرچند هیچ کس آنرا نبیند نادرست نخواهد شد.   

 

لامارتین شاعر فرانسوی میگوید: تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم.

محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا.  

گاندی پس از سال ها مبارزه برای استقلال و روشنگری مردم کشورش، به دست جوان هندوی تندرویی به قتل رسید. مرگی که گویی به او الهام شده بود: «جنگنده عاشق مرگ است؛ نه مرگ دربستر بیماری، بلکه مرگی که در میدان نبرد سر می رسد... مرگ، در هر زمانی خجسته و مبارک است، ولی برای جنگنده ای که برای آرمان خود- حقیقت- می میرد، خجستگی آن دو چندان است.»  

نکته های کوچک زندگی (۴)

- گروه ها را فر اموش کن، ایده های تازه و بکری که جهان را تغییر داده، همواره حاصل کار انفرادی یک شخص بوده است.

- هر روز به دنبال راهکار جزئی و تازه ای برای بهبود بخشیدن به ازدواجت باش

- مسئولیت رفتارهایت را خودت به عهده بگیر .نگذار دیگری این کار را برایت انجام دهد

- یک شب در هفته را تنها به خودت و همسرت اختصاص بده

- همیشه یک کابل باتری در اتومبیلت داشته باش

- هنگام نوشتن، جا برای اصلاح بگذار

- از فرزندانت نزد دیگران تعریف کن و بگذار خودشان هم بشنوند

- به جزئیات توجه کن

- مبتکر باش

- قابل اعتماد باش

- حتی کمترین پیشرفت ها را تحسین کن

- هرگز به کسی که دوستش داری، هدیه ای نده که به یادش بیندازد که در زمینه خاصی احتیاج به بهبود دارد.

قدرت و قلم


حمید مصدق

H.Mosadegh


از منظومه: سالهای صبوری

 

پنداشت او

- قلم

در دستهای مرتعشش

باری عصای حضرت موساست .

 

می گفت:

(( اگر رها کنمش اژدها شود

(( ماران و مورهای

(( این ساحران رانده  وامانده را

- فرو بلعد

می گفت:

(( وز هیبت قلم

(( فرعون اگر به تخت نلرزد

(( دیگر جهان ما به چه ارزد ؟

***

بر کرسی قضا و قدر

قاضی

بنشسته با شکوه خدایان تند خو

تمثیل روزگار قیامت

انگشت اتهام گرفته به سوی او:

(( برخیز!

- از اتهام خود اینک دفاع کن

(( این آخرین دفاع

(( پیش از دفاع زندگیت را وداع کن !

 

می گفت :

(( امان دهید

(( تا آخرین سپیده

(( تا آخرین طلوع زندگیم را

(( نظاره گر شوم

***

پیش از سپیده دم که فلق در حجاب بود

بر گرد گردنش اثری

از طناب بود

و چشمهای بسته او غرق آب بود .

***

در پای چوب دار

هنگام احتضار

از صد گره، گرهی نیز وا نشد

موسی نبود او

در دستهای او قلمش اژدها نشد

*****

سرود قرن

 

مخوان آواز،ای دختر!

صدای نغمه ی مستانه ات را در گلو بشکن

پسر،آواز عشق انگیز را بس کن

سرود لحظه های کامیابی را به دور افکن

 

***

 

تو ای دختر که شور نغمه از لبهات لبریز است

برای نغمه هایت فکر دیگر کن

توای مرد جوان کز کام ها در سینه ات بانگی طر بخیر است

سرود قرن را سر کن

 

***

 

بخوان آواز،اما همراه بانگ دلاویزت

بگوش مارسان شبناله های بینوایان را

صدای دردمندان بلاکش را

نوای مبتلایان را

 

***

 

مخوان آواز عشق انگیز ای دختر

اگر آواز میخوانی-

بخوان آواز دردانگیز آن مرد نگونبختی-

که شب بادست خالی می کند آهنگ کاشانه

و با شرمی غم آلوده-

بجای نان بپای کودکانش اشک میریزد

و غمگین کودکان او-

بگردش در تضرع چون کبوترهای بی دانه

 

***

 

توای دختر! برای نغمه ی خود فکر دیگر کن

سرود قرن راسرکن

سرود مادرن تنها که دور از روی فرزند است

سرود مرد بی آرام زندانی-

گه با امید دیدار زن و فرزند،در بند است

 

***

 

سرود سرنوشت کودک بی مادری تنها

که شب با دیدگان اشکپالا میرود در خواب

سرود بینوا طفلی

که باشد خنده اش بی رنگ

دل بی مادرش بیتاب

 

***    

 

اگر آواز میخوانی -

بخوان ‌آواز درد آلوده ی پیران غمگین را -

که در پیری تهی دستند -

نفسهاشان توانا نیست -

غروب زندگی در چشمشان پیداست

گه و بیگاه بغضی در گلو دارند -

کویر زندگی در زیر پا و کوله بار غصه ها بر دوش

و مرگ خویش را هر لحظه صد بار آروز دارند

 

***

 

اگر آواز میخوانی -

سرود دختری بی عشق را برخوان

که در جانش گل عشقی شکوفا نیست

دلی دارد ولی در چشم این و آن دلارا نیست

نگاه گرم و دلبندی که جانش را بر افروزد -

بزیر آسمانها نیست

 

***

 

پسر، آواز را بس کن

اگر اواز میخوانی -

بخوان آواز آن بیمار بیکس را -

که چشم بیفروغ خویش را با انتظاری تلخ

براه دوستی نادیده میدوزد

و از تکضربه های پای هر عابر -

بامید عیادتها -

لبان نیمرنگش میشود خندان

بشوق آنکه با دیدار، شمعی در دل تنگش بر افروزد

ولی جنبنده ای از حال آن بیمار آگه نیست

بغربت تلخ میمیرد

و مرغ جان او از تنگنای شهر تنهائی -

بسوی کبریا پرواز میگیرد

 

***

 

اگر آواز میخوانی

بخوان آواز غمگین یتیمان را

که همچون طوطی بی نغمه خاموشند

و بر سر هایشان چتر محبت سایه افکن نیست

بدلها راهشان بسته است

 

***

 

اگر آواز میخوانی -

بخوان آواز ان مادر که از قهر تهیدستی

یگانه کودکش را بر سر راهی، رها کرده است

و با چشمان اشک آلود

سر، سوی خدا کرده است

و با جانی که بیتا بست -

برای عزت و اقبال فرزندش دعا کرده است

و باغمهای رنگارنگ -

سوی خانه میپوید

بهر گامی نگاهی سوی طفلش میکند غمناک

و زیر لب همیگوید:

خدایا، مادری غمگین و تنها، کودکش تنهاست

دلم را بر غمی سنگین شکیبا کن

ومین و آسمانت را بگو با کودکی تنها مدارا کن

 

***

 

تو ای دختر،‌سرود قرن را سر کن:

سرود تلخ آن قومی -

که شهر و خانه شان در زیر پای تانگ میلرزد

و در مرگ جوانهاشان ز خشم و غصه لبریزند

و فرزند انشان چون برگهای زرد پائیزی

ز رگبار مسلسلهای دشمن، بیگنه بر خاک میریزند

 

***

 

سرود مادری ترسان

که شب هنگام از فریاد بمبی میشود بیخواب

سرود کشته ای در عرصه ی پیکار

که میپوشد کفن بر پیکر او نیمه شب مهتاب

 

***

 

تو ای دخهر که شور نغمه از لبهات لبریز ست

برای نغمه هایت فکر دیگر کن

تو ای مرد جوان کز کام ها در سینه ات بانگی طر بخیز است

تقدیم به تمام دربندان عالم

مهدی سهیلی 

آی . . . زندانبان!

صدای ضجه زندانی در مانده را بشنو

در این دخمه ی دلتنگ جان فرسای را بگشا

از این بندم رهایی ده

***

مرا بار دیگر با نور خورشید آشنایی ده

که من دیدار رنگ آسمان را آرزو مندم

بسی مشتاق دیدار زن و لبخند فرزندم

من دور از زن و فرزند ـــ

به یک دیدار خشنودم

به یک لبخند، خورسندم

***

الا ای همسرم ، ای همسفر با شادی و رنجم!

از پشت میله های زندان، ترا دلتنگ می بینم

و رویت را که زیبا گلبن گلخانه ی من بود ـــ

بسی بیرنگ می بینم.

***

به پشت میله های سرد، چشمت گریه آلود است

در آغوش تو می بینم سر فرزند را بر شانه ات غمناک

مگو فرزند ... جانم ، دخترم، امید دلبندم

تو تنها، دخترم تنها

***

چو می آئی به دیدارم ـــ

نگاهت مات و لب خاموش

نمیخوانی ز چشمانم ـــ

که من مردی گنه آلودم اما پشیمانم

ترا در چشم غمگین است فریاد ملامت ها

مرا در جان ناشاد است غوغای ندامت ها

ترا می بینم و بر این جدائی اشک میریزم

نمیدانی چه غمگینم

غروب تلخ پائیزم

***

الا ای نغما خوان نیمه شب ، ای رهنورد مست!

که هر شب میخزی از پشت این دیوار ،مستانه

و میپویی بسوی خانه ی خود، مست و دیوانه

دم دیگر در آغوش زن و فرزند، خورسندی

نه در رنجی، نه در بندی ـــ

ولی من آشنای رنجم و با شوق، بیگانه

تو بر کامی و من ناکام

تو در آن سوی ، آزادی

من اینجا بسته ام در دام

میان کام و ناکامی، نباشدغیر چندین گام

بکامت باد، این شادی

حلالت باد، آزادی

***

تو ای آزاده ی خوشبخت، ای مرد سعادتمند!

که شبها خاطری مجموع و یاری نازنین داری

میان همسر وفرزند ـــ

دلت همخانه ی شادی ـــ

لبت همسایه ی لبخند

بهر جا میروی آزاد ـــ

بهرسویی که دل می گویدت رو میکنی خورسند

نه در رنجی و نه دربند

بکامت باد، این شادی

مهدی سهیلی

M.Soheyli


از کتاب طلوع محمد

یتیم

 

 

سلام، ای دختر بی مادر تنها !

که میبینم بزیر پای تو اقلیم فردا را

سلام، ای کودک امروز، ای نام آور فردا

که میدانم بفرمان تو ملک آسمانها را

 

غمت نازم ـ

چرا چشمت پر اندوه است ؟

بدلها رنگ غم میپاشد این چشمان پر اندوه

بخند ای تکسوار شهر تنهائی !

که موج خنده ای گرمت دل انگیز است

بخند ای تک نهال دشت غربت ها !

که از لبخند تو، دنیای انسانها طربخیر است

***

مباش اندوهگین ای تک نورد راه آینده !

نگه کن، همچو دامان طبیعت مادری داری

زمین و آسمان با تو

امید جاودان با تو

خدای مهربان با تست

مباش اندوهگین ای دختر فردا !

ز مادر بهتری داری .

زمان چون باد میپوید

یتیمی بر سر کوچ است

اگر دل بر خدا بندی ـ

یتیمی واژه ای پوچ است

***

لبت را رنگ شادی ده

که پیروزی برویت با لب پر خنده میخندد

نگه بر آسمانها کن ـ

بچشمت ماه میخندد ـ

تمام آسمان با چهره ی تابنده میخندد

در این دنیای پهناور ـ

زمین از تو، زمان از تست، عشق جاودان از تست

لبت نازم بخنده باز کن لب را

که در برق نگاهت کوکب پیروزی آینده می خندد

 

« تهران ـ چهاردهم خرداد 1347

مهدی سهیلی

من کیم؟ گنج مهر و وفایم من کیم؟ آسمان سخایم من کیم؟ چهره یی آشنایم مادرم، جلوه گاه خدایم من کیم؟ عاشق روی فرزند جان من پر کشد سوی فرزند بر نخیزد دل از کوی فرزند عاشقم، عاشقی مبتلایم *** تو که ای؟ سرو آزاده ی من نور چشم خدا داده من چشم تو، جام من، باده ی من تو امیدم، توانم، بقایم. *** سالها دل بمهر تو بستم پشت خود را ز غمها شکستم نیمه شبها براهت نشستم تا شود از تو روشن سرایم . *** چون روی بامدادان ز پیشم غمزده، خسته جان، دلپریشم بی خبر از دل و جان خویشم همدم غم، اسیر بلایم . *** تا که شب سوی من باز گردی بادل خسته همراز گردی همدم جان ناساز گردی بر فلک هست، دست دعایم . *** من ز دنیا، تو را برگزیدم رنج بی حد بپایت کشیدم تا شود سبز، باغ امیدم ـ جان ز تن رفت و نیرو ز پایم . *** زندگی بی تو، شوری ندارد بی تو جانم سروری ندارد چشم من بی تو نوری ندارد ای جمال تو نور و ضیایم . *** یادم آید یکی نیمه شب بود در تن و جان تو سوز تب بود جان من زین مصیبت بلب بود شاهدم گریه ها یهایم . *** بی خبر بودی از زاری من غافل از رنج بیداری من فارغ از درد و غمخواری من و آنهمه ندبه و ناله هایم . *** بودی آن عهدها خاکبیزان میخرامیدی افتان و خیزان من بدنبال تو اشکریزان تا که در پای تو سر بسایم *** بود آن روزگاران، شبانم نرگسی مست تر از شرابم سیمگون سینه، چون ماهتابم رفت از کف جمال و صفایم . *** بلبل من! نوای تو خواهم عمر را در هوای تو خواهم زندگی را برای تو خواهم تو بپائی اگر من نپایم

گفته ها


یادداشتی در باره شعر نو

سروصدایی که این روزها در اطراف شعر فارسی برخاسته است بزرگترین دلیل اهمیت موضوع است . مردم این مملکت نمی‌توانند به سرنوشت شعر پارسی بی‌علاقه باشند و به همین دلیل حق دارند بیش از اینها در اطراف آن گفتگو کنند، هنگامی که به تاریخ گذشته این سرزمین نظر می‌افکنیم با وجود پادشاهان کشورگشا و سرداران لشکر شکن، چهره‌های درخشان و تابناک شعرای بزرگ است که بر پیشانی اعصار و قرون می‌درخشد و گوشه‌های تاریک روزگاران کهن را روشن می‌کند .

وجود این ستاره‌های درخشان است که این ملت از دیرزمان شعر را دوست می‌دارد و به شعر عشق می‌ورزد وگاهی این عشق ورزی به آنجا می‌رسد که معشوق تا اعماق روح عاشق نفوذ می‌کند و جزیی از وجود او می‌شود . در این عصر، موافق احتیاجات زمان، شعر پارسی نیازمند تحول بود و این تحول را شعرای هنرمند در کمال مهارت انجام دادند و شعر وارد مرحله نوینی شدو دارای افق وسیع‌تری، آن چنانکه باید،گردید.

این کار،کار آسانی نبود . ایرانی پس از آنکه برق به بازار آمد چراغ نفتی را فراموش کرد، رادیو را زود پذیرفت و از آن استقبال کرد، اگر چند روز دیگر دستگاهی به جای رادیو اختراع شود، می‌تواند رادیو را فراموش کند . ولی شعر را نمی‌توان ناگهان از او گرفت و لاطائلاتی بی سروته بنام شعر تحویلش داد و او را وادار کرد همچنان که غزلهای شیرین سعدی و حافظ را دوست می‌داشته آنها را هم دوست بدارد . باید تحولی را که در شعر ایجاد شده است تا مدتی با ملایمت و مهربانی حفظ کرد، و جلو رفت . به نظر اینجانب فعلا“ تجاوز از حدود معینی، دشمنی با شعر و مبارزه با این تحول است . تجدید نظر در قالب‌ها و اختراع قالب‌های جدید با همه ضرورتی که دارد در درجه دوم اهمیت است . آنچه فعلا“ باید مورد توجه هنرمندان و شعرا قرار گیرد موضوع روح شعر و به اصطلاح مضمون تازه است .

شراب خوب را چه در جام عقیق، چه در لیوان بلور و چه در فنجان طلا حتی اگر در کف دست بریزیم و بنوشیم مستی می‌دهد. شعر خوب حکم همین شراب را دارد. در هر قالبی که بیان شود در روح تاثیر می‌کند. ولی اگر آب را در جام عقیق یا هر ظرف دیگری به نام شراب و به امید مست شدن بنوشیم، خودمان را فریب داده‌ایم . قطعاتی که در این مجموعه از نظر خواننده گرامی می‌گذرد قسمتی از اشعاری است که در نخستین سالهای جوانی سروده‌ام، اکثر این قطعات بیان احساس و چکیده آلام و رنج‌هایی است که در عرصه زندگی مرا در آغوش گرفته است و به همین دلیل جنبه حزن و اندوه آن بیشتر است.


فریدون مشیری ۱۳۳۴


فن شعر نیمایی


در مورد قالب های نیمایی ببینید نیما چه کرد . نیما آمد گفت به جای تساوی مصرع‌ها که شصت هزار بیت شاهنامه همه فعولن فعولن فعولن فعول فعولن فعولن فعولن فعول باشد ، اگر ایجاب کند و فضای شعر عوض شود یعنی همه‌اش حماسه رزم نباشد دیگر لازم نیست فعولن فعولن فعولن باشد . نیما چند تا حرف داشت که من هنوز معتقدم بسیاری از کسانی که از نیما حرف می‌زنند به این حرفها توجهی نداشته‌اند، یا نفهمیده‌اند یا ساده گذشته‌اند. فکر کرده‌اند نیما گفته آقاجان شعر نو یعنی اینجا که نشد کوتاهش کن ، آنجا که نشد این خط را درازش کن در حالیکه در صحبت‌هایی که ما با نیما داشتیم خودش راجع به پایان بندی مصرع‌ها خیلی حرف داشت یعنی می‌گفت اگر من می‌گویم ”می‌تراود مهتاب “ ” می‌درخشد شب تاب “ این دو مصرع به این دوحالت در زیر هم قشنگ است . بعد می‌آیم سر سطر و می‌گویم :
” نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می‌شکند “
این قالب را نیما عرضه داشت و اینجایی را هم که شکسته ، رکن عروضی را شکسته یعنی فعلاتن فعلات . و دیگر به همین بسنده کرده چون اگر این را بخواهند ادامه بدهند می‌شود فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات . یا در جایی می‌شود بازهم بیشتر بشود ولی در فرهنگ شعری ما از چهار بار بیشتر نگفته‌اند. مثلا“ چهار بار گفته‌اند مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن . می‌شود شش تا دیگر هم به آن اضافه کرد . ” ای ساربان آهسته ران ، کارام جانم می‍رود “ و امثال این زیاد است .

نیما آمد گفت رکن عروضی را تا آنجا که حرفمان بسنده است کافی است حتی بعضی جاها را هم حضوری شاهد می‌آورد . مثلا“ در شاهنامه گفته شده که
نشستند و گفتند و برخاستند        پی مصلحت مجلس آراستند
نیما می‌گوید اگر مصرع دوم نباشد هیچ لطمه‌ای به شعر نمی‌خورد. ” پی مصلحت مجلس آراستند“ همین . شاید هم راست می‌گفت ولی فردوسی نمی‌توانست آنجا را لنگ بگذارد . فردوسی ناچار بود این را بگوید .

حالا برگردیم به صحبتی که داریم . نیما یک قالب تازه پیشنهاد کرد . یک نگاه تازه به دوروبرمان . یک نگاه تازه به همه چیز ، به زندگی ” قوقولی قوقو خروس می‌خواند“ هیچ وقت همچین کلامی در شعر قدیم ما می‌بینید ؟ نه حافظ ، نه سعدی ، نه فردوسی و اینگونه کلمات در شعر قدیم معدودند . ولی نیما یک حرفش این بود که نگاه ما به تمام حوادث اتفاقات زندگی ، رویدادها می‌تواند بیان تازه‌ای در شعر نو ایجاد کند .
شعری دارد به نام ” کار شب پا “ این شعر واقعا“ شنیدنی است . یک بابایی شب در مزرعه باید بیدار بنشیند که گرازی چیزی نیاید و پشه دارد پدر این را در می‌آورد و این با چه وصفی می‌گوید که آقا پشه دارد مرا می‌خورد، چیزی است که هیچ وقت این حالت‌ها را ، این احساس‌ها رادر شعر نمی‌گفتند و نیما از نظر مضامین نیز این کار را کرد ، نیما می‌خواست این نگاه را به ما یاد بدهد . و به عبارتی زندگی را در شعر آورد . شهر را مردمی کرد با تمام اجزایش . نگاهی به زندگی و بیان آن احساس ، آن دریافت در قالبی که خودش پیشنهاد می‌کرد کوتاه و بلند . دیگران آمدند چه کردند ؟
نیما جز وزن عروضی شعر فارسی چیزی نمی‌گفت و در کتاب هزار صفحه‌ایش که آقای طاهباز چاپ کرده شما شعر پیدا نمی‌کنید که بیرون از اوزان عروضی باشد یعنی همان وزنی است که فردوسی و سعدی و حافظ و دیگران هم گفته‌اند منتها آن ها به شکل خودشان گفته‌اند و ایشان به شکل آزاد گفته . با شکستن عروضی ، احساس درست ، زیبا ، این گونه بود نیما . بنابراین می‌شود گفت قالب نیمایی یعنی قالبی که مصرع‌هایش کوتاه و بلند است یعنی حساب شده است و بدانیم که این کلمه کجا باید تمام شود.

همچنین گفتم کلماتی هم که رسم نبوده در شعر قدیم وارد شود می‌توانند آزادانه وارد شعر بشوند منتها البته هنر شاعر این است که این کلمه شعر را سست نکند و به اصطلاح شعر لق نشود . ( و در جایی اضافه می‌کند ) من به چند چیز پایبندم . یکی وزن . من شعر بدون وزن یا غیر موزون را شعر نمی‌دانم ، که نثر بسیار زیبایی می‌دانم . سر این هم جنگ و بحثی ندارم . این را بارها گفتم این سه سطر را ، یک جوانی سالها پیش برای من فرستاد در مجله روشنفکر چاپش کردم . نمی‌دانم شما اسمش را شنیده‌اید ‌، علی اشعری می‍گوید :
ستاره‍ای از دور
مرا به وسعت پرواز خویش می‌خواند
ستاره پنجره را بسته نمی‌داند
خودم در شعری به نام چکاوک گفته‌ام :
می‌توان کاسه آن تار شکست
می‌توان رشته این چنگ گسست
می‌توان فرمان داد : هان ای طبل گران زین پس خاموش بمان
به چکاوک اما
نتوان گفت مخوان

این را من سعی کردم و باز از شما عذر می‍خواهم که یکی از حرف‌های نیما را نزدم و آن این است که نیما می‌گفت شعر را باید به طبیعت زبان ، به طبیعت زبان صحبت نزدیک کنیم . از نیروی موسیقی زیاد کمک نگیریم یعنی :
نسیم خلد می‌وزد مگر ز جویبارها         که بوی مشک می‌دهد هوای مرغزارها

نیما می‌گفت هرچه شعر به طبیعت کلام گفتاری نزدیک تر باشد شعر است . و وقتی من می‌گویم ” می‌توان کاسه این تار شکست “ این وزن هم دارد . همین با تمام کسانی که شعر بی وزن می‌گویند این اختلاف سلیقه را دارم که راه زیادی نیست که شما این وزن را بپذیرید . احتمال دارد یک مقدار به نظرتان سخت بیاید ، این طور نیست . از ساده شروع کنید ، هم لذت بخش‌تر است و هم در ذهن همه می‌ماند و مردم به خاطر وزنش آن را به یاد می‌آورند .


کدام اثر در این ده سال هم‌تراز کارهای گذشته بوده است


شاهرخ عزیز ، از من هم خواسته‌ای در باره شعر دهه شصت تا هفتاد چیزی بنویسم . هرچه سکوت کردم و به اصطلاح طفره رفتم بر اصرار افزودی ، با این که خوب می‌دانی در مجله‌ای که برای پربار شدن آن زحمت بسیاری می‌‌کشی جا برای نوشتن حقایق تلخ کم است .
به هر حال من که شاهد جوانه زدن ، شکفتن ، بالیدن شعر در این چهل یا چهل و پنج سال اخیر بوده‌ام نه تنها به وضع شعر در این ده سال - البته آن چه چاپ می‌شود - که به سالهای کمی پیشتر از آن هم فکر می‌کنم . روزگاری بود که وقتی روزنامه یا مجله‌ای می‌خریدی در صفحات ادبی آن مثلا“ ” اجاق سرد “ نیما یا ”دو مرغ بهشتی“ شهریار یا ” باز باران با ترانه“ دکتر مجدالدین میرفخرایی گلچین گیلانی یا ”رزم آوران سنگر خونین“ لاهوتی یا ”بت پرست “ خانلری یا ”مریم“ فریدون توللی یا ” نگاه“ رعدی آذرخشی یا ”جستجوی“ حبیب یغمایی یا ” بازو“ از دکتر محمد علی اسلامی ندوشن یا ”خاکستر “ دکتر علی آبادی یا ” شهر سنگستان“ اخوان یا ”شعری که زندگیست“ از شاملو یا ”فالگیر“ نادرپور یا ” درخت فروردین “ سیمین بهبهانی یا ”گلایه“ محمد زهری یا ”پژواک “ شرف الدین خراسانی یا ”مرگ عقاب “ منوچهر شیبانی یا ”دیراست گالیا“ از ه.ا. سایه یا ”رقص ایرانی“ از سیاوش کسرایی یا ” آغوش “ فرخ تمیمی یا ”هراس“ حسن هنرمندی و بتدریج چند سال بعد ”وهم سبز “ فروغ یا ”صدای پای آب “ سپهری یا ”بخوان بنام گل سرخ“ دکتر شفیعی کدکنی یا ” اسب سفید وحشی “ منوچهر آتشی یا ” غریق خاطر خویش “ از منوچهر نیستانی یا ”عطر تازه یاس“ از خائفی یا ”اسماعیل “ از دکتر رضا براهنی یا ”سندباد غایب“ از سپانلو یا ”دریایی‌ها “ ی رویایی یا ”سرو کاشمر“ علیرضا صدفی یا ”باغ“ نوذر پرنگ یا ”صدای نورانی “ ولی‌الله درودیان یا ”سحوری“ نعمت میرزازاده یا ”باغ لاله“ محمد علی بهمنی یا ”کودک این قرن “ صفارزاده یا ” با من طلوع کن “ م.آزاد و باز همچنین بتدریج چند سال بعد آثار دلپذیری از تورج رهنما ، حسین منزوی یدالله مفتون ، آذر خواجوی ، میمنت میرصادقی ، دکتر طاهریان ، کاظم سادات اشکوری ، منصور اوجی ، محمد معلم ، احمد رضا احمدی ، عمران صلاحی ، محمود کیانوش ، سیروس مشفقی ، سیاوش مطهری ، فرهاد عابدینی ، شمس لنگرودی ، محمد ذکائی ، منیر طاها ، فرهاد شیبانی ، کارو ، ژیلا مساعد ، اورنگ خضرایی ، سید علی صالحی ، مسعود احمدی ، حسین محمودی و چندین نام دیگر که متاسفانه حافظه یاری نمی‌کند ، با پوزش از یکایک آنها .

روزگاری بود که وقتی روزنامه یا مجله‌ای را می‌گشودی آثار سرایندگانی را که برای نخستین بار چاپ می‌شد می‌خواندی و می‌دیدی که یک جریان پویا ، شعر امروز را در مسیری گرم و زنده جلو می‌برد اینها البته نمونه‌ای از آثارشان بود که ذهن و خاطر من یاری می‌کرد و گرنه خوب می‌دانیم که از هریک از اینان که نام بردم حداقل یک کتاب و حداکثر چهار یا پنج کتاب و بیشتر چاپ شده است تازه من از غزل سرایان و سنت گرایان سخنی نگفتم و تنها به راهیان شعر نو اشاره کردم . در دهه شصت – هفتاد ، البته به نام‌های تازه‌ای بر‌می‌خوریم که غزل و شعر سپید یا آزاد می‌سرایند و در مطبوعات درج می‍شود. گاهگاه و البته به ندرت خواندنی هم هستند ولی اینک هنگام آن است که پرسش را به خودت باز‌گردانم یعنی از سردبیر گرامی مجله دنیای سخن بپرسم اگر قرار است که هر هنری به اوج کمال برسد بعد از این چهل سال کدام اثر در این ده سال همسنگ و هم‌تراز از همین نمونه‌هایی که نام بردم می‌تواند باشد ( که یقینا“ بهترین کار این گویندگان نیز نبود ) .

به نظر می‌رسد آن حرکت عظیم و جریان پرباری که چند دهه جاری و ساری بود و به اعتقاد من دوره درخشانی از شعر پارسی را در بر می‌گرفت اینک دیرزمانی است با آهستگی و کندی می‌گذرد ، به آن جوشش و پویایی سالهای گذشته نیست . نه تنها شعر که ترانه هم چنین سرنوشتی را دارد فی المثل هنوز بعد از شصت سال ترانه ”مرغ سحر“ ملک الشعرای بهار و مرتضی‌خان نی‌داود بر سکوی اول ترانه‌های ما ایستاده است و هنوز آن چه در این روزگار بر دل می‌نشیند و مورد توجه قرار می‌گیرد بازسازی کارهای قدیمی‌هاست .

زمانی چاپ یک شعر در یک مجله معتبر برای سراینده‌اش آرزویی بود و اینک برای بسیاری از خوانندگان ، چاپ نشدن این جملات پراکنده آرزویی شده است . همانطوریکه می‌دانی ، من خود سالها تنظیم کننده صفحات ادبی در چند مجله هفتگی بودم ، گه گاه که به دوره قدیمی آنها مراجعه می‌کنم می‌بینم مثلا“ در یک شماره ، هشت تا ده شعر تازه از چند شاعر مشهور چاپ می‌شد که همه آنها اثری هنری و ماندگار بودند . شما در این ده سال چند شعر بدیع و دلپذیر که بتوان آن را اثر ماندگار هنری نام برد چاپ کرده اید ؟ من آن چه را که چاپ می‌شود نفی یا انکار نمی‌کنم تنها حرفم این است که این دهه به پرباری دهه‌های سی تا چهل و چهل تا پنجاه و حتی پنجاه تا شصت نبوده است .