کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

فریدون مشیری

فریدون مشیری در سی‌ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری‌اش بواسطه ماموریت اداری به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادر شاه بود. پدرش ابراهیم مشیری افشار فرزند محمود در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد و در ایام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. او نیز از علاقه‌مندان به شعر بود و در خانوده او همیشه زمزمه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به گوش می‌رسید. مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران بود و سپس به علت ماموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت.

به گفته خودش: ” در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی‌ام به دلیل اینکه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی مشکلات خانوادگی و بیماری مادرم و مسائل دیگر سبب شد که من در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شوم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت. در همین زمینه شعری هم دارم با عنوان عمر ویران “ . مادرش اعظم السلطنه ملقب به خورشید به شعر و ادبیات علاقه‌مند بوده و گاهی شعر می گفته، و پدر مادرش، میرزا جواد خان مؤتمن‌الممالک نیز شعر می‌گفته و نجم تخلص می‌کرده و دیوان شعری دارد که چاپ نشده است.

مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی درگذشت که اثری عمیق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می‌پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامه تحصیلش مشکلاتی ایجاد می‌کرد .

مشیری اما کار در مطبوعات را رها نکرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات که بعدها به نام هفت تار چنگ نامیده شد، به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سال‌های پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه و زن روز را بر عهده داشت .

فریدون مشیری در سال ۱۳۳۳ ازدواج کرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصیل را ادامه نداد و به کار مشغول شد. فرزندان فریدون مشیری، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابک (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکده معماری دانشگاه ملی ایران تحصیل کرده‌اند.

مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. سروده‌های نوجوانی او تحت تاثیر شاهنامه‌خوانی‌های پدرش شکل گرفته که از آن جمله، این شعر مربوط به پانزده سالگی اوست :
چرا کشور ما شده زیردست
چرا رشته ملک از هم گسست
چرا هر که آید ز بیگانگان
پی قتل ایران ببندد میان
چرا جان ایرانیان شد عزیز
چرا بر ندارد کسی تیغ تیز
برانید دشمن ز ایران زمین
که دنیا بود حلقه، ایران نگین
چو از خاتمی این نگین کم شود
همه دیده‌ها پر ز شبنم شود

انگیزه سرودن این شعر واقعه شهریور ۱۳۲۰ بوده است. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی به چاپ رسید (نوروز سال ۱۳۳۴). خود او در باره این مجموعه می‌گوید: ” چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا. آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر می‌گفتند و همه از شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته ما بی‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی، حافظ، رودکی، فردوسی و ... را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث می‌کردیم و بر آن تکیه می‌کردیم. “

مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی‌ همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت در شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت، و در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه رادیو ایران در آن سالها داشت. ” علاقه‌ به موسیقی در مشیری به گونه‌ای بوده است که هر بار سازی نواخته می‌شده مایه آن را می‌گفته، مایه‌شناسی‌اش را می‌دانسته، بلکه می‌گفته از چه ردیفی است و چه گوشه‌ای، و آن گوشه را بسط می‌داده و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجسته‌ترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی ویژه‌ای همراه بوده است. این آشنایی از سالهای خیلی دور از طریق خانواده مادری با موسیقی وتئاتر ایران مربوط بوده است. فضل‌الله بایگان دایی ایشان در تئاتر بازی می‌کرد و منزل او در خیابان لاله‌زار (کوچه‌ای که تماشاخانه تهران یا جامعه باربد در آن بود) قرار داشت و درآن سالهایی که از مشهد به تهران می‌آمدند هر شب موسیقی گوش می‌کردند . مهرتاش، مؤسس جامعه باربد، و ابوالحسن صبا نیز با فضل‌الله بایگان دوست بودند و شبها به نواختن سه‌تار یا ویولون می‌پرداختند، و مشیری که در آن زمان ۱۴-۱۵ سال داشت مشتاقانه به شنیدن این موسیقی دل می‌داد.“

فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امریکا سفر کرد، و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت امریکا از جمله در دانشگاه‌های برکلی و نیوجرسی به طور بی‌سابقه‌ای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.

رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم


رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پس از مراجعت از حجة الوداع بمدینه لشگرى بفرماندهى اسامة بن زید تجهیز کرد و دستور داد که براى جنگ با دشمنان دین بسوى شام حرکت کنند و چون بر حضرتش معلوم شده بود که بزودى رخت از این جهان بر بسته و بملاقات پروردگار خویش خواهد شتافت براى اینکه پس از رحلت وى در امر خلافت و جانشینى على علیه السلام که آنرا در غدیر خم باطلاع مسلمین رسانیده بود از ناحیه بعضى‏ها مخالفت و کار شکنى نشود دستور فرمود گروهى از مهاجر و انصار از جمله ابوبکر و عمر و ابو عبیده نیز با لشگر اسامه بسوى شام بروند تا در موقع رحلت آنحضرت در مدینه حضور نداشته باشند ولى بطوریکه مورخین نوشته‏اند آنها از این دستور تخلف ورزیده و بلشگر اسامه نپیوستند.

در همان روزها آنحضرت بیمار شد و ابتداء در منزل ام السلمه و بعد هم در منزل عایشه بسترى گردید و مسلمین بعیادت او میرفتند و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز آنها را نصیحت میفرمود و مخصوصا درباره عترت و خاندان خویش بآنان توصیه مینمود.

در یکى از روزها که با حال بیمارى براى اداى نماز بمسجد رفته بود چشمش بابوبکر و عمر افتاد و از آنها توضیح خواست که چرا با اسامه نرفتید؟ابوبکر گفت‏من در لشگر اسامه بودم برگشتم که از حال شما باخبر شوم!عمر نیز گفت من براى این نرفتم که دوست نداشتم حال شما را از سوارانى که از مدینه بیرون میآیند بپرسم خواستم خود از نزدیک نگران حال شما باشم !پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود بلشگر اسامه بپیوندید و فرمایش خود را سه مرتبه تکرار کرد (ولى آنها نرفتند) (1) .

بیمارى حضرت روز بروز سخت‏تر میشد و مسلمین نیز از وضع حال او نگران بودند روزى که جمعى از صحابه در خدمتش بودند فرمود دوات و کاغذى براى من بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید عمر گفت این مرد هذیان میگوید و بحال خود نیست کتاب خدا براى ما کافى است!!آنگاه هیاهوى حضار بلند شد و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود برخیزید و از پیش من بیرون روید و سزاوار نیست که در حضور من جدال کنید (2) .

مسلما عمر میدانست که آنحضرت در تأیید جریان غدیر خم مجددا در مورد خلافت على علیه السلام میخواهد مطلبى بنویسد بدینجهت از آوردن دوات و کاغذ ممانعت نمود زیرا در حدیثى که از ابن عباس نقل شده خود باین امر اعتراف نموده و میگوید من فهمیدم که پیغمبر میخواهد خلافت على را تسجیل کند اما براى رعایت مصلحت بهم زدم (3) .

در آنحال باید از عمر مى‏پرسیدند که اولا چگونه به پیغمبر نسبت هذیان میدهى در صورتیکه آنحضرت با عصمت الهى مصون بوده و هر چه گوید من جانب الله است چنانکه خداوند در قرآن کریم فرماید:و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى ثانیا تو از کجا مصلحت مردم را بهتر از پیغمبر دانستى که مانع آوردن کاغذ و دوات شدى؟و از همین سخن عمر میتوان نتیجه گرفت که او معرفت صحیح و درستى بمقام قدس و معنوى پیغمبر نداشته و با دستور وى مخالفت میورزیده است چنانکه قطب‏الدین شافعى شیرازى که از اکابر علماى اهل سنت است در کتاب کشف الغیوب گوید این امر مسلم است که راه را بى راهنما نتوان پیمود و تعجب مینمائیم از کلام خلیفه عمر رضى الله عنه که گفته چون قرآن در میان ما هست براهنما احتیاجى نیست این کلام مانند کلام آنکس ماند که گوید چون کتب طب در دست هست احتیاجى بطبیب نمیباشد بدیهى است که این حرف غیر قابل قبول و خطاى محض است چه آنکه هر کس از کتب طبیه نتواند سر در آورد و قطعا باید رجوع نماید بطبیبى که عالم بآن علم است.

همین قسم است قرآن کریم که هر کس نتواند بفکر خود از آن بهره بردارى کند ناچار باید رجوع نماید بآن کسانیکه عالم بعلم قرآن‏اند،چنانکه خداى تعالى در قرآن (سوره بقره آیه 83) میفرماید:

ولو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم.و کتاب حقیقى سینه اهل علم است چنانکه خداوند در آیه 48 سوره عنکبوت فرماید:بل هو آیات بینات فى صدور الذین اوتوا العلم بهمین جهت حضرت على کرم الله وجهه فرمود:انا کتاب الله الناطق و هذا هو الصامت یعنى من کتاب ناطق خدا هستم و این قرآن کتاب صامت است (4) .

بارى مرض پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم شدت یافت و در اواخر ماه صفر سال 11 هجرى و بقولى در 12 ربیع‏الاول همان سال پس از یک عمر مجاهدت در سن 63 سالگى بدار بقاء ارتحال فرمود،على علیه السلام بهمراهى عباس و تنى چند از بنى‏هاشم جسد آنحضرت را غسل داده و پس از تکفین در همان محلى که رحلت فرموده بود مدفون ساختند.

پى‏نوشتها:

(1) ارشاد مفید جلد 1 باب دوم فصل 52ـاعلام الورى.

(2) البدایة و النهایة جلد 5 ص 227ـتاریخ طبرى جلد 2 ص 436ـشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص .133

(3) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص .134

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم‏

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم‏ 
بخم و اسمع بالنبى منادیا  
فقال له قم یا على و اننى‏ 
رضیتک من بعدى اماما و هادیا

(حسان بن ثابت)

در سال دهم هجرى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از مدینه حرکت و بمنظور اداى مناسک حج عازم مکه گردید،تعداد مسلمین را که در این سفر همراه پیغمبر بودند مختلف نوشته‏اند ولى مسلما عده زیادى بالغ بر چند هزار نفر در رکاب پیغمبر بوده و در انجام مراسم این حج که به حجة الوداع مشهور است شرکت داشتند.نبى اکرم صلى الله علیه و آله پس از انجام مراسم حج و مراجعت از مکه بسوى مدینه روز هجدهم ذیحجه در سرزمینى بنام غدیر خم توقف فرمودند زیرا امر مهمى از جانب خداوند بحضرتش وحى شده بود که بایستى بعموم مردم آنرا ابلاغ نماید و آن ولایت و خلافت على علیه السلام بود که بنا بمفاد و مضمون آیه شریفه زیر رسول خدا مأمور تبلیغ آن بود:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس. (1)

اى پیغمبر آنچه را که از جانب پروردگارت بتو نازل شده (بمردم) برسان و اگر (این کار را) نکنى رسالت او را نرسانیده‏اى و (بیم مدار که) خداوند ترا از (شر) مردم نگهمیدارد .پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور داد همه حجاج در آنجا اجتماع نمایند و منتظر شدند تا عقب ماندگان برسند و جلو رفتگان نیز باز گردند.

مگر چه خبر است؟

هر کسى از دیگرى مى‏پرسید چه شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله ما را در این گرماى طاقت فرسا و در وسط بیابان بى آب و علف نگهداشته و امر به تجمع فرموده است؟زمین بقدرى گرم و سوزان بود که بعضى‏ها پاى خود را بدامن پیچیده و در سایه شترها نشسته بودند .بالاخره انتظار بپایان رسید و پس از اجتماع حجاج رسول اکرم صلى الله علیه و آله دستور داد از جهاز شتران منبرى ترتیب دادند و خود بالاى آن رفت که در محل مرتفعى بایستد تا همه او را ببینند و صدایش را بشنوند و على علیه السلام را نیز طرف راست خود نگهداشت و پس از ایراد خطبه و توصیه درباره قرآن و عترت خود فرمود:

ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟قالوا بلى،قال:من کنت مولاه فهذا على مولاه،اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. (2)

آیا من بمؤمنین از خودشان اولى بتصرف نیستم؟ (اشاره بآیه شریفه النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم) عرض کردند بلى،فرمود من مولاى هر که هستم این على هم مولاى اوست،خدایا دوست او را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار هر که او را نصرت کند کمکش کن و هر که او را وا گذارد خوار و زبونش بدار.

و پس از آن دستور فرمود که مسلمین دسته بدسته خدمت آنحضرت که داخل خیمه‏اى در برابر خیمه پیغمبر صلى الله علیه و آله نشسته بود رسیده و مقام ولایت و جانشینى رسول خدا را باو تبریک گویند و بعنوان امارت بر او سلام کنند و اول کسى که خدمت على علیه السلام رسید و باو تبریک گفت عمر بن خطاب بود که عرض کرد:بخ بخ لک یا على اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنة.

به به اى على امروز دیگر تو امیر و فرمانرواى من و فرمانرواى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه‏اى شدى. (3) و بدین ترتیب پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله على علیه السلام را بجانشینى خود منصوب نموده و دستور داد که این مطلب را حاضرین بغائبین برسانند.

حسان بن ثابت از حضرت رسول صلى الله علیه و آله اجازه خواست تا در مورد ولایت و امامت على علیه السلام و منصوب شدنش در غدیر خم بجانشینى نبى اکرم صلى الله علیه و آله قصیده‏اى گوید و پس از کسب رخصت چنین گفت:

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم‏ 
بخم و اسمع بالنبى منادیا 
و قال فمن مولیکم و ولیکم؟ 
فقالوا و لم یبدوا هناک التعادیا 
الهک مولانا و انت ولینا 
و لن تجدن منا لک الیوم عاصیا 
فقال له قم یا على و اننى‏ 
رضیتک من بعدى اماما و هادیا 
فمن کنت مولاه فهذا ولیه‏ 
فکونوا له انصار صدق موالیا 
هناک دعا اللهم و ال ولیه‏ 
و کن للذى عادى علیا معادیا (4)

روز غدیر خم مسلمین را پیغمبرشان صدا زد و با چه صداى رسائى ندا فرمود (که همگى شنیدند) و فرمود فرمانروا و صاحب اختیار شما کیست؟همگى بدون اظهار اختلاف عرض کردند که:

خداى تو مولا و فرمانرواى ماست و تو صاحب اختیار مائى و امروز از ما هرگز مخالفت و نافرمانى براى خودت نمى‏یابى.پس بعلى فرمود یا على برخیزکه من ترا براى امامت و هدایت (مردم) بعد از خودم برگزیدم.

(آنگاه بمسلمین) فرمود هر کس را که من باو مولا (اولى بتصرف) هستم این على صاحب اختیار اوست پس شما براى او یاران و دوستان راستین بوده باشید.

و آنجا دعا کرد که خدایا دوستان او را دوست بدار و با کسى که با على دشمنى کند دشمن باش.

رسول اکرم فرمود اى حسان تا ما را بزبانت یارى میکنى همیشه مؤید بروح القدس باشى.

ثبوت و تواتر این خبر بحدى براى فریقین واضح است که هیچگونه جاى انکار و ابهامى را براى کسى باقى نگذاشته است زیرا مورخین و مفسرین اهل سنت نیز در کتابهاى خود با مختصر اختلافى در الفاظ و کلمات نوشته‏اند که آیه تبلیغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک. ..الخ) در روز هیجدهم ذیحجه در غدیر خم درباره على علیه السلام نازل شده و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ضمن ایراد خطبه فرموده است که من کنت مولاه فعلى مولاه (5) ولى چون کلمه مولى معانى مختلفه دارد بعضى از آنان در این مورد طفره رفته و گفته‏اند که در این حدیث مولى بمعنى اولى بتصرف نیست بلکه بمعنى دوست و ناصر است یعنى آنحضرت فرمود من دوست هر کس هستم على نیز دوست اوست چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه پس از آنکه چند معنى براى کلمه مولى مینویسد میگوید:

فیکون معنى الحدیث من کنت ناصره او حمیمه او صدیقه فان علیا یکون کذلک. (6)

پس معنى حدیث چنین باشد که هر کسى که من ناصر و خویشاوند و دوست‏او هستم على نیز (براى او) چنین است!

در پاسخ این آقایان که پرده تعصب دیده عقل و اندیشه آنها را از مشاهده حقایق باز داشته است ابتداء معانى مختلفه‏اى که در کتب لغت براى کلمه مولى قید شده است ذیلا مینگاریم تا ببینیم کدامیک از آنها منظور نظر رسول اکرم صلى الله علیه و آله بوده است.

کلمه مولى بمعنى اولى بتصرف و صاحب اختیار،بمعنى بنده،آزاد شده،آزاد کننده،همسایه،هم پیمان و همقسم،شریک،داماد،ابن عم،خویشاوند،نعمت پرورده،محب و ناصر آمده است.بعضى از این معانى در قرآن کریم نیز بکار رفته است چنانکه در سوره دخان مولى بمعنى خویشاوند آمده است:

یوم لا یغنى مولى عن مولى شیئا.و در سوره محمد صلى الله علیه و آله کلمه مولى بمعنى دوست بوده.

و ان الکافرین لا مولى لهم.و در سوره نساء بمعنى هم عهد آمده چنانکه خداوند فرماید:

و لکل جعلنا موالى.و در سوره احزاب بمعنى آزاد کرده آمده است:

فان لم تعلموا آباءهم فاخوانکم فى الدین و موالیکم (عتقائکم) (7)

از طرفى بعضى از این معانى درباره پیغمبر اکرم صدق نمیکند زیرا آنحضرت بنده و آزاد کرده و نعمت پرورده کسى نبود و با کسى نیز همقسم نشده بود برخى از آنکلمات هم احتیاج بتوصیه و سفارش نداشت بلکه گفتن آنها نوعى سخریه بشمار میرفت که رسول خدا صلى الله علیه و آله در آن شدت گرما وسط بیابان مردم را جمع کند و بگوید من پسر عموى هر کس هستم على هم پسر عموى اوست،یا من همسایه هر که هستم على هم همسایه اوست و هکذا...همچنین قرائن حال و مقام نیز بکار بردن کلمه مولى را بمعنى دوست و ناصر که دستاویز اکثر رجال اهل سنت است اقتضاء نمیکند زیرا مدلول و مفاد آیه تبلیغ با آن شدت و تهدید که میفرماید اگر این کار را بجا نیاورى مثل اینکه وظائف رسالت را انجام نداده‏اى میرساند که‏مطلب خیلى مهمتر و بالاتر از این حرفها است که پیغمبر در آن بیابان گرم و سوزان توقف نموده و مردم را از پس و پیش جمع کند و بگوید من دوست و ناصر هر که هستم على هم دوست و ناصر اوست،تازه اگر مقصودش این بود در اینصورت بعوض مردم باید بعلى میگفت که من محب و ناصر هر که هستم تو هم محب و ناصر او باش نه مردم،و اگر منظور جلب دوستى مردم بسوى على بود در اینصورت هم باید میگفت هر که مرا دوست دارد على را هم دوست داشته باشد ولى این سخنان از مضمون جمله:من کنت مولاه فهذا على مولاه بدست نمیآید گذشته از اینها گفتن این مطلب ترس و وحشتى نداشت تا خداوند اضافه کند که من ترا از شر مردم (منافق) نگهمیدارم.

از طرفى تخصیص بلا مخصص کلمه مولى از میان تمام معانى آن بمعنى محب و ناصر بدون وجود قرینه باطل و بر خلاف علم اصول است در نتیجه از تمام معانى مولى فقط (اولى بتصرف و صاحب اختیار) باقى میماند و این تخصیص علیرغم عقیده اهل سنت بلا مخصص نیست بلکه در اینمورد قرائن آشکارى وجود دارد که ذیلا بدانها اشاره میگردد.

اولا عظمت و اهمیت مطلب دلیل این ادعا است که خداوند تعالى با تأکید و تهدید میفرماید اگر این امر را بمردم ابلاغ نکنى در واقع هیچگونه تبلیغى از نظر رسالت نکرده‏اى و این خطاب مؤکد میرساند که مضمون آیه درباره جعل حکمى از احکام شرعیه نبوده بلکه امرى است که تالى تلو مقام رسالت است،در اینصورت باید مولى بمعنى ولایت و صاحب اختیار باشد تا همه مسلمین از آن آگاه گردند و بدانند که چه کسى پس از پیغمبر صلى الله علیه و آله مسند او را اشغال خواهد کرد مخصوصا که این آیه در غدیر خم نزدیکى جحفه نازل شده است تا پیغمبر پیش از اینکه حجاج متفرق شوند آنرا بهمه آنان ابلاغ کند زیرا پس از رسیدن بجحفه مسلمین از راههاى مختلف بوطن خود رهسپار میشدند و دیگر اجتماع همه آنان در یک محل امکان پذیر نمیشد و البته این فرمان از چند روز پیش به پیغمبر صلى الله علیه و آله وحى شده بود ولى زمان دقیق ابلاغ آن تعیین نگردیده بود و چون آنحضرت مخالفت گروهى از مسلمین را با على علیه السلام بعلت کشته شدن اقوام‏آنها در جنگها بدست وى میدانست لذا از ابلاغ جانشینى او بیم داشت که مردم زیر بار چنین فرمانى نروند بدینجهت خداوند تعالى او را در غدیر خم مأمور بتوقف و ابلاغ جانشینى على علیه السلام نمود و براى اطمینان خاطر مبارک پیغمبر صلى الله علیه و آله اضافه فرمود که مترس خدا ترا از شر مردم نگهمیدارد.

ثانیا رسول خدا صلى الله علیه و آله پیش از اینکه بگوید:

من کنت مولاه فرمود:ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟یا ألست اولى بکم من انفسکم؟

آیا من بشما از خود شما اولى بتصرف نیستم؟همه گفتند بلى آنگاه فرمود:من کنت مولاه فهذا على مولاه قرینه‏اى که بکلمه مولى معنى اولى بتصرف و صاحب اختیار میدهد از جمله اول کاملا روشن است و سیاق کلام میرساند که مقصود از مولى همان اولویت است که پیغمبر نسبت بمسلمین داشته و چنین اولویتى را بعدا على علیه السلام خواهد داشت.

ثالثا رسول اکرم صلى الله علیه و آله پس از ابلاغ دستور الهى در مورد جانشینى على علیه السلام چنانکه در صفحات پیشین اشاره گردید بمسلمین فرمود:سلموا علیه بامرة المؤمنین (8) .یعنى بعلى علیه السلام بعنوان امارت مؤمنین سلام کنید و چنانچه مقصود از مولى دوست و ناصر بود میفرمود بعنوان دوستى سلام کنید و سخن عمر نیز که بعلى علیه السلام گفت مولاى من و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه شدى ولایت و امارت آنحضرت را میرساند.

رابعا علاوه بر کتب شیعه در اغلب کتب معتبر و مشهور تسنن نیز نوشته شده است که پس از ابلاغ فرمان الهى و دعاى پیغمبر صلى الله علیه و آله که عرض کرد

اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

خداوند این آیه را نازل فرمود:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا. (9)

یعنى امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما اتمام نمودم و پسندیدم که دین شما اسلام باشد.و مسلم است که موجب اکمال دین و اتمام نعمت ولایت و امامت على علیه السلام است چنانکه پیغمبر فرمود:

الله اکبر!على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و ولایة على بن ابیطالب بعدى. (10)

(الله اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت و رضاى پروردگار برسالت من و ولایت على پس از من.)

خامسا پیش از آیه مزبور که مربوط با کمال دین و اتمام نعمت است خداوند فرماید:

الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون.

یعنى کفار و مشرکین که همیشه در انتظار از بین رفتن دین شما بودند امروز نا امید شدند پس،از آنها نترسید و از من بترسید زیرا آنان چنین مى‏پنداشتند که چون پیغمبر اولاد ذکور ندارد که بجایش نشیند لذا پس از رحلت او دینش نیز از میان خواهد رفت و کسى که بتواند پس از او این دین را رهبرى کند وجود نخواهد داشت ولى در آنروز که على علیه السلام بفرمان خداى تعالى از جانب رسول خدا بجانشینى وى منصوب گردید این خیال و پندار مشرکین باطل و تباه گردید و دانستند که این دین دائمى و همیشگى است و این آیه و دنباله آن که مربوط با کمال دین و اتمام نعمت است آیه سوم سوره مائده بوده و با آیه تبلیغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...) که آیه 67 همان سوره است بنحوى با هم ارتباط دارند و از اینجا نتیجه میگیریم که مقصود از مولى در کلام پیغمبر صلى الله علیه و آله ولایت و جانشینى على‏علیه السلام بود نه بمعنى محب و ناصر. (11)

سادسا از تمام معانى مختلفه که براى کلمه مولى دلالت دارند فقط (اولى بتصرف) معنى حقیقى آنست و معانى دیگر از فروع این معنى بوده و مجاز میباشند که نیازمند باضافه قید دیگر و محتاج بقرینه‏اند و از نظر علم اصول حقیقت مقدم بر مجاز میباشد بنا بر این کلمه مولا در این حدیث بمعنى صاحب اختیار و اولى بتصرف است.

سابعا چنانکه قبلا اشاره گردید پس از انجام این مراسم حسان بن ثابت قصیده‏اى سرود و معنى مولى را کاملا حلاجى نموده و توضیح داد که بعدها جاى اشکال و ایراد براى مغرضین باقى نماند آنجا که گوید:

فقال له قم یا على و اننى‏ 
رضیتک من بعدى اماما و هادیا

در این بیت از قول پیغمبر میگوید که فرمود یا على برخیز که من پسندیدم ترا بعد از خود (براى امت) امام و هدایت کننده باشى.

اگر مولا بمعنى دوست و ناصر بود پیغمبر بحسان اعتراض میکرد و میفرمود من کى گفتم على امام و هادى است گفتم على دوست و ناصر است ولى مى‏بینیم رسول اکرم صلى الله علیه و آله نه تنها اعتراض نکرد بلکه فرمود همیشه مؤید بروح القدس باشى و قصیده حسان و اشعار دیگران که در اینمورد سروده‏اند در کتب معتبر اهل سنت قید شده است.

بعضى از علماء اهل سنت که در بن بست گیر کرده و تا حدى منصف بوده‏اند ناچار باهمیت مطلب اقرار نموده و صریحا اعتراف کرده‏اند که در آنروز پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله على را بولایت و جانشینى خود منصوب نمود چنانکه سبط ابن جوزى در تذکره پس از شرح معانى کلمه مولى و انتخاب معناى اولى بتصرف بقرینه ألست اولى بالمؤمنین من انفسهم مینویسد:

و هذا نص صریح فى اثبات امامته و قبول طاعته. (12)

و این خود نص صریح در اثبات امامت على و قبول طاعت او میباشد.

پى‏نوشتها:

(1) سوره مائده آیه .67

(2) بحار الانوار جلد 37 ص 123 نقل از معانى الاخبارـمناقب ابن مغازلى ص 24ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 190ـفصول المهمه ص 27 و سایر کتب فریقین.

(3) ارشاد مفید جلد 1 باب دوم فصل 50ـالغدیر جلد 1 ص 4 و 156ـمناقب ابن مغازلى ص 19 و کتب دیگر.

(4) روضة الواعظین جلد 1 ص 103ـاحتجاج طبرسى جلد 1 ص 161ـارشاد مفید و کتب دیگر.

(5) فصول المهمه ابن صباغ ص 25ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 190ـمناقب ابن مغازلى ص 16ـ27ـشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص 362ـذخائر العقبى ص 67ـینابیع المودة ص 37ـتفسیر کبیر فخر رازى و تفاسیر و کتب دیگر.

(6) فصول المهمه ص .28

(7) وجوه قرآن ص .278

(8) بحار الانوار جلد 37 ص 119 نقل از تفسیر قمى ص 277ـارشاد مفید و کتب دیگر.

(9) شواهد التنزیل جلد 1 ص 193ـمناقب ابن مغازلى شافعىـالغدیر جلد 1

(10) بحار الانوار جلد 37 ص 156ـشواهد التنزیل جلد 1 ص .157

(11) براى توضیح بیشتر بجلد 5 تفسیر المیزان مراجعه شود.

(12) تذکره ابن جوزى چاپ قدیم باب دوم ص .20

على علیه السلام هنگام بعثت

على علیه السلام هنگام بعثت


سبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى

(على علیه السلام)

پیش از شروع این فصل لازم است شمه‏اى به بعثت نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم اشاره گردد تا دنباله کلام بزندگانى على علیه السلام که در این امر مهم سهم قابل ملاحظه‏اى دارد کشیده شود.

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پلید آنروز کناره گرفته و بطور انفراد بتفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از کمون خلقت و اسرار آفرینش دریچه‏اى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش بافشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید بوى حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان بخاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که:

در اندرون من خسته دل ندانم چیست‏
که من خموشم و او در فغان و در غوغا است

مگر گاهى راز خود بخدیجه میگفت و از غیر او پنهان داشت خدیجه نیز وى را دلدارى میداد و یارى میکرد.چندى که بدین منوال گذشت روزى در کوه‏حرا آوازى شنید که (اى محمد بخوان) !

چه بخوانم؟گفته شد:

اقرا باسم ربک الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربک الاکرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم... (1)

بخوان بنام پروردگارت که (کائنات را) آفرید،انسان را از خون بسته خلق کرد.بخوان بنام پروردگارت که اکرم الاکرمین است،چنان خدائى که بوسیله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را که نمیدانست یاد داد.

چون نور الهى از عالم غیب بر ساحت خاطر وى تابیدن گرفت بر خود لرزید و از کوه خارج شد بهر طرف مینگریست جلوه آن نور را مشاهده میکرد،حیرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حالیکه لرزه بر اندام مبارکش افتاده بود خدیجه را گفت مرا بپوشان خدیجه فورا او را پوشانید و در آنحال او را خواب ربود چون بخود آمد این آیات بر او نازل شده بود.

یا ایها المدثر،قم فانذر،و ربک فکبر،و ثیابک فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستکثر،و لربک فاصبر. (2)

اى که جامه بر خود پیچیده‏اى،برخیز (و در انجام وظائف رسالت بکوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى یاد کن،و جامه خود را پاکیزه دار،و از بدى و پلیدى کناره‏گیر،و در عطاى خود که آنرا زیاد شمارى بر کسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبلیغ رسالت) شکیبا باش.

اما انتشار چنین دعوتى بآسانى ممکن نبود زیرا این دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و سایر ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دینى و فکرى مردم دنیا مخصوصا نژاد عرب را تحقیر مینمود لذا از دور و نزدیک هر کسى شنید پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزدیکان او نیز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام این مدت که حیرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارک آنحضرت را فرا گرفته و بشکرانه این موهبت عظمى بدرگاه ایزد متعال سپاسگزارى و ستایش مینمود چشمان درشت و زیباى على علیه السلام او را نظاره میکرد و از همان لحظه اول که از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه گردید با اینکه ده ساله بود با سلام گرویده و مطیع پیغمبر شد و اولین کسى است از مردان که به آنحضرت گرویده است و این مطلب مورد تصدیق تمام مورخین و محدثین اهل سنت میباشد چنانکه محب الدین طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نویسد که گفت:

کنت انا و ابو عبیدة و ابوبکر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منکب على بن ابیطالب فقال یا على انت اول المؤمنین ایمانا و انت اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. (3)

من با ابو عبیدة و ابوبکر و گروهى دیگر بودم که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشانه على بن ابیطالب زد و فرمود یا على تو از مؤمنین،اولین کسى هستى که ایمان آوردى و تو از مسلمین اولین کسى هستى که اسلام اختیار کردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.

همچنین نوشته‏اند که بعث النبى صلى الله علیه و آله یوم الاثنین و اسلم على یوم الثلاثا . (4)

یعنى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على علیه السلام روز سه شنبه (یکروز بعد) اسلام آورد.و سلیمان بلخى در باب 12 ینابیع المودة از انس بن مالک نقل میکند که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

صلت الملائکة على و على على سبع سنین و ذلک انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على. (5)

یعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زیرا که در اینمدت کلمه طیبه شهادت بر یگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على.

خود حضرت امیر علیه السلام ضمن اشعارى که بمعاویه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خویش در اسلام اشاره نموده و فرماید:

سبقتکم الى الاسلام طفلا
صغیرا ما بلغت او ان حلمى (6)

بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حالیکه طفل کوچکى بوده و بحد بلوغ نرسیده بودم.علاوه بر این در روزى هم که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بفرمان الهى خویشان نزدیک خود را جمع نموده و آنها را رسما بدین اسلام دعوت فرمود احدى جز على علیه السلام که کودک ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در همان مجلس ایمان على علیه السلام را پذیرفت و او را بعنوان وصى و جانشین خود بحاضرین مجلس معرفى فرمود و جریان امر بشرح زیر بوده است.

چون آیه شریفه (و انذر عشیرتک الاقربین) (7) نازل گردید رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرزندان عبد المطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اینکه در مورد صدق دعوى خویش معجزه‏اى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان یک ران گوسفندى را با ده سیر گندم و سه کیلو شیر فراهم نمودند در صورتیکه بعضى از آنها چند برابر آن خوراک را در یک وعده میخوردند .

چون غذا آماده شد مدعوین خندیدند و گفتند محمد غذاى یک نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود کلوا بسم الله (بخورید بنام خداى) پس از آنکه‏از آن غذا خوردند همگى سیر شدند !ابولهب گفت هذا ما سحرکم به الرجل (محمد با این غذا شما را مسحور نمود) !

آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهید مقدمات فرمود:

یا بنى عبد المطلب ان الله بعثنى الى الخلق کافة و بعثنى الیکم خاصة فقال (و انذر عشیرتک الاقربین) و انا ادعوکم الى کلمتین،خفیفتین على اللسان و ثقیلتین فى المیزان،تملکون بهما العرب و العجم و تنقاد لکم بهما الامم،و تدخلون الجنة و تنجون بهما من النار:شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله،فمن یجیبنى الى هذا الامر و یوازرنى علیه و على القیام به یکن اخى و وصیى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى.

اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بویژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است که (خویشاوندان نزدیک خود را بترسان) و من شما را بدو کلمه دعوت میکنم که گفتن آنها بر زبان سبک و در ترازوى اعمال سنگین است،بوسیله اقرار بآندو کلمه فرمانرواى عرب و عجم میشوید و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قیامت) بوسیله آندو وارد بهشت میشوید و از آتش دوزخ رهائى مى‏یابید (و آنها عبارتند از) شهادت به یگانگى خدا (که معبود سزاوار پرستش جز او نیست) و اینکه من رسول و فرستاده او هستم پس هر کس از شما (پیش از همه) این دعوت مرا اجابت کند و مرا در انجام رسالتم یارى کند و بپا خیزد او برادر و وصى و وزیر و وارث من و جانشین من پس از من خواهد بود.

از آن خاندان بزرگ هیچکس پاسخ مثبتى نداد مگر على علیه السلام که نا بالغ و دهساله بود .

آرى هنگامیکه نبى اکرم در آنمجلس ایراد خطابه میکرد على علیه السلام که با چشمان حقیقت بین خود برخسار ملکوتى آنحضرت خیره شده و با گوش جان کلام او را استماع میکرد بپا خاست و لب باظهار شهادتین گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انک عبده و رسوله.دعوتت را اجابت میکنم و از جان و دل بیاریت بر میخیزم.

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود یا على بنشین و تا سه مرتبه حرف خود را تکرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى این دعوت کس دیگرى جز على علیه السلام نبود آنگاه پیغمبر بدان جماعت فرمود این در میان شما برادر و وصیى و خلیفه من است و در بعضى مآخذ است که بخود على فرمود:انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى (تو برادر و وزیر و وارث من و خلیفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پیغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار کردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از این تو باید تابع برادر زاده و پسرت باشى.آنروز را که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بحکم آیه و انذر عشیرتک الاقربین خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى یگانه دعوت فرمود یوم الانذار گویند. (8)

برخى از اهل سنت براى اینکه موضوع ایمان آوردن على علیه السلام را در یوم الانذار و همچنین پیش از آن بى اهمیت جلوه دهند میگویند درست است که اسلام و ایمان على کرم الله وجهه بر همه سبقت داشته و ابوبکر و سایرین پس از او ایمان آورده‏اند اما چون على علیه السلام در آنموقع کودک نابالغى بوده و تکلیفى هم بعهده نداشته است لذا ایمان او از روى عقل و منطق نبوده بلکه یک تقلید کودکانه است در صورتیکه ابوبکر و عمر و دیگران از نظر سن و عقل در تکامل بوده و فهمیده و سنجیده به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ایمان آورده بودند و پر واضح است که ایمان از روى عقل و تحقیق بر ایمان تقلیدى کودکانه برترى دارد!

در پاسخ این اشکال میگوئیم که قیاس نمودن على علیه السلام با دیگران باصطلاح منطقیون قیاس مع الفارق است و آنانکه چنین اشکالاتى را پیش کشیده‏انداز اینجهت است که بقول مولوى کار پاکان را قیاس از خود گرفته‏اند اولا بلوغ از نظر سن در احکام شرعیه است نه در امور عقلیه،و ایمان بخدا و یگانگى او و تصدیق رسالت از امور عقلى است نه از تکالیف شرعى ثانیا فزونى قوه ممیزه و عقل آدمى در سنین بالا کلیت ندارد و چه بسا که کسى در سالهاى اولیه عمر عقل و منطقش قوى‏تر از دیگرى باشد که در سنین چهل یا پنجاه سالگى بسر مى‏برد و مخصوصا که چنین کسى داراى روح قدسى بوده و مؤید من جانب الله باشد چنانکه حضرت عیسى علیه السلام در حالیکه طفل نوزاد بود فرمود:

انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا. (9)

(من بنده خدایم که بمن کتاب آسمانى داده و مرا پیغمبر قرار داده است) و درباره حضرت یحیى علیه السلام نیز خداوند در قرآن کریم فرماید:

یا یحیى خذ الکتاب بقوة و اتیناه الحکم صبیا (10)

(اى یحیى بگیر کتاب توریة را به نیروى الهى و ما یحیى را در کودکى حکم نبوت دادیم) .

سید حمیرى در مدح حضرت امیر علیه السلام بدین مطلب اشاره کرده و گوید:

و قد اوتى الهدى و الحکم طفلا
کیحیى یوم اوتیه صبیا

یعنى همچنانکه به یحیى در کودکى حکم نبوت داده شد به على علیه السلام نیز در حالیکه طفل بود حکم ولایت و هدایت مردم داده شد.همچنین در داستان یوسف قرآن کریم فرماید:و شهد شاهد من اهلها. (11) آن شاهدى که بر پاکى و برائت حضرت یوسف علیه السلام شهادت داد بنا بنقل مفسرین طفل خردسالى از کسان زلیخا بوده است.

ثالثا ایمان على علیه السلام مانند ایمان دیگران نبوده است زیرا ایمان او از فطرت سرچشمه میگرفت در صورتیکه ایمان دیگران (اگر هم از روى صدق بوده‏و نفاقى در بین نباشد) از کفر بایمان بوده است و آنحضرت طرفة العینى بخدا کافر نشده و پیش از بعثت نبوى فطرة موحد بود چنانکه خود آنجناب در نهج البلاغه فرماید:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الایمان و الهجرة. (12) من بر فطرت توحید ولادت یافتم و بایمان و هجرت با رسول خدا بر دیگران سبقت گرفتم.)

حضرت حسین علیه السلام در روز عاشورا ضمن مفاخره بوجود پدرش بلشگریان عمر بن سعد فرماید :

فاطم الزهراء امى،و ابى‏
قاصم الکفر بدر و حنین‏
عبد الله غلاما یافعا
و قریش یعبدون الوثنین

فاطمه زهرا مادر من است و پدرم شکننده کفر است در جنگهاى بدر و حنین او خدا را پرستش کرد در حالیکه کودک نورسى بود و قریش دو بت لات و عزى را مى‏پرستیدند.

محمد بن یوسف گنجى و دیگران (مانند ابن ابى الحدید و محب الدین طبرى) از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل میکنند که فرمود:

سباق الامم ثلاثة لم یشرکوا بالله طرفة عین،على بن ابیطالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون فهم الصدیقون. (13)

سبقت گیرندگان بایمان در امت‏ها سه نفرند که یک چشم بهمزدن بخداوند مشرک نشدند و آنها على بن ابیطالب و صاحب یاسین و مؤمن آل فرعون‏اند که در ایمانشان راستگویانند.

رابعا قول و فعل پیغمبر براى ما حجت بوده و جاى هیچگونه چون و چرا نمیباشد زیرا خداوند درباره آنحضرت فرماید:

و ما ینطق عن الهوى،ان هو الا وحى یوحى. (14) یعنى پیغمبر از روى هوى و هوس سخن نمیگوید بلکه هر چه میگوید از جانب ما وحى منزل است .بنابر این اگر ایمان على از روى تقلید کودکانه بود نبى اکرم باو میفرمود یا على تو هنوز کودکى و بحد بلوغ و تکلیف نرسیده‏اى در صورتیکه نه تنها چنین حرفى را نزد بلکه ایمانش را پذیرفت و در همانحال وراثت و وصایت و خلافت او را نیز صریحا بعموم حاضرین گوشزده نمود،پس آنانکه چنین اشکالاتى را درباره سبقت ایمان على پیش آورده‏اند در واقع نه پیغمبر را شناخته‏اند و نه على را.

همچنین ارزش ایمان على علیه السلام را خداوند بهتر از همه میداند و در قرآن کریم از آن تجلیل فرموده است چنانکه به نقل مورخین و مفسرین عامه و خاصه هنگامیکه عباس بن عبد المطلب و شیبه برسم عرب مفاخره میکردند على علیه السلام بر آنها عبور فرمود و پرسید فخر و مباهات شما براى چیست؟

عباس گفت من سقایه حاجیان را بعهده دارم و مباشر آن هستم،شیبه گفت من خادم بیت هستم و کلیدهاى آن در نزد من است على علیه السلام فرمود فخر و مباهات از آن من است زیرا من مدتها پیش از شما ایمان آورده و باین قبله نماز خوانده‏ام چون هیچیک از آن سه تن زیر بر حرف دیگرى نمیرفت داورى پیش پیغمبر بردند تا در میان آنها حکم کند در اینموقع جبرئیل آیه زیر را آورد. (15)

أجعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الاخر... (16)

آیا شما قرار دادید عمل کسى را که حجاج را آب داده و یا عمارت و نگهدارى مسجد الحرام را بعهده دارد مانند عمل کسى که بخدا و روز قیامت ایمان آورده است؟

بتصدیق عموم مورخین اول کسى که بدعوت پیغمبر جواب مثبت داد و بخداایمان آورد على علیه السلام بوده و باز به نقل تاریخ نویسان شیعه و سنى در همان موقع پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است که:اولین کسى که دعوت مرا بپذیرد پس از من جانشین من خواهد بود حال چرا این مطلب مورد قبول اهل سنت نیست باید از خود آنها پرسید و ما در بخش پنجم بحث مفصلى در پیرامون آن بعمل خواهیم آورد.

مطلب مهم و قابل توجه اینست که اسلام و ایمان على علیه السلام را با اسلام دیگران نمیتوان قابل قیاس شمرد زیرا آنحضرت تنها بظاهر امر و یا بعلت قرابت و خویشاوندى با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ایمان نیاورده بود بلکه على علیه السلام از اوان رشد و بلوغ حتى از زمان کودکى شیفته جذبه حقیقت بود و در برابر آن،همه چیز را فراموش میکرد لذا نسبت به پیغمبر که مظهر حقیقت بود فانى محض گشته و براى ترویج و اشاعه دین او جانبازى و از خود گذشتگى را بمرحله نهائى رسانید.

بجرأت میتوان گفت که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فداکارتر از على علیه السلام کسى را نداشت و خدمات و فداکاریهاى على علیه السلام را در راه اعتلاى اسلام کسى نمى‏تواند انکار کند در تمام مواقف مشکل و بغرنج جان خود را سپر پیغمبر مى‏نمود و این فداکارى را از جان و دل مى‏پذیرفت.

از ابتداى طلوع اسلام پیغمبر اکرم هر روز با مخالفتهاى قریش مواجه شده و بعناوین مختلفه در اذیت و آزار او میکوشیدند تا سال 13 بعثت که در مکه بود آنى از طعن و آزار قریش حتى از فشار اقوام نزدیک خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اینمدت على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر راه میرفت و او را از گزند و آزار مشرکین و از شکنجه و اذیت بت پرستان مکه دور میداشت و تا همراه آنحضرت بود کسى را جرأت آزار و ایذاء پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نبود.

در طول مدت دعوت که در خفا و آشکارا صورت میگرفت على علیه السلام از هیچگونه فداکارى مضایقه نکرد تا اینکه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترک بت‏پرستى دعوت میکرد و در نتیجه عده‏اى از زن و مرد قریش را هدایت کرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قریش بر سایرین گران آمد و بیشتر در صدد اذیت و آزار پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در آمدند.

بزرگترین دشمنان و مخالفین آنحضرت ابوجهل و احنس بن شریق و ابوسفیان و عمرو عاص و عمر بن خطاب (17) و عموى خویش ابولهب بوده‏اند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند که دست از حمایت پیغمبر برداشته و او را اختیار قریش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پیغمبر را حمایت کرده و تسهیلات لازمه را در باره اشاعه عقیده او فراهم مینمود.

در اثر فشار پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با عده‏اى از خویشان و یاران خویش سه سال در شعب ابیطالب (دره کوه) مخفى شده و یاراى آنرا نداشته‏اند که خود را ظاهر کرده و آشکارا خدا را عبادت نمایند.

در کلیه این مراحل سخت و مشکل على علیه السلام همراه پیغمبر بود و اصلا این دو نفر چنان با هم تجانس روحى و اخلاقى داشتند که زندگى آنها از هم غیر قابل تفکیک بود.

چون ظهور دین اسلام در مکه با این موانع و مشکلات روبرو شده و در مدت سیزده سال چندان پیشرفتى نکرده و تقریبا در حال وقفه و رکود بود ناچار بایستى اندیشه‏اى کرد و محیط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پیدا نمود و همین اندیشیدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم گردید که در فصل آتى توضیحات لازمه درباره آن داده خواهد شد.

پى‏نوشتها:

(1) سوره علق آیات 1 الى .5

(2) سوره مدثر آیات 1 الى .7

(3) ذخائر العقبى ص 58ـفصول المهمه ابن صباغ ص .125

(4) ذخائر العقبى ص 59ـینابیع المودة ص 60ـسیره ابن هشام جلد 1 ص 245 و سایر کتب تاریخ .

(5) ینابیع المودة باب 12 ص 61ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 حدیث 2

(6) فصول المهمه ص .16

(7) سوره الشعراء آیه .214

(8) تاریخ طبرى جلد 2 ص 217ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 7ـکفایة الطالب باب 51 ص 205ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 421ـینابیع المودة ص 105ـتاریخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـتفسیر فخر رازى و کتب دیگر.

(9) سوره مریم آیه .30

(10) سوره مریم آیه .12

(11) سوره یوسف آیه .26

(12) نهج البلاغه.

(13) کفایة الطالب باب 24 ص .123

(14) سوره نجم آیه 3 و .4

(15) فصول المهمه ص 123ـشواهد التنزیل جلد 1 ص 248ـینابیع المودة باب 22 ص 93ـتفسیر قمى ص 260 و سایر کتب.

(16) سوره توبه آیه .19

(17) در اسد الغابة جلد 4 ص 53 آمده است که عمر پیش از اینکه مسلمان شود نسبت به پیغمبر اکرم و مسلمین سختگیر بود.

تربیت اولیه

تربیت اولیه آن حضرت و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یکنفنى فى فراشه... (نهج البلاغهـخطبه قاصعه) ابوطالب پدر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از کودکى فنون سوارى و کشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد. چون پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در کودکى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت کفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود. فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى کامل داشت بطوریکه در هنگام فوت فاطمه رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید. چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشکر و قدردانى از فداکاریهاى عموى خود در صدد بود که بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى کمک و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد. اتفاقا در آنموقع که على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مکه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یک خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشکال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را که دوران رضاع و کودکى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تکفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میکرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند. ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند که سالى در مکه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب که توانگر و مالدار بود فرمود که برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى کمک و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یک از ما یکى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل کریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات کردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بکنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (1) نکته‏اى که تذکر آن در اینجا لازم است اینست که على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیکه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تکفل،یک جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود که گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود که در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى که رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و کمال اشتیاق را داشت زیرا. على را قدر پیغمبر شناسد بلى قدر گهر زرگر شناسد البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که آیه علمه شدید القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مکتب ربوبى (چنانکه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد. على علیه السلام از کودکى سر گرم عواطف محمدى بوده و یک الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت که رشته محکم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود. على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریکه در اندک مدتى تمام حرکات و سکنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت. دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حرکات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى کودکانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلکه از همان کودکى در فکر عظمت بود و رفتار و کردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یک تکامل معنوى و نمونه یک عظمت خدائى بود. على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت کفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلکه یک صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اکثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را که در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعکس میساخت و فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران کودکى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد که على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداکارى در راه حق و حقیقت گردید. پى‏نوشتها: (1) فصول المهمه ص 15ـبحار الانوار جلد 35 ص .118 (2) سوره نجم آیه .5

ولادت على علیه السلام

ولادت و حسب و نسب بنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفیل (1) بطرز عجیب و بیسابقه‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید: اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏ بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏ گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏ اى نجل خلیل خانه خود خانه تست پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2) اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان بسادگى و بطور عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است مادر این طفل خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى میکرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات کرده و تقاضا مینمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند زیرا تا باین کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى میدید و گوئى از ملکوت اعلى بوى الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد. شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده‏اند که گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من بتو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم خوددیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأدیبش کردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از خانه من میشکند و اوست که در بام خانه‏ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. (3) و چنین افتخار منحصر بفردى که براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه گوید: و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. (4) یعنى پیش از آنحضرت احدى در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او واین فضیلتى است که خداى تعالى به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند. در جلد نهم بحار در مورد وجه تسمیه آنحضرت بعلى چنین نوشته شده است که چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسینه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پیشگاه خداوند تعالى چنین مناجات نمود. یا رب هذا الغسق الدجى‏ و القمر المبتلج المضى‏ء بین لنا من حکمک المقضى‏ ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5) هاتفى ندا کرد: خصصتما بالولد الزکى‏ و الطاهر المنتجب الرضى‏ فاسمه من شامخ على‏ على اشتق من العلى (6) علماى بزرگ اهل سنت نیز در کتب خود بهمین مطلب اشاره کرده‏اند و محمد بن یوسف گنجى شافعى با تغییر چند لفظ و کلمه در کفایة الطالب چنین مینویسد که در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و این دو بیت را گفت. یا اهل بیت المصطفى النبى‏ خصصتم بالولد الزکى‏ ان اسمه من شامخ العلى‏ على اشتق من العلى (7) و در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پیش از اینکه بوسیله نداى غیبى نام او على گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامیکه او را قنداق کرده بدست شوهر خود میداد گفت خذه فانه حیدرة و بهمین جهت آنحضرت در غزوه خیبر بمرحب پهلوان معروف یهود فرمود: انا الذى سمتنى امى حیدرة ضرغام اجام و لیث قسورة (8) و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حیدر جزو سایر القاب بر او اطلاق گردید و از القاب مشهورش حیدر و اسد الله و مرتضى و امیر المؤمنین و اخو رسول الله بوده و کنیه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است. همچنین خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نیز از روایات گذشته معلوم میشود که آنها در جاهلیت موحد بوده و براى تعیین نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولین گروهى است که به آنحضرت ایمان آورد و بمدینه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پیراهن خود را براى کفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقین فرمود و دعا نمود. (9) و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بدو ایمان آورده و چون شیخ و رئیس قریش بود لذا ایمان خود را مصلحة مخفى مینمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان که آیا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حالیکه میگفت: و قد علموا ان ابننا لا مکذب‏ لدینا و لا یعبأ بقول الا باطل یعنى مشرکین مکه دانستند که فرزند ما(محمد صلى الله علیه و آله و سلم) نزد ما مورد تکذیب نیست و بسخنان بیهوده اعتناء نمیکند مثل ابوطالب مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را در دل مخفى نگهمیداشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق علیه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو پاداش (یکى براى ایمان و یکى براى تقیه) بآنها داد. (10) اشعار زیادى از ابوطالب در مدح پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مانده است که اسلام وى از مضمون آنها کاملا روشن و هویداست چنانکه به آنحضرت خطاب نموده و گوید: و دعوتنى و علمت انک ناصحى‏ و لقد صدقت و کنت قبل امینا و ذکرت دینا لا محالة انه‏ من خیر ادیان البریة دینا (11) بحضرت صادق عرض کردند که(اهل سنت) گمان کنند که ابوطالب کافر بوده است فرمود دروغ گویند چگونه کافر بود در حالیکه میگفت: ألم تعلموا انا وجدنا محمدا نبیا کموسى خط فى اول الکتب (12) شیخ سلیمان بلخى صاحب کتاب ینابیع المودة درباره ابوطالب گوید: و حامى النبى و معینه و محبه اشد حبا و کفیله و مربیه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابیاتا کثیرة و شیخ قریش ابوطالب. (13) یعنى ابوطالب که رئیس و بزرگ قریش بود حامى و کمک پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و او را بسیار دوست داشت و کفیل معیشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زیادى سروده است.(درباره اثبات ایمان ابوطالب مطالب زیادى در کتب دینى‏نوشته شده و کتابهاى مستقلى نیز مانند کتاب ابوطالب مؤمن قریش برشته تألیف در آمده است) . بارى ولادت على علیه السلام در اندرون کعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشید و شعراى عرب و عجم در اینمورد اشعار زیادى سروده‏اند که در خاتمه این فصل بچند بیت از سید حمیرى ذیلا اشاره میگردد. ولدته فى حرم الاله امه‏ و البیت حیث فنائه و المسجد بیضاء طاهرة الثیاب کریمة طابت و طاب ولیدها و المولد فى لیلة غابت نحوس نجومها و بدت مع القمر المنیر الاسعد ما لف فى خرق القوابل مثله‏ الا ابن امنة النبى محمد (14) مادرش او را در حرم خدا زائید در حالیکه بیت و مسجد الحرام آستانه او بود. آن مادر نورانى که لباسهاى پاکیزه ببر داشت و خود پاکیزه بود و مولود او و محل ولادت نیز پاکیزه بود. در شبى که ستاره‏هاى منحوسش ناپیدا بوده و سعیدترین ستاره بهمراه ماه پدید آمده بود . قابله‏هاى(دنیا) هیچ مولودى را مانند او لباس نپوشاینده‏اند(یعنى هرگز مولودى مانند او بدنیا نیامده) بجز پسر آمنه محمد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم. پى‏نوشتها: (1) حبشى‏هاى فیل سوار که باصحاب فیل سوار که باصحاب فیل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ویران کردن کعبه بمکه آمده بودند که خداوند همه آنها را هلاک نمود و خود ابرهه نیز آخرین نفر بود که بهلاکت رسید چنانکه در قرآن کریم فرماید: (ألم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارک شمرده و نامش را عام الفیل گذاشتند و ولادت نبى اکرم نیز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه یعنى تا سال 18 هجرى عام الفیل مبدأ تاریخ مسلمین بود ولى در سال مزبور که ششمین سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امیر از عام الفیل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. (2) ابوطالب پیش از ولادت على علیه السلام داراى سه پسر دیگر هم بود که به ترتیب عبارتند از طالب،عقیل،جعفر. (3) امالى صدوق مجلس 27 حدیث 9ـروضة الواعظین جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـکشف الغمه ص .19 (4) فصول المهمه ص .14 (5) اى پروردگار صاحب شب تاریک و ماه نور دهنده از حکم مقضى خود براى ما آشکار کن که اسم این کودک را چه بگذاریم. (6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص یافتید بفرزند پاکیزه و برگزیده و پسندیده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است. (7) ینابیع المودة باب 56 ص 255ـکفایة الطالب ص .406 (8) من آنکسم که مادرم نام مرا حیدر نهاد،شیر بیشه‏ام چنان شیرى که زورمند و پنجه افکن باشد. (9) اعلام الورىـاصول کافى جلد 2 ابواب تاریخـامالى صدوق مجلس 51 حدیث .14 (10) امالى صدوق مجلس 89 حدیث 12 و 13ـروضة الواعظین جلد 1 ص 139 (11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدین خود) دعوت کردى و من دانستم که یقینا تو خیر خواه منى و تو از این پیش راستگو و امین بودى و دینى را بمردم عرضه داشتى که آن بهترین ادیان است. (12) اصول کافى جلد 2 باب ابواب التاریخـآیا ندانستید که ما محمد(ص) را مانند موسى به پیغمبرى یافتیم که در کتابهاى گذشته نامش نوشته شده است. (13) ینابیع المودة باب 52 ص .152 (14) روضة الواعظین جلد 1 ص .81

سقوط پایتخت لیبی/دستگیری سیف‌الاسلام و محمد قذافی

 

مخالفان مسلح حکومت معمر قذافی اعلام کردند کنترل تمام شهر طرابلس را در دست دارند و دو تن از فرزندان قذافی از جمله "سیف‌الاسلام" نیز دستگیر شده‌اند.

سقوط پایتخت لیبی به نقل از سایت الجزیره، مقامات شورای انتقالی لیبی اعلام کردند که کنترل تمام بخش‌های شهر طرابلس را به غیر از منطقه "باب‌ العزیزیه" که مقر اصلی قذافی است، به کنترل خود درآورده‌اند.


این مقامات همچنین اعلام کردند که دو تن از فرزندان قذافی، سیف‌الاسلام و محمد قذافی را دستگیر کرده‌اند. این خبر به وسیله دیوان بین‌المللی کیفری در لاهه که حکم بازداشت سیف‌الاسلام را صادر کرده بود، تایید شده است

قذافی به زیمبابوه گریخته است


به گزارش فارس، روزنامه انگلیسی دیلی‌میل مدعی شد که معمر قذافی دیکتاتور لیبی هفته گدشته توسط جت اختصاصی رابرت موگابه رئیس جمهور زیمبابوه، به این کشور رفته است.این خبر در حالی منتشر می‌شود که جورج چارامبا سخنگوی رابرت موگابه حضور قذافی در زیمبابوه را رد کرد.وی گفت: اگر او [قذافی] را دیدید، سلام من را به او برسانید.طی روزهای اخیر، گمانه‌زنی‌ها در این باره که زیمبابوه محل امنی را برای رهبر فراری لیبی فراهم کرده،‌افزایش یافته است. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که وی چهارشنبه هفته پیش وارد هراره شده است.همچنین مخالفان رابرت موگابه، رئیس جمهوری زیمبابوه مدعی شده‌اند که سرهنگ قذافی با استفاده از یک جت نیروهای هوایی این کشور در ساعات اولیه صبح روز چهارشنبه گذشته وارد زیمبابوه شده است. آنها می‌گویند دیکتاتور لیبی به یک خانه در حومه هراره، پایتخت، منتقل شده است. یک سخنگوی جناح مخالف جنبش برای تغییرات دموکراتیک در زیمبابوه گفت: هیچ تردیدی وجود ندارد که قذافی اینجا است

حداقل دستمزد، باید یک میلیون تومان باشد

در واقع اگر دستمزدها بالای یک میلیون باشد و در هر خانواده بیش از یک نفر کار کند، ما به سطح متفاوتی از رفاه می‌رسیم و شرایط به کلی متحول می‌شود، ولی این در سایه تحول در تولید و نگاه ما به مسأله اشتغال محقق می‌شود / با رسیدن به رشد بالای اقتصادی در کشور است و با عبور از رقم نرخ رشد 5% و رسیدن به ارقامی چون 7% و بیش از آن، غربی‌ها قطعا خود تحریم‌ها را به صورت یکجانبه لغو خواهند کرد.
سرویس اقتصادی ـ محسن رضایی در برنامه زنده تلویزیونی «پارک ملت»، ضمن بررسی مسائل اجتماعی ایران به ملاحظات خاصی در اقتصاد ایران اشاره کرد.

به گزارش «تابناک»، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در این گفت‌وگوی زنده تلویزیونی که تقریبا در چهار حوزه مسائل شخصی، مباحث اقتصادی، فرهنگ عمومی و رفتار متقابل مردم و حاکمان و مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی به پرسش‌های مجری پاسخ داد، در بخش دوم سخنان خود، مشکل اصلی اقتصاد ایران را عدم رویکرد به سمت تولید و اشتغال مولد خواند.

محسن رضایی «فرهنگ عمومی کشور» و «اقتصاد شکل گرفته در بستر استعمار» ایران را عامل عدم گرایش عمومی به تولید و اشتغال خوانده و سیاست‌های دولت ها را در این پدیده مزید بر علت خواند.

تنها کمتر از یک سوم ایرانی‌ها کار می‌کنند

وی در آغاز مباحث اقتصادی خود، با ارایه آماری از ترکیب شغلی جمعیت هفتاد و پنج میلیونی ایران، تنها نزدیک 24 میلیون نفر را شاغل دانست به این ترتیب که: از 75 میلیون ایرانی، نزدیک پانزده میلیون بالای شصت سال و زیر ده سالند که اصولا اشتغال بنا بر استانداردهای جهانی برای آنان تعریف نمی‌شود.
همچنین از شصت میلیون باقی مانده، 24 میلیون مشغول تحصیل یا فراگیری مهارت شغلی و در امور حاشیه ای اشتغال حضور دارند که در نوع خود و در مقایسه با سایر کشورها رقم بالایی است. نیز از 36 میلیون باقی مانده هفت میلیون بیکاری اختیاری دارند؛ یعنی به دلایل ویژه مانند دارا بودن ثروت یا تأمین از محلی خاص، داوطلبانه از شاغل بودن انصراف می‌دهند و از 29 میلیون باقی مانده، سه میلیون بر پایه آمار رسمی‌بیکارند و این شامل بیکاری غیر ارادی یا غیر اختیاری است؛ یعنی کسانی که در جستجوی کار هم هستند، ولی به هر دلیل بیکار مانده اند.

رضایی ادامه داد: از 26 میلیون باقی‌مانده، 9% آن یعنی نزدیک دو میلیون آن اشتغال ناقص دارند که به معنی کمتر از چهل ساعت کار در هفته است و تا ده ساعت کار در هفته را نیز شامل می‌شود و با حذف این رقم آخر (شاغلین ناقص) در ایران 24 میلیون نفر ـ نزدیک 30 درصد ـ به صورت تمام وقت یعنی روزانه دست کم هشت ساعت مشغول کارند که برای جمعیت 75 میلیونی رقم پایینی است؛ چه، در کشورهای با نرخ رشد اقتصادی متناسب، این رقم بالای 40 درصد است.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: این آمار خود می‌تواند نشان‌دهنده یکی از دلایل مهم عقب ماندگی اقتصادی در کشور باشد، به گونه ای که در خانوار ایرانی، معمولا بار زندگی روی دوش یک نفر است، در حالی که در دنیا از هر مجموعه چهار یا پنج نفره، دو تا سه نفر و حتی بیشتر کار می‌کنند. در برخی از کشورها در خانواده سه نفره، دو نفر شاغلند و این در کنار درآمد بالا (دستمزد مناسب) رفاه خانواده را تأمین می‌کند.

رضایی گفت: مسأله بعدی در کنار اشتغال، درآمد پایین است و از نظر من در شرایط امروز ایران، نباید دستمزد زیر یک میلیون تومان باشد، در حالی که می‌بینیم دستمزدهای خیلی پایین‌تر امروز در جامعه رواج دارد. در واقع اگر دستمزدها بالای یک میلیون باشد و در هر خانواده، بیش از یک نفر کار کند، ما به سطح متفاوتی از وضعیت اقتصادی خانوار و جامعه می‌رسیم و شرایط به کلی متحول می‌شود، ولی این در سایه تحول در تولید و نگاه ما به مسأله اشتغال محقق می‌شود.

رضایی ادامه داد: در صورتی که فراگیری اشتغال و ایجاد این تعداد بالای فرصت شغلی در کشور صورت بگیرد و خانواده‌ها درگیر کار و تولید شوند، بخش اعظمی‌ از مفاسد اقتصادی ناشی از فقر و بیکاری مانند اعتیاد، فحشا و .. خود به خود از میان خواهد رفت. این در حالی است که رویکرد تن پروری به اقتصاد و نگاه یارانه‌ای می‌تواند روحیه خمودی را در کشور سبب شده و عکس موارد نامبرده را رقم زند.

دبیر مجمع تشخیص در بیان تفاوت این دو دیدگاه به دو مثال اشاره کرد که در مدل نخست، با دادن وام اشتغال، به مددجوی یک خیریه به جای پول نقدی که می‌خواست، وی دارای شغل و پس از سه سال به یک فرد مولد اقتصادی بی‌نیاز از خدمات خیریه تبدیل شده بود و همچنین در مدل دوم، مثال کارخانه‌داری که می‌‌گوید، کارگرانش پس از گرفتن یارانه‌های نقدی به طور محسوسی، کمتر از  گذشته اضافه کاری می‌کنند و این مستقیم روی تولید در آن بنگاه اثر منفی گذاشته است.

رضایی افزود: طبیعتا ما باید از نگاه نخست به سمت نگاه دوم سوق پیدا کنیم و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی کشور نیز باید به این سمت حرکت کند و از اقتصاد یارانه محور به سمت اقتصاد تولیدی پیش برویم.

رضایی نگاه عمومی ‌در کشور به مسأله اشتغال را نادرست خواند و منتظر اقدام دولت ماندن را واکنشی نادرست به مسأله بیکاری دانست؛ در عین اینکه دولت نیز نباید تحقق امر تولید و اشتغال را فراموش کند و بر عهده جامعه بگذارد.

وی گفت: گرفتن مدرک دکترا از یک دانشگاه، اقدامی در راستای یافتن شغل نیست و متأسفانه این تصور نادرست در کشور رایج است، در حالی که فرد برای یافتن شغل باید مهارت خود را ارتقا دهد.

وی تأکید کرد: این باور هست که از همین سه میلیون نفر آمار رسمی‌ اشتغال کشور در صورتی که نسبت به افزایش مهارت‌های شغلی و مولد خود اقدام نمایند، قطعا تا یک میلیون نفر آنان در همین شرایط کنونی قابل جذب و شاغل شدن هستند.

زضایی اشاره کرد: به دلیل گذراندن بیش از سیصد سال دوره استعماری در ایران، اقتصاد کشور، خوی استعمارزدگی گرفته و از این روست که نگرش فعال و اشتغالزا در بدنه جامعه رایج نیست تا جایی که ما غالبا در برنامه‌ریزی‌های خرد برای کارهای کوچکی چون تفریحات درون خانواده نیز با مشکلاتی روبه‌رو هستیم.

نقش دولت در عبور از اقتصاد یارانه‌ای به مولد و کمک جریانات مخالف

دبیر مجمع تشخیص مصلحت در ادامه تأکید کرد: البته نباید از نقش دولت غافل شد، چرا که این دولت است که باید زمینه را برای گذر از اقتصاد یارانه ای به اقتصاد مولد و اشتغال محور فراهم کند.

رضایی افزود: البته دولت قرار بود از اردیبهشت ماه فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها را با جهت‌گیری به سمت تولید را با پرداخت یارانه تولید و بسته‌های حمایتی و... آغاز کند که این مهم به دلیل روبه‌رو شدن با مسائل خاصی مانند تحریم‌ها و... عقب افتاد؛ اما دولت هرچند با دیرکرد سه ماهه ولی بنا بر اطلاعاتی که بنده دارم، به طور جدی و با برنامه برای تولید و اشتغال در نیمه دوم سال وارد این گود خواهد شد؛ بنابراین، باید به دولت کمک کرد و بنده شخصا هرچند از منتقدان آقای احمدی‌ن‍ژاد هستم، ولی هر گونه کمکی را که بتوانم در این زمینه دریغ نخواهم کرد، همان گونه همواره ایده‌های خود را در اختیار دولت قرار داده‌ام و آنها را برای استفاده یا تبلیغات بعدی خود نگه نداشته‌ام، چرا که این کار را خیانت به مردم و کشور می‌دانم.

رضایی ادامه داد: خوب است این مسأله در ایران باب شود که مخالفین سیاست‌های دولت‌ها با هر اندیشه‌ای ضمن حفظ مخالفت‌ها و اعتراضات قانونی خود ایده‌ها و کمک‌های فکری خود را در اختیار دولت‌ها قرار دهند، زیرا هر پیشرفتی در کشور افتخاری برای همه ایرانیان خواهد بود و هر ضعف و عقب‌ماندگی دولت‌ها دودش در چشم همه ایرانی‌ها خواهد رفت و برای همین، حتی یک روز را هم نباید از دست داد.

مبارزه اقتصادی وجود دارد

رضایی در ادامه سخنان خود گفت: نگرش مولد و تولید محور به اقتصاد، بخشی از جهاد اقتصادی است و امروز شرایط جهاد به معنی مبارزه اقتصادی برای ما وجود دارد، زیرا همین مسأله تحریم‌ها خود یک جنگ اقتصادی است. امروز تجار ما نمی‌توانند بیش از ده هزار دلار با بانک‌های خارجی مبادله کنند و بر خلاف همه قوانین بین‌المللی، در حالی که تمام دنیا سرگرم مبادله‌های کلان اقتصادی‌اند، می‌خواهند ما را از هر گونه مبادله اقتصادی با خارج منع کنند. طبعا این شرایط مبارزه اقتصادی است و جهاد اقتصادی در غلبه بر این شرایط موضوعیت دارد.

دبیر مجمع تشخیص تأکید کرد: حتی با در نظر نگرفتن شرایط خاصی همچون تحریم‌ها باز هم مسأله جهاد اقتصادی را می‌توان در بطن زندگی دید؛ برای نمونه، چه کار باید کرد تا بتوانیم در خانه خود با کالاهای چینی رقابت کنیم؟ و این رقابت مگر یک نوع مبارزه اقتصادی نیست؟ جهاد اقتصادی هم همین را می‌گوید که ملت ایران، یک ملت بزرگ است، پس شایسته رسیدن به قله‌هاست و در این راستا ارزش دارد که بیش از انگیزه شخصی و سود فردی ـ انگیزه ملی ـ کار کنیم.

محسن رضایی در تبیین اندیشه جهاد اقتصادی گفت: در حقیقت، جهاد اقتصادی به دنبال سه عامل انگیزه روحیه و اخلاق در اقتصاد است: در بعد انگیزه این که ما به انگیزه مالکیت و سود شخصی خود بسنده نکنیم و با انگیزه رشد و پیشرفت هرچه بیشتر اقتصادی فعالیت نماییم، در بعد روحیه اینکه ما از روحیه خمودگی و انفعال و بی توجهی به پیرامون خارج شویم و البته در بعد مهم اخلاق اینکه ما در محیط کار و فضای فعالیت اقتصادی به جای گرایش چالشی و ایراد تراشی به اخلاق همکاری، مشارکت و ایثار روی آوریم. با چنین رویکردی در اقتصاد است که ما هم به رفاه و استانداردهای بالا در زندگی خود می‌رسیم و هم در سطح بین المللی شاهد بالا رفتن جایگاه کشورمان خواهیم بود.

تحول و انقلاب اقتصادی، لازمه جهاد اقتصادی

دبیر مجمع تشخیص مصلحت همچنین در مقایسه با تحقق انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با الگوهایی منحصر به فرد و بیرون از ساخت‌های رایج سایر انقلاب‌های جهان و مدل‌های نبرد نظامی در دیگر کشورها (چریکی یا کلاسیک)، رمز موفقیت در دو مسأله انقلاب و دفاع مقدس را در خلق مدل انقلابی خاص ایران دانست و افزود: همین مسأله باید در انقلابی اقتصادی هم به دست مردم محقق شود.

وی در پاسخ به پرسشی که اگر تحریم‌ها عامل مشکل هستند، چرا با دیپلماسی آنها را رفع نکنیم، گفت: ما در دو دولت گذشته، این راه را در پیش گرفتیم و از پرداختن به بحث آزادی‌های مدنی در درون تا گفت‌وگوی تمدن‌ها در عرصه بین‌الملل و حتی تا تعلیق داوطلبانه تأسیسات هسته ای همکاری کردیم؛ اما نتیجه این شد که در سخنرانی رسمی بوش رییس جمهور آمریکا، ما در محور شرارت اعلام شدیم، زیرا آنها میزان همکاری و دیپلماسی ما را نمی‌نگرند و می‌گویند از راهی که آمده‌اید، برگردید و دوباره کارگزار و نوکر ما در منطقه شوید تا با هم کنار بیاییم، که خوب معلوم است که چنین نخواهیم کرد.

محسن رضایی تأکید کرد: پس با توجه به آنچه گفتیم، تنها راه رفع تحریم‌ها، رسیدن به رشد بالای اقتصادی در کشور است و با گذر از رقم نرخ رشد 5% و رسیدن به ارقامی چون 7% و بیش از آن غربی‌ها قطعا خود تحریم‌ها را یکجانبه لغو خواهند کرد، زیرا خواهند دید که ادامه آن وضع به شکل‌گیری مناسبات نوینی در شمال خلیج فارس و خاورمیانه موضوعاتی چون اقتصاد نفت و انرژی و ... منجر خواهد شد که در راستای منافع آنها نیست.

اخر شاهنامه

آخر شاهنامه. سومین مجموعه شعر مهدی اخوان ثالث (م.امید) (1307-1369).  شامل بیست و هشت سروده که نخستین بار در سال  1338 چاپ و منتشر شد. با انتشار آن انتظار کسانی که به شاعر "زمستان"، چشم امید دوخته بودند برآورده شد. شاعری با زبان و بیان بدیع و حرف و حدیث مشخص، مردی پوستین میراث بر دوش، نومید از ظهور کاوه، اندوه راز خاطر خود آب‌یاری می‌کند و حتی طلوع خورشید را جز به هیئت «شعله ور خون بوته مرجانی» که بال کبوتران صبح‌گاهی را خونین کرده است، نمی‌بیند.

در این مجموعه، شاعر بیش یا کم دست‌اندازهای بیانی خاص نیما را پشت سر گذاشته و در جاده هموار زبان خویش به راه افتاده است. به همین دلیل اگر کتاب "زمستان" فقط شامل چند شعر موفق اوست، در "آخر شاهنامه" چهره ممتاز او به عنوان شاعری طراز اول و صاحب سبک در آیینه اغلبی اشعارش پیداست. در این مجموعه با چند گونه شعر می‌توان برخورد. نخست با نوع شعرهای "کاوه  یا اسکندر"، "آخر شاهنامه" و "میراث" نخستین و به عنوان بهترین چارپاره اخوان و دومین به اعتبار حماسه از یادرفتگی و بربادفتگی و بی پناهی، و سومین به نشانه اولین "بازتافت" ذهنی اخوان نسبت به نیاکان خود. هر سه شعر از میان شعرهایی که به قول شاعر روی با فقر و نکبت امروزین و فخر و عظمت گذشته ایران زمین دارند، از مهم‌ترین آثار او به شمار می‌روند. دوم شعر‌هایی چون "سبوی تشنه" و "مرداب" که هر دو از عینی‌ترین و تصویری‌ترین اشعار اخوان ثالث محسوب می‌شوند و از نخستین اشعاری هستند که از دید یاس‌آمیز فلسفی او حکایت می‌کنند. اخوان در این دو شعر در کنار جویبار از تهی سرشار و مرداب عمر او باری خیمه زده است که می‌توان اوج و موج یاس را در آنها دید.

سوم شعرهای ساده و اندوهناک "دو دریچه"، "خزانی" و "قاصدک" که از با حال‌ترین و مؤثرترین شعرهای مترنم زمزمه‌پذیر اوست. چهارم نوع اشعار وصفی همچون "طلوع" و "بازگشت زاغان" - آن با مداد نقره‌ای شاد کبوتران سپیدش و این با شامگاه خاکستری غم‌‌انگیز کلاغان سیاهش- و در آخر،  «غزل 3» که از زمره مهم‌ترین و منحصرترین غزل‌واره‌های روزگار ماست و از هر لحاظ مستثنا- شعری که فقط از چشمه ذهن و در مسیر زبان اخوان می‌توانست جوشان و جاری شود.

اغلب شعرهای "آخر شاهنامه"مضمونی اجتماعی سیاسی دارد و به تعبیری،‌ فریادی است برخاسته از دردی مشترک که جو سال‌های پس از کودتای 28 مرداد  1332، به خصوص فضای روشنفکری ایران آکنده از غم و یاس را نشان می‌دهد.

"آخر شاهنامه" و دو اثر دیگر اخوان، "زمستان" و "از این اوستا"، راه‌گشای شعر اجتماعی فارسی که در جریان مبارزه مشروطه‌خواهان با نام شعر مشروطیت به قلمرو ادب فارسی راه یافت و به کمک قریحه سرشار و قدرت شاعری اخوان، در شعر بسیاری از شاعران هم‌عصر و پس از او تاثیر گذاشت.

زندگی نامه ی نامه ی مهدی اخوان ثالث

  • مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در توس نو مشهد چشم به جهان گشود.
  • در مشهد تا دوره متوسطه ادامه تحصیل داد.
  • از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید.
  • در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد. در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید.
  • اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
  • در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث ازدواج کرد.
  • در سال ۱۳۳۳ برای دومین بار به اتهام سیاسی زندانی شد.
  • پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
  • در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
  • در سال ۱۳۵۶ در دانشگاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به‌تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد.
  • در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته (بازنشانده) شد
  • در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت طبق وصیت وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
  • از او ۴ فرزند به‌جای مانده است.

سبک‌شناسی

مهارت اخوان در شعر حماسی است. او درونمایه‌های حماسی را در شعرش به کار می‌گیرد و جنبه‌هایی از این درونمایه‌ها را به استعاره و نماد مزین می‌کند.

به گفته برخی از منتقدان، تصویری که از م. امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که او از نظر شعری به نوعی نبوت و پیام‌آوری روی آورده ـ(تعریف شعر از نظر اخوان: شعر محصول بیتابی انسان در لحظاتی است که در پرتو شعور نبوت قرار می‌گیرد)ـ و از نظر عقیدتی آمیزه‌ای از تاریخ ایران باستان و آراء عدالت‌خواهانه پدید آورده‌است و در این راه گاه ایران‌دوستی او جنبه نژادپرستانه پیدا کرده‌است.

اما اخوان این موضوع را قبول نداشت و در این باره گفته‌است: «من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می‌شناسد، عقده عدالت دارد، قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیز داشته‌ام.»

شعرهای اخوان در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمند آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه‌ای از زندگی رسیدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تاثیری عمیق دارد.

هنر اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به

من نه سبک شناس هستم نه ناقد.... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته‌ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم... مهدی اخوان ثالث

جمال میرصادقی، داستان‌نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته‌است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان‌بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.[۳]

نادر نادر پور، شاعر معاصر ایران که در سال‌های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م. امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه‌ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل‌های بعد گذاشت.

نادرپور گفته‌است: «شعر او یکی از سرچشمه‌های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه‌ای ایجاد کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ گاهی به ایران کهن بر می‌گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل در او هم تاثیری از گذشته می‌توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران یعنی در نسل بعدی می‌توان مشاهده کرد.» [۳]

اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازه‌ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پیروی کرده: «من نه سبک شناس هستم نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته‌ام که می‌کوشم اعصاب و رگ و ریشه‌های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم....»

هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می‌گوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می‌توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره. [۳]

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نیمایوشیج هستند.

به گفته آقای خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته‌است و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کرده‌است. آقای خویی می‌افزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپروازترین خیال‌های شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی می‌رسد.

وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان می‌گوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر می‌آید و بر دل می‌نشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینه‌است. [۳]

غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن می‌گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده‌است.

آرامگاه مهدی اخوان ثالث
آرامگاه مهدی اخوان ثالث

شعر زمستان در دی ماه ۱۳۳۴ سروده شده‌است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و تاریکی فضای پس از ۲۸  مرداد ۱۳۳۲ است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته‌است. [۳]

درگذشت [ویوجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم‌نسلان او و نسل‌های بعد گذاشتند  

نمونه اشعار

زمستان


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است


چون سبوی تشنه..

از تهی سرشار،

جویبار لحظه‌ها جاریست.

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،

دوستان و دشمنان را می‌شناسم من.

زندگی را دوست می‌دارم؛

مرگ را دشمن.

وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن.

جویبار لحظه‌ها جاری. 

اشعار

  • ارغنون، انتشارات تهران، (۱۳۳۰)
  • زمستان، انتشارات زمان، (۱۳۳۵)
  • آخر شاهنامه، انتشارات زمان، (۱۳۳۸)
  • از این اوستا، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)
  • منظومه شکار، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)
  • پاییز در زندان، انتشارات مروارید، (۱۳۴۸)
  • عاشقانه‌ها و کبود (۱۳۴۸)
  • بهترین امید (۱۳۴۸)
  • برگزیده اشعار (۱۳۴۹)
  • در حیاط کوچک پاییز در زندان (۱۳۵۵)
  • دوزخ اما سرد (۱۳۵۷)
  • زندگی می‌گوید اما باز باید زیست... (۱۳۵۷)
  • ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم (۱۳۶۸)
  • گزینه اشعار (۱۳۶۸)
  • شاملو مردی دوست داشتنی


سایر آثار

  • آورده اند که فردوسی (کتاب کودکان , ۱۳۵۴)
  • درخت پیر و جنگل (۱۳۵۵)
  • پیر و پسرش (قصه ای نه کوتاه برای بچه ها)
  • نقیضه و نقیضه سازان (بحث و تحقیق ادبی)
  • کتاب مقالات (جلد اول)
  • بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج (کتابی مفصل در بحث و تحقیق شیوه نو نیمایی در شعر فارسی , ۱۳۵۷)
  • عطا و لقای نیما یوشیج (۱۳۶۱) 
  • سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث بر تمام ادب دوستان جهان تسلیت باد  
  • نام تو در یاد ما همیشه همراه ما

فدایی: تفکر اصلاح‌طلبی قابل حذف نیست

حضور تفکرات و اندیشه‌های مختلف در جامعه باعث تامین منافع ملی کشور می‌شود/طبق فرمایشات مقام معظم رهبری‏ باید همه کسانی که به قانون اساسی معتقدند و با نظام مشکلی ندارند در صحنه سیاسی کشور حضور پیدا کنند.
نماینده سنقر با تاکید بر اینکه اصلاح طلبی یک مطالبه اجتماعی است،گفت: تفکر و اندیشه اصلاح طلبی یک خواست و مطالبه اجتماعی است که در جامعه وجود دارد و هم یک پروژه سیاسی است که توسط فعالان سیاسی اصلاح‌طلب راهبری می‌شود.

به گزارش ایلنا، صمد فدایی خاطر نشان کرد: تفکر اصلاح طلبی یک سابقه دیرینه درکشور ما دارد و این سابقه نشان داده است که تفکر و اندیشه صلاح طلبی در انتخابات مختلف اعم از مجلس و ریاست جمهوری مورد اقبال عمومی واقع شده است.

فدایی افزود: حضور تفکرات و اندیشه‌های مختلف در جامعه باعث تامین منافع ملی کشور می‌شود و این امر می‌تواند موجبات پیشرفت کشور را هم فراهم کند و با توجه به هجمه‌های موجود علیه کشور، وجود چند صدایی می تواند در این زمینه پیام خوبی به دنیا بفرستد.

نماینده سنقر خاطرنشان کرد: درصورتی که تفکر و اندیشه اصلاح طلبی راه و مسیر خود را به صورت عادی طی نکند نه تنها از جامعه حذف نمی‌شود بلکه دوباره به طرق مختلف مسیر خود را در جامعه پیدا می‌کند و به هدف خو د نزدیک‌تر می شود.

فدایی افزود: دولت و جناح حاکم نمی‌تواند برای گروه‌های مختلف تصمیم بگیرد و کسی نمی‌تواند به جز مردم راجع به تفکر اصلاح طلبی در جامعه تصمیم بگیرد.علاوه بر آن طبق فرمایشات مقام معظم رهبری‏ باید همه کسانی که به قانون اساسی معتقدند و با نظام مشکلی ندارند در صحنه سیاسی کشور حضور پیدا کنند.

فدایی درباره پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان گفت: تفکر اصلاح طلبی در همه اقشار جامعه پایگاه خود را دارد اما در میان قشر تحصیلکرده و فرهنگی کشور این پایگاه و توجه بیشتر است.