کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

معرفی فرزندان قذافی

معرفی فرزندان قذافی

 

معرفی فرزندان قذافی و نقش آنان در سرکوب مردم انقلابی لیبی

معتصم یکی از پسران و مشاور امنیت ملی قذافی است. سفیر صربستان در لیبی او را "کودن " خوانده و گفته می‌شود اختلافات شدیدی با سیف الاسلام پسر دیگر قذافی دارد.

سرهنگ "مُعَمَّر ابومنیار قَذّافی " رهبر لیبی و آن‏گونه که خود ادعا می‌کند، رهبر انقلاب مردمی این کشور است که ریاست شورای رهبری انقلاب لیبی را از سال 1969 تا 1977 به‏دست داشت. قذافی از سال 1551 که لیبی در آن زمان یکی از ایالت‌های امپراتوری عثمانی به‏شمار می‌آمد تاکنون بر این کشور حاکمیت دارد و قدیمی‌ترین حاکم لیبی و هم‏چنین قدیمی‌ترین رهبر جهان به‎شمار می‌آید.

قذافی در سال 1969 با انجام کودتایی سفید به همراه افسران دیگر که خود را به تبعیت از افسران آزاد مصر افسران آزاد خوانده بودند، به سلطنت پادشاه لیبی "ادریس السنوسی " پایان داده خود قدرت را در کشور به‏دست گرفت.

خاندان لیبی و حاکمیت بر کشور

معمر قذافی دارای 7 فرزند، 6 پسر و یک دختر است که هرکدام از آنها بخشی از امور کشور را در دست دارند:

1- محمد:‌ رئیس کمیته ملی المپیک لیبی و صاحب 40 درصد از شرکت مشروبات غیرالکلی لیبی که صاحب امتیاز شرکت کوکاکولا در این کشور است و شرکت ارتباطات بی‌سیم و با سیم و پست و تلگراف لیبی را نیز اداره می‌کند.

2- سیف الاسلام: معمر قذافی به وی به عنوان جانشین خود نگاه می کند و طی حوادث اخیر لیبی با ظاهر شدن در تلویزیون رسمی این کشور مردم لیبی را به قتل‎عام و کشتار تهدید کرد.

وی فارغ التحصیل دانشگاه لندن در رشته دکترای اقتصاد و منادی اصلاح سیاسی و اقتصادی در لیبی و رئیس موسسه بین المللی خیریه قذافی است.

سفارت امریکا در طرابلس در مورد نقش وی در رژیم معمر قذافی می‌گوید: سیف الاسلام برای معمر چون تیغ دولبه‌ است، از یک سو وجهه لیبی را در سطح بین المللی بهبود می‌بخشد و از سوی دیگر و به اعتقاد بسیاری از مردم این کشور با مزدوری خویش برای بیگانگان و به دلیل داشتن اعتماد به نفس بیش از حد لطمات و ضرباتی بسیاری به کشور لیبی وارد کرده است.

او از دوستان بسیار نزدیک "عبد الباسط المقرحی " متهم اصلی قضیه لاکربی است و از اخبار درزکرده به منابع خبری به نظر می‌رسد که وی با برادرانش برای رسیدن به قدرت اختلاف نظر شدید دارد.

3- ساعدی: بسیار خشن و بدرفتار و متهم به قاچاق و مصرف مواد مخدر. دارای نفوذ بسیار جهت گرفن امتیازات تجاری و صاحب شرکت تولید تلویزیون در لیبی. گفته می‌شود وی در سرکوب اعتراضات بن‏غازی دخالت مستقیم داشته است.

4- معتصم: مشاور امنیت ملی قذافی. سفیر صربستان در لیبی او را "کودن " خوانده و گفته می‌شود اختلافات شدیدی با سیف الاسلام دارد.

5- هنیبعل: فردی متقلب و به دلیل بازداشت توسط دولت لیبی به خاطر ضرب و شتم خدمتکارانش موجب بروز بحران میان دو کشور لیبی و سوئیس شد و معمر قذافی را واداشت در فوریه 1978;1976;1977;1976 میلادی از مسلمانان بخواهد علیه سوئیس "جهاد کنند " و فتوا بدهد مسلمانانی که برای سوئیس کار می‌کنند، کافرند.

گفته می‌شود، هنیبعل به نوعی با بیماری‌های روحی و روانی نیز دست به گریبان است.

6- خمیس: فرمانده یگان‌های ویژه لیبی معروف به "یگان 33 " است که آموزش‌های نظامی خود را در روسیه سپری نمود و گفته می‌شود، یگان او بود که سرکوب اعتراضات بن‏غازی را به‎عهده داشت.

تحولات جدید لیبی

تحولات جدید لیبی

 واحد اطلاع رسانی تبیان زنجان-

با فتح آخرین دژ قذافی ، انقلابیون لیبی کنترل کامل پایتخت را به دست گرفتند .

گزارش ها حاکیست، اوضاع در لیبی به ویژه پایتخت این کشور مبهم است. انقلابیون پس از درگیری های شدید در اطراف منطقه و درهم شکستن مقاومت بازمانده نیروهای قذافی وارد باب العزیزیه مقر سرهنگ شدند.

انقلابیون همچنین فرودگاه طرابلس و انبارهای سوخت را نیز به تصرف خود در آورند. با تصرف فرودگاه بین المللی طرابلس، راه فرار بر قذافی از این مکان عملا بسته شده است.

بر اساس آخرین خبرها انقلابیون پس از تسلط کامل بر طرابلس جستجو برای یافتن قذافی و خانواده اش را آغاز کرده اند.

سرنوشت قذافی و خانواده او هنوز نامعلوم است و منابع خبری اخبار ضد و نقیضی در این خصوص مخابره می کنند.

شورای انتقالی لیبی تاکید کرده است، پیروزی واقعی زمانی حاصل می شود که معمر قذافی دستگیر شود.

خبر بازداشت سیف الاسلام پسر معمر قذافی دیروز صدر اخبار خبرگزاری های جهان قرار گرفت، اما در چرخشی معنی دار ، ورق برگشت و سیف الاسلام دیشب با حضور در مقابل خبرنگاران در طرابلس، خبر بازداشت خود را تکذیب و اعلام کرد ، طرابلس در کنترل حکومت قذافی قرار دارد.

رئیس شورای ملی انتقالی لیبی پیشتر خبر دستگیری وی را تایید کرده بود. یک عضو دیگر این شورا نیز اعلام کرد محمد ، فرزند دیگر قذافی که یکشنبه بازداشت شده بود، از دست انقلابیون گریخته است.

با توجه به سرمایه های هنگفت خانواده قذافی و خبر بازداشت و آزادی مشکوک سیف الاسلام، احتمال اینکه پسران قذافی با ناتو وارد معامله و بده بستان شده باشند قوت گرفته است.

همزمان با پیروزهای انقلابیون در لیبی، غربی ها تکاپو برای بهره برداری منابع عظیم نفتی این کشور را آغاز کرده اند.

وزیر امورخارجه ایتالیا به سرمایه گذاران این کشور اطمینان داده است رم در خط مقدم حضور در بخش نفت لیبی قرار دارد.

فرانسه نیز برای بررسی آینده لیبی اجلاس فوق العاده را هفته آینده در پاریس خواستار شده است.

وزارت امورخارجه کشورمان در بیانیه ای ابراز امیدواری کرد، ملت مسلمان لیبی که با مجاهدت تاریخی خود استعمارگران را از سرزمین اسلامی بیرون راندند با استمرار حضور خود در صحنه و با حفظ هوشمندی لازم از قیام خود صیانت کنند و آن را در مسیر حفظ استقلال ، وحدت ملی، عزت، و آبادانی کشورشان هدایت کنند.

بیش از صد زن

an image
سرهنگ «معمر قذافی»، دیکتاتور لیبی را همواره بیش از صد زن همراهی می کنند که بیشتر آنان محافظان شخصی وی هستند، ولی به تازگی اخبار و اطلاعاتی جدید درباره این مسأله در برخی سایت های کشور لیبی منتشر شده و اسرار این زنان را فاش کرده است.                                                                                                                                                               
an image
سرهنگ «معمر قذافی»، دیکتاتور لیبی را همواره بیش از صد زن همراهی می کنند که بیشتر آنان محافظان شخصی وی هستند، ولی به تازگی اخبار و اطلاعاتی جدید درباره این مسأله در برخی سایت های کشور لیبی منتشر شده و اسرار این زنان را فاش کرده است.                                                                                                                                                               

راز مرگ عضو ارشد مخالفان قذافی

راز مرگ عضو ارشد مخالفان قذافی

راز مرگ عضو ارشد مخالفان قذافی واحد اطلاع رسانی تبیان زنجان-

راز مرگ عضو ارشد مخالفان قذافی؛ خیانت یا شکاف در انقلابیون

در حالی که مخالفان رژیم قذافی با مشکلات بی شماری از جمله گرمای هوا و کمبود سلاح روبرو هستند اما احتمال خیانت اعضای ارشد آنها آزار دهنده تر است.

آینده لیبی چند ماه پس از قیام علیه "معمر قذافی" همچنان با ابهامات زیادی روبرو است. قیام مردم لیبی پس از اینکه قذافی به خشونت علیه تظاهرات کنندگان روی آورد به جنگ تمام عیار میان نیروهای سرهنگ با مخالفان کشیده شد.

در ابتدا مخالفان قذافی که خود را انقلابی می نامند پیشرفتهای زیادی به دست آوردند اما به یکباره ورق برگشت و گردانهای قذافی با باز پس گیری مناطقی که مخالفان به چنگ آورده بودند عملا در آستانه سلطه بر بنغازی پایگاه مخالفان قرار گرفتند.

کشورهای غربی که هم پیمان قدیمی دیکتاتور بودند به یکباره زیر پای دوست دیروز خود را خالی کردند و تصمیم به ایجاد منطقه ممنوعه پروازی گرفتند که پس از اندکی دامنه این عملیات افزایش یافت و حملات جنگنده های ناتوعلیه گردانهای قذافی مانع سقوط بنغازی شد.

در این مدت مخالفان قذافی در مناطق مختلف به درگیری با گردانهای قذافی که این بار حمایت جنگنده های ناتو را نیز به همراه داشتند ادامه دادند.

درباره دخالت ناتو و اهداف آن تردیدهای زیادی نزد مخالفان وجود داشته و دارد زیرا آنها معتقدند که در برخی موارد ناتو آنها را هدف قرار داده است و به آنها برای نزدیک شدن به طرابلس و مقر قذافی مجوز نمی دهد.

در چند ماه گذشته از شروع تحولات لیبی برخی کشورها شورای ملی انتقالی لیبی را به رسمیت شناخته اند اما زمزمه هایی را هم برای خاتمه بحران از طریق راه حل سیاسی مطرح شده، اما آنچه مورد توجه است وضعیت مخالفان رژیم لیبی است.

مخالفان لیبی از گروههای مختلفی تشکیل شده اند که برخی خارج نشین، برخی دیگر اعضای رژیم سابق و تعدادی دیگر از مردم شرق و خلاصه اینکه دارای ترکیب نامتوازنی هستند.هر چند شورای ملی انتقالی کوشیده به ترکیب مبارزان خود سر و سامانی دهد اما ابهامات زیادی درباره مخالف رژیم قذافی وجود دارد.

اما داغ ترین موضوع به سرلشکر "عبدالفتاح یونس" از مقامات سابق رژیم قذافی و رییس ستاد مشترک شورای ملی انتقالی اختصاص دارد زیرا پس از اینکه منابع خبری از کشته شدن وی در جریان نبرد اخیر شهر "البریقه" خبر داده بودند وی در نطقی ضمن تاکید بر سلامت خود آن را تلاشی از سوی قذافی برای درهم شکستن روحیه انقلابیون دانست.

ماجرا این عضو سابق رژیم قذافی به اینجا ختم نشد زیرا "مصطفی عبدالجلیل" رئیس شورای ملی انتقالی دیروز از کشته شدن وی خبر داد. اما مرگ با ابهامات زیادی روبرو بوده و مواضع متناقضی در این باره اتخاذ شده است زیرا از یک سو رئیس شورای ملی انتقالی ضمن اعلام عزای عمومی سه روزه بیان کرد: عناصر مسلح وابسته به معمر قذافی عبدالفتاح یونس را کشته اند و همه تدابیر برای شناسایی عاملان ترور وی اتخاذ شده و رئیس گروهی که وی را ترور کرده اند دستگیر شده است.

وی بدون اشاره به احتمال خیانت وی به انقلابیون از قبیله وی خواست که با موضوع کشته شدن یونس کنار بیایند. اما برخی دیگر از جمله "یاسین السمالوسی" از مخالفان لیبی دیدگاهی دیگر دارند وی افزود: عبدالفتاح یونس چهار روز قبل به بنغازی احضارشده بود و تیمی چهار نفره برای بازجویی وی تشکیل شده بود زیرا همه به رفتار وی مشکوک شده بودند.

السمالوسی تصریح کرد: مزدوری عبدالفتاح پس از کشف چهار مکالمه وی با معمر قذافی مسجل شده بود.وی که زندانی شده بود در سلولش کشته شده است. ممکن است که نگهبان زندان وی را کشته باشد اما هنوز به روشنی قاتل وی معلوم نیست.اقدامات عبدالفتاح یونس و خیانتش نباید تاثیری بر قبیله العبیدات که وی وابسته به آن است بگذارد.

عبدالفتاح یونس در زمره افسران لیبی شرکت کننده در کودتای نظامی سال 1969 که طی آن معمر قذافی به قدرت رسید بود. وی قبل از اینکه به مخالفان قذافی بپیوندد فرمانده نیروهای ویژه ارتش لیبی بود که در سال 2009عهده دار سمت وزارت کشور شد. پس از بروز انقلاب 17 فوریه در 21 همان ماه به انقلابیون پیوست. وی متولد سال 1944 در منطقه "الجبل الاخضر" و به قبیله "العبیدات" یکی از قبایل بزرگ لیبی منتسب است

جمال عبدالْناصر

جمال عبدالْناصر (۱۵ ژانویه ۱۹۱۸ - ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰) دومین رئیس‌جمهور مصر از ۱۹۵۶ تا هنگام مرگ بود. وی به همراه محمد نجیب، نخستین رئیس‌جمهور، انقلاب ۱۹۵۲ این کشور را رهبری کرد که به سرنگونی پادشاهی مصر و سودان انجامید. وی در کشور خود به تسریع روند مدرنیزاسیون و اجرای اصلاحات سوسیالیستی دست یازید و با ترویج اندیشه‌های پان عربی برای مدت کوتاهی مصر را با سوریه متحد کرد و جمهوری متحده عربی را بنیان گذاشت.

ناصر یکی از مهمترین شخصیت‌های سیاسی هم در تاریخ مدرن اعراب و هم در کشورهای در حال توسعه سده بیستم به شمار می‌رود. او موفق به ملی‌کردن کانال سوئز شد و نقش محوری در تلاش‌های ضد امپریالیستی در جهان عرب و آفریقا داشت. ناصر همچنین نقش کلیدی در تأسیس جنبش عدم تعهد داشت. سیاست‌های ملی‌گرایانه او که به ناصریسم مشهور است، هواداران زیادی در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در جهان عرب داشت. هرچند شکست در جنگ ۶ روزه از اسرائیل در ۱۹۶۷ خدشه زیادی به موقعیت عبدالناصر به عنوان «رهبر جهان عرب» وارد ساخت اما هنوز هم عموم اعراب وی را نماد حیثیت و آزادی اعراب می‌دانند.

محتویات

[نهفتن]

زندگی‌نامه

جمال عبد الناصر در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ بر اثر سکته قلبی درگذشت.

وی نخستین رهبر یک کشور عربی بود که خلیج فارس را «خلیج عربی» خواند و دستور داد تا در تمام مدارس و ادارات مصر و در نقشه‌های چاپ آن کشور از نام «خلیج عربی» استفاده شود.[۱]

مرگ

جمال عبدالناصر در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ پس از پایان نشست اضطراری سران اتحادیه عرب و چند ساعت پس از آن‌که شیخ صباح سوم امیر کویت آخرین مهمان اجلاس را تا فرودگاه بدرقه کرد دچار سکته قلبی شد و پس از انتقال به منزل شخصیش درگذشت. در هنگام مرگ همسر ایرانیش تحیه، معاون اولش محمد انور سادات و دوست شخصیش محمدحسنین هیکل بر بالینش حاضر بودند. این اجلاس برای پایان بخشیدن به جنگ خونین میان فدائیان فلسطینی و ارتش اردن معروف به سپتامبر سیاه در هتل نیل هیلتون قاهره برگزار شده و پس از عقد پیمان صلح میان یاسر عرفات رهبر فلسطینیان و ملک حسین پادشاه اردن پایان یافته بود. مرگ ناگهانی ناصر مصر و جهان عرب را شوکه کرد. مراسم تشییع جنازه او با حضور دست‌کم پنج میلیون عزادار و حضور تمامی رهبران کشورهای عربی برگزار شدند. ملک حسین و یاسر عرفات در مقابل مردم گریه کردند و معمر قذافی بنا بر گزارش‌ها دو بار غش کرد. جسد عبدالناصر در مسجد نصر که به مسجد عبدالناصر تغییر نام داده شد منتقل و در آن‌جا به خاک سپرده شد. بر اثر شورش‌های پس از مرگ ناصر در بیروت چندین نفر کشته شدند و در شهر قدیم اورشلیم حدود ۷۵ هزار عرب راهپیمایی کردند.

احتمال قتل

مرگ ناگهانی عبدالناصر مردم جهان عرب را بهتزده کرد و باور این‌که او به مرگ طبیعی مرده باشد برای بسیاری سخت بود. از آن هنگام تاکنون گمانه‌زنی‌هایی در مورد احتمال قتل ناصر صورت گرفته‌است. مصطفی محمود نویسنده و پزشک مصری در کتاب خاطراتش این احتمال را مطرح کرده‌است که قلب جمال عبدالناصر پس از خوراندن زهر به او دچار عارضه‌ای شده که سرانجام به سکته او انجامیده‌است.

هدی دختر عبدالناصر نیز چندین بار انور سادات جانشین ناصر را به قتل او متهم کرده‌است. هدی یک بار به همین دلیل با شکایت رقیه سادات دختر انور سادات به پرداخت ۱۵۰ هزار لیره (حدود ۲۶ هزار دلار) غرامت محکوم شد.

اما در سال ۲۰۱۰ ادعای هدی با تأیید ضمنی محمدحسنین هیکل شخصیت فرهنگی معروف جهان عرب و مصر و دوست صمیمی و شاهد مرگ ناصر همراه شد. هیکل در سپتامبر ۲۰۱۰ در برنامه تجربه زندگی (تجربه حیاة) در تلویزیون الجزیره در این مورد گفت:

«جمال عبدالناصر سه روز پیش از مرگش در سوئیت شخصی خود در هتل نیل هیلتون قاهره در حال گفتگو با یاسر عرفات برای پایان دادن به درگیری فدائیان فلسطینی با ارتش اردن بود که بحث بالا گرفت و حال عبدالناصر منقلب شد تا آنجا که برخاست و به یاسر عرفات گفت یا پا می‌شوی می‌رویم پایین در تالار اجتماعات و پایان بی‌نتیجهٔ مذاکرات را اعلام می‌کنیم یا اینکه می‌نشینیم حرف جدی می‌زنیم و به توافق می‌رسیم، سادات که حال عبدالناصر را چنین دید گفت رئیس، تو به یک فنجان قهوه نیاز داری من خودم برایت درست می‌کنم بعد رفت توی آشپزخانه اما وقتی قهوه درست می‌کرد محمد داوود آشپز مخصوص عبدالناصر را که از سیاهپوستان نوبه‌ای بود از آشپزخانه بیرون کرد، بعد قهوه را به دست خودش آورد و به عبدالناصر داد و او هم قهوه را نوشید.»

با این حال او تأکید کرد که در حال حاضر هیچکس نمی‌تواند ثابت کند که انور سادات در قهوه جمال عبدالناصر زهر ریخته بود و در هتل نیل هیلتون هم هیچ نوع زهری پیدا نشد. هیکل همچنین مدعی شد که سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، فرانسه و بریتانیا و همچنین شاهنشاه ایران و پادشاه عربستان سعودی بارها برای قتل عبدالناصر توطئه کرده بودند.

مرگ "جمال عبدالناصر

نتشار سری جدیدی از برنامه‌های "محمد حسنین هیکل " نویسنده بزرگ مصری در شبکه ماهواره‌ای "الجزیره " درباره فرضیه قتل "جمال عبدالناصر " رئیس‌جمهور ملی‌گرای مصر به دست "انور سادات " که بعدها جانشین او شد، واکنش‌های متعددی را به همراه داشته است.
نویسنده برجسته مصری طی یک برنامه ماهواره‌ای فرضیه قتل دومین رئیس‌جمهور مصر را که به ملی‌گرایی و مقابله با رژیم صهیونیستی معروف است، توسط "انور سادات " افشا کرد.

به گزارش فارس به نقل از روزنامه اماراتی "الخلیج "، انتشار سری جدیدی از برنامه‌های "محمد حسنین هیکل " نویسنده بزرگ مصری در شبکه ماهواره‌ای "الجزیره " درباره فرضیه قتل "جمال عبدالناصر " رئیس‌جمهور ملی‌گرای مصر به دست "انور سادات " که بعدها جانشین او شد، واکنش‌های متعددی را به همراه داشته است.

هیکل اظهار داشت که سادات به عبدالناصر دومین رئیس جمهور مصر و یکی از رهبران ملی‌گرای عرب قهوه‌ای را که خود درست کرده بود، داد و عبدالناصر 3 روز پس از خوردن این قهوه در سپتامبر 1970 درگذشت.

بر اساس این گزارش، سه روز قبل از مرگ "جمال عبدالناصر " رئیس جمهوری اسبق مصر، "یاسر عرفات " رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین با او در هتل "نیل هلیتون " دیدار کرد که بحث و گفت‌وگو بین آنها بالا گرفت که این امر باعث تحت فشار قرار گرفتن عبدالناصر شد و وی موضعی انفعالی پیدا کرد و درتلاش برای پنهان کردن آن به عرفات گفت که به اتاق جلسه می رویم و جدی با هم صبحت کرده و توافق می کنیم و موضوع را حل و فصل می نماییم. "

هیکل افزود: انور سادات وضعیت انفعالی عبدالناصر را که دید به او گفت: "رئیس جمهور شما به یک فنجان قهوه نیاز دارید و من خودم می روم آن را برای شما درست می کنم ". انور سادات پس از ورود به آشپزخانه مخصوص رئیس جمهور، "محمد داود " مسئول آشپزخانه عبدالناصر را از آشپزخانه بیرون کرده و قهوه را خودش درست کرد و برای عبدالناصر آورد و به خورد او داد.

این اندیشمند و نویسنده عرب، درعین حال تاکید کرد: کسی نمی تواند این موضوع را تایید کند زیرا نمی‌توان قاطعانه درباره آن نظر داد مگر اینکه دلیل و مدرکی وجود داشته باشد.

در پی این اظهارات "سکینه سادات " خواهر انور سادات در برنامه‌ای تلویزیونی، وی را به بیان اظهارات نادرست و واهی متهم کرد و گفت: دادگاه درباره پرونده مرگ جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر قبلا حکم داد. زیرا در آن زمان "هدی " دختر عبدالناصر با مطرح کردن این موضوع، انور سادات را به مسموم کردن پدرش متهم کرد، ولی بعد دادگاه حکم به برائت خانواده ما داد و ما از دختر عبدالناصر به خاطر این اقدام غرامت گرفتیم.

وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام):

چشمان مولا بسته شد آهسته آهسته دگر علی از دست این مردم شده خسته وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام): از وصایاى حضرت علی(علیه‎السلام) در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود. بسم الله الرحمن الرحیم این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى‎کند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم . فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎کنم : 1- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید. 2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى‎کند، فساد و اختلاف است . 3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎کند. 4 -خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند. 5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى‎خواهند آنها را در ارث شریک کند. 6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند. 7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست . 8- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد. 9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید. 10- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مى‎کند. 11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند. 12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است . 13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریک خود سازید. 14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود. 15- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید. 16- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است . 17- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد. 18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید. 19- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید. در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.20- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است . خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(1) از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذکرى که على(علیه‎السلام) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟ مى‎فرماید: بعضى مى‎گویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام علی(علیه‎السلام) لحظه‎اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود. چنانکه بعضى دیگر گفته‎اند2) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(3) البته گروهى دیگر ذکر کرده‎اند(4) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون،(5) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (6) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى‎کنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .

زندگینامه:جرجی زیدان

زندگینامه: جورجی زیدان (1861-1914) جورجی زیدان، فرزند حبیب زیدان، در تاریخ 14 دسامبر 1861م، در بیروت و در خانواده‌ای تنگدست دیده به جهان گشود. همشهری: ادبیات ثبت میراث ملی برجای مانده از عصرها و نسل‌هاست ...و متون شناختی و علمی نظم و نثر کهن و نو را که به گونه‌ای زیبا، درخشان و مؤثر بیان شده‌اند شامل می‌شود (الخیاط: 1385، ص7). ادبیات در دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی، و زندگی مردمان نقشی تأثیرگذار و آشکار دارد. در جهان خیزش‌های بسیاری علیه ستم و زیاده‌خواهی یا تأثیرپذیری از نوشته‌های بزرگ ادبی روی داده است و متون فراوانی مشعل مبارزه و خیزش در برابر بندگی و بردگی و استعمار را بر دوش گرفته، به چالش با زیاده‌خواهان و اشغالگران فرا خوانده‌اند. چنانکه محمود درویش شاعر مقاومت می‌سراید: سوگند می‌خورم از م‍‍‍‍‍ژه‌های چشم دستمالی خواهم دوخت و بر آن شعری را از برای چشمانم نقش خواهم بست و می‌بارد زمانی که دلم را آبیاری می‌کند، آرام آرام ذوب می‌شود البته عرش‌ها می‌لرزد / خواهم نوشت جمله‌ای را که از شهدها و بوسه‌ها شیرین‌تر است. « فلسطینی بوده است... و پیوسته خواهد بود. واژه ادب بسان مجموعه‌ای است که درون آن، انواع و اشکال گوناگون یافت می‌شود. این شکل‌ها و قالب‌ها در دو بخش عمده (شعر و نثر) جای می‌گیرند نثر خود اقسام مختلفی دارد که در میان آنها داستان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و توانسته به جایگاه مهمی دست یابد و از صورت تفنن و سرگرمی به شکل یک رشته هنری جدی و فنی تبدیل شود و آثار ماندگاری به جهان ادبیات تقدیم کند. داستان در ادبیات عرب مانند بسیاری از کشورها با اساطیر و خرافات شروع شد آنگاه به واقعیت‌ها پرداخت و امروز از مرز واقعیت فراتر رفته و جنبه رمزی و نمادین به‌خود گرفته است. در قدیم، اعراب بدوی از آنجا که نوشتن نمی‌دانستند و وسیله دیگری برای ثبت اسطوره‌ها و داستان‌ها در اختیار نداشتند، آنها را شفاهاً سینه به سینه نقل می‌کردند یا در قالب شعر بیان می‌کردند تا راحت‌تر به خاطر سپرده شود. در این میان داستان‌های عاشقانه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند که از آن جمله می‌توان به داستان عنتره، مشهورترین قهرمان افسانه‌ای عصر جاهلی عرب، اشاره کرد و در عصر اموی توجه مردم به قصه‌ها فزونی یافت. این در حالی بود که اعراب، دارای دین و دولت جامعی بودند. در این عصر زندگی مردم با لهو و لعب و نیز جنگ و نبرد، همراه بود. همچنین در این دوره ارتباط عرب‌ها با خارج از شبه جزیره عربستان گسترش یافت و آنها از بسیاری از قصه‌های ایرانیان، رومیان، هندیان و دیگر امت‌های قدیمی آگاهی یافتند و در نتیجه دایره خیالشان گسترش یافت و استعدادشان در این زمینه رشد پیدا کرد. در عصر عباسی، قصه‌ها و حکایت‌ها از نظر کمیت در ادب عربی فراوان گشت، اما از نظر کیفیت، پیشرفتی در محتوا و اسلوب آنها حاصل نشد. برای نخستین بار در آغاز این عصر، قصه‌ها تدوین گشت. اولین فرد نیز عبدالله‌ابن مقفع بود که کتاب کلیله و دمنه را از فارسی به عربی ترجمه کرد. کتاب‌های زیادی در این دوره تألیف شد که حاوی قصه‌ها و حکایت‌ها نیز بودند و در این عصر عرب در نتیجه امتزاج و ارتباط با دیگر ملل، بسیاری از علوم و فنون را از آنان اقتباس و در عصر نهضت ترجمه کرده و به زبان عربی برگرداندند. ادبیات عرب بیش از 6 قرن در خواب قرون وسطایی فرو رفت و به‌دلیل جنگ‌ها، بیماری‌های مسری، حکومت‌های نالایق و بسیاری عوامل دیگر رنگ و جلوه‌ای نداشت. اما هنوز قرن نوزدهم پایان نیافته بود که ورود ناپلئون به مصر این سکوت ششصد ساله را شکست. او که با یک ناوگان پنجاه و چهار هزار نفری به سوی مصر آمده بود و کتابخانه‌ای شامل بر 287 کتاب با ملزوماتی علمی و نظامی و چند دانشمند اعم از فیزیکدان و زیست شناس به همراه داشت، با پذیرفتن‌الله به‌عنوان خدای یگانه اعتماد اعراب را به‌خود جلب کرد و از آنان خواست در سازندگی مصر به او کمک کنند. در واقع عصر طلایی رمان تاریخی در مصر بود؛ زیرا جو نامساعد حاکم بر لبنان، تعدادی از ادبا را مجبور کرد که به مصر مهاجرت کنند و جورجی زیدان که در زمره مهاجران بودند، توانست با بنیان نهادن اصول رمان تاریخی، «لقب بنیان‌گذار رمان تاریخی» را در ادبیات عرب احراز کند و به‌عنوان نخستین نویسنده عرب توانست مقاطع مختلفی از تاریخ اسلام و عرب را در قالب سلسله داستان تاریخی، عرضه نماید و نخستین مجموعه از این نوع را در ادبیات معاصر عربی به‌وجود آورد. جورجی زیدان، فرزند حبیب زیدان، در تاریخ 14 دسامبر 1861م، در بیروت و در خانواده‌ای تنگدست دیده به جهان گشود. پدر او غذاخوری کوچکی دایر کرده بود و بسیاری از دانشجویان و فضلای دانشگاه آمریکایی بیروت به آنجا رفت‌وآمد داشتند. وی زودتر از سن مقرر و در پنج سالگی روانه مدرسه شد تا با آموختن سواد و حساب در کار حساب و کتاب غذاخوری به پدرش کمک کند.حدود 11 سال داشت که به‌دلیل تنگدستی پدرش مجبور به ترک مدرسه شد. پدرش که توان مالی استخدام کارگر را نداشت از او خواست به‌مدت چند هفته کمک کار او باشد ولی این چند هفته تا 8 سال طول کشید.با این وجود، کار و کمک به خانواده، او را از مطالعه و علم اندوزی منصرف نکرد؛ او که دریافته بود به خاطر وضعیت مالی خانواده، نمی‌تواند به مدرسه برود تصمیم گرفت معلم خودش باشد و از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کند.او زبان انگلیسی را در مدرسه شبانه تعلیم دید و سپس به عضویت انجمن «شمس البر » درآمد.عضویت در این انجمن و آشنایی‌اش با فضلایی مانند دکتر یعقوب صروف، فارس نمر و بطرس بستانی و پسرش، سلیم، در آینده فکری و علمی جورجی زیدان تأثیر بسزایی داشت. او تصمیم گرفت وارد دانشگاه بیروت شود و در رشته پزشکی تحصیل کند او شبانه روز، به مطالعه دروس مقدماتی پرداخت و توانست در سال 1881 م در زمره نفرات برتر، وارد رشته پزشکی شود.سال اول را با وجود مشکلات مالی و کمک به پدر با رتبه ممتاز به پایان رسانید ولی در سال دوم، اتفاقی در دانشگاه رخ داد که بسیاری از دانشجویان مجبور به انصراف از دانشگاه شدند. یکی از استادان به نام دکتر لویس، نظریه تکامل «داروین» را در کلاس درس مطرح کرد، با اینکه معترض باورهای دینی نشد، از آنجا که این نظریه در آن زمان تازگی داشت و بسیاری از گروه‌های مذهبی آن را مخالف شرع می‌دانستند نسبت به این اقدام اعتراض کردند و خواستار استعفای او شدند. دانشجویان که برکنار شدن استاد را خلاف آزادی اندیشه می‌دانستند نسبت به این امر دست به اعتراض زدند که در نتیجه دانشجویان رشته پزشکی از دانشگاه انصراف دادند. با این وجود جورجی زیدان ناامید نشد و در رشته دارویی امتحان داد و توانست در زبان لاتین و علوم طبیعی و گیاه‌شناسی و شیمی مدرک دانشگاهی دریافت کند. مقدماتی پرداخت و توانست در سال 1881 م در زمره نفرات برتر، وارد رشته پزشکی شود. او پس از اخراج از دانشگاه آمریکایی بیروت برای تحصیل در دانشگاه «القصر العینی» در سال 1883 روانه مصر شد البته وضعیت شهر در آن زمان به‌دلیل قیام احمد اعرابی تأسف‌بار بود . با اینکه جورجی زیدان برای ادامه تحصیل به مصر رفته بود ولی به دلایلی از جمله مشکلات مالی از ادامه تحصیل منصرف شد و به‌دنبال منبع درآمد گشت و توانست در روزنامه‌«الزمان» که در آن هنگام تنها روزنامه مصر بود مشغول به کار شود و در سال 1884 م، همراه با نیروهای مصری به سودان عزیمت کرد و مدت ده ماه به‌عنوان مترجم در خدمت نیروهای مصری بود، سپس به مصر بازگشت و به خاطر حسن انجام وظیفه، چند نشان افتخار مصری و انگلیسی دریافت کند. در سال 1885 به بیروت بازگشت و به یادگیری زبان‌های عبری و سریانی پرداخت و حاصل اندوخته خود را در کتابی با عنوان «الألفاظ العربیة و الفلسفة اللغویة»به رشته تحریر درآورد و با ارسال یک نسخه از این کتاب به مجمع علمی و شرق‌شناسی اروپا، بنیاد علوم شرقی در آسیا او را به عضویت پذیرفت. در سال 1886 اداره مجله‌«المقتطف»را بر عهده گرفت و پس از حدود دو سال از آنجا استعفا داد تا به تألیف بپردازد و در همان سال کتاب «تاریخ مصر الحدیث» را تألیف کرد. در اواخر همان سال مدرسه «العبیدیة الکبری» از او دعوت کرد در آن مدرسه به تدریس زبان و ادبیات عرب بپردازد. او نیز پذیرفت و دو سال در آنجا تدریس کرد. در خلال همین مدت بود که نخستین رمان تاریخی خود را با عنوان «المملوک الشارد» نوشت و چندین بار تجدید چاپ شد. وی در سال 1891 با مشارکت نجیب متری، مؤسس انتشارات دار‌المعارف، چاپخانه‌ای به نام التألیف تأسیس کرد. پس از یک سال شراکت‌شان به‌هم خورد و جورجی زیدان آن را مستقلاً اداره کرد و نام آن را به «الهلال» تغییر داد. در عرض کمتر از پنج سال، مجله الهلال نه تنها در جهان عرب، بلکه در تمام کشورهای غربی در میان عرب زبانان آنجا، جای خود را باز کرد و به منزله پلی میان جورجی زیدان و مخاطبانش شد. او بیشتر تألیفات و داستان‌هایش را پیش از آنکه به‌صورت کتاب‌های مستقلی درآورد، نخست در مجله و به‌صورت مسلسل به چاپ می‌رساند. مجله الهلال، در زندگی علمی و فکری او و به شهرت رسیدنش نقش بسزایی داشت. در تابستان 1912، برای دومین بار سفری به اروپا کرد، در این سفر به کشورهای مختلف از جمله فرانسه و انگلستان و سوییس رفت و خاطراتش در مجله الهلال طی چند فصل به چاپ رسید و چند سال پس از درگذشت او، در سال 1923، در قالب یک کتاب با نام «رحلةجورجی زیدان إلی اروبا سنة1912»منتشر شد. روز سه‌شنبه، 21 ژوئیه سال 1914م، جورجی زیدان مثل هر روز به سر کار رفت و حین کار همان‌گونه که خود آرزو داشت، درگذشت. جورجی زیدان در طول عمر نسبتاً کوتاه خود آثار و تألیفات متعددی پدید آورد که بیشتر درباره تاریخ و تمدن عربی و اسلامی است که از آن جمله است: تاریخ آداب اللغه العربیه در چهار جلد، تاریخ التمدن الإسلامی در پنج جلد، علم الفراسه الجدید، الإسلام، تاریخ مصر الحدیث، تاریخ العرب قبل الإسلام، تاریخ انگلترا، التاریخ العام، التاریخ الیونان و الرومان، طبقات الامم و السلاسل البشریه و...همچنین به سبک نو بیست و یک رمان تاریخی را با موضوعات تاریخی و اسلامی به رشته تحریر درآورد. جورجی زیدان توجهی به شخصیت پردازی ندارد. او از تحلیل ذهنیات شخصیات عاجز است و تنها به وصف ویژگی‌های ظاهری و نقل اعمالشان و گفتارشان می‌پردازد و شخصیت‌هایش را به خواننده به‌صورت ناتمام و هنگام ظاهر شدنشان در داستان بیان می‌کند. شخصیت‌های او ایستا و بی‌تحولند. آنها نمونه‌های کلی خیر و شر هستند و در واقع نوعی «تیپ» هستند تا شخصیت، و با ویژگی‌های ثابتی که خیلی زود خواننده آنها را می‌شناسند. خواننده وقتی با مطالعه یک داستان با این نوع تیپ‌ها آشنا می‌شود، هنگام مطالعه داستان‌های بعدی به سرعت می‌تواند شخصیت‌های تیپیک را باز شناسد. نویسنده، شخصیت‌های تاریخی را کامل، دقیق و عمیق معرفی نمی‌کند؛ خواننده نمی‌تواند علل و انگیزه اعمال و رفتار آن شخصیت‌ها را دقیقاً بفهمد. او صرفاً به بیان حوادث تاریخی از طریق اعمال و رفتار شخصیت‌ها اکتفا می‌کند. اما ریشه‌ها و علل این وقایع را برای خواننده روشن نمی‌کند و بدین ترتیب خواننده عامی که مطالعات تاریخی ندارد، نمی‌تواند علت وقوع خیلی از وقایع و حوادث را درک کند. یکی دیگر از ویژگی داستان‌ها در این زمینه، حضور مثبت و مؤثر راهبان و جایگاه حساس«دیر»در کمک و پناه دادن به شخصیت‌های مثبت داستان است و این مسئله را می‌شود اینگونه توجیه کرد که ممکن است این راهبان مسیحی در داستان‌های او نمادی از خود نویسنده و حضورش در یک کشور اسلامی مانند مصر باشد که به نقش مثبت خود در کمک به فرهنگ و تمدن مصریان مسلمان تأکید می‌کند. توصیف: در رمان‌های جورجی زیدان شمار توصیفات مکان بسیار زیاد است. ویژگی عمده این توصیفات این است که اغلب، خارج از بافت داستانی اثر ارائه می‌شوند؛ یعنی نویسنده به هر بهانه ممکن، خواننده را به مکانی می‌کشاند و آنگاه اطلاعات خود را درباره آن مکان به خواننده عرضه می‌کند؛ از این‌رو حذف این توصیفات، لطمه‌ای به بافت داستان‌ها وارد نمی‌آورد، به علاوه جورجی زیدان از این توصیفات برای تقویت ابعاد آموزشی خود بهره می‌گیرد. نویسنده هیچ اهمیتی به توصیف زمان و صحنه و مناظر طبیعت نداده است و این یک عیب فنی بزرگی است؛ چرا که توصیف محیط خارجی و مناظر طبیعت حوادث را زنده‌تر جلوه می‌دهد. زبان: زبان و سبک نگارش جورجی زیدان، خالی از هر نوع صنایع ادبی و لفظی است. از آنجا که هدفش این بود که مطلب و معلومات مورد نظر خود را به خواننده منتقل کند، از زبانی ساده و بی‌آلایش، که برای همه قابل فهم باشد، استفاده کرده است. با توجه به طرز فکر و هدف او، بهره‌گیری از این نوع سبک نگارش، طبیعی است. زیرا به عقیده او، نثر ابزار عقل است و قلم در این میان وظیفه انتقال اندیشه به مخاطب را دارد و این انتقال باید واقعی و دور از تزیینات لفظی و ارائه‌های ادبی باشد. و از سوی دیگر ریشه این نوع سبک را می‌توان در دو عامل جست و جو کرد: یکی اینکه او با هدف تعلیمی و نه لفاظی داستان می‌نوشت و در این حالت، آنچه برای نویسنده در درجه اول اهمیت قرار دارد، سهولت و سادگی دریافت مطالب توسط خواننده است و این امر بستگی به سادگی و روانی کلام نویسنده دارد. از طرف دیگر، زیدان یک ادیب به معنای واقعی نبود او بیشتر روزنامه نگار و مورخ بود تا ادیب، به همین دلیل سبک نویسندگی او مانند یک مورخ و روزنامه نگار کاملاً ساده و بی‌آلایش بود. منتقدان زیادی به نقد ساختار رمان‌های جورجی زیدان پرداخته‌اند ولی کمتر کسی پیدا می‌شود که به مضامین آن توجه کرده باشد. علت این امر را شاید بتوان در طرز نگرش نویسنده به تاریخ اسلام و عرب جست و جو کرد. وی با وجود اینکه اسم سلسله رمان‌هایش را رمان‌های تاریخ اسلام گذاشته است، ولی دید او نسبت به عناصر عربی و اسلامی حاکی از غرض ورزی است. در حالی که به عنایت به طرفداری و تمجید عناصر مسیحی پرداخته است. اختصاص فضا برای توصیف شعائر دین مسیحیت، ارائه تصاویری درخشان از راهبان، کلیساها، دیرها و استفاده از واژگانی چون موبد و انجیل و... خود دلایلی بر اثبات این ادعاست. روی‌هم رفته می‌توان گفت از آنجایی که جورجی زیدان، بیش از آنکه ادیب و داستان‌نویس باشد، مورخ و روزنامه‌نگاربود و هدفش از داستان‌نویسی تعلیم تاریخ بود؛ لذا همین امر جنبه هنری و فنی داستان‌های او را تحت‌تأثیر قرار داد و سبب شد عناصر فنی داستان در آثار او ضعیف گردد. از طرف دیگر، او می‌خواست تاریخ را به گونه‌ای عرضه کند که مخاطب عادی و عامی به مطالعه آن مشتاق شده وبا کنجکاوی آن را دنبال کنند. با این همه سخن از جورجی زیدان و نقد آثارش، این سؤال مطرح می‌شود که آیا داستان‌های وی توانست تأثیری در داستان‌نویسی واقع‌گرایانه ادبیات عرب بگذارد و این تأثیر از چه جنبه‌ای است؟ برای جواب دادن به این سؤال باید ابتدا علت توجه جورجی زیدان را به تاریخ و گرایش او به تعلیم تاریخ را بررسی کنیم. نخست اینکه جورجی زیدان علاقه خاصی به تاریخ داشت. اگر به عناوین کتاب‌های او توجه کنیم، می‌بینیم که اغلب آنها به تاریخ مربوط‌اند از طرف دیگر، شرایط فکری و فرهنگی روزگار او را باید در تشدید این گرایش و علاقه او مؤثر دانست. از دوران حکومت خدیو اسماعیل، حاکم مصر از سال 1882- 1863، روشنفکران و فرهیختگان مصری توجه خاصی به تاریخ و گذشته ملل عرب و تاریخ غرب نشان دادند، آنها از یک سو کوشیدند تاریخ ملل عرب را بشناسند و آن را در قالب آثار متعددی به جامعه معرفی کنند و از سوی دیگر، به مطالعه سرگذشت ملل پیشرفته اروپا و شناخت رمز موفقیت و ترقی آنها پرداختند. این شرایط فکری و فرهنگی که توجه به تاریخ از مشخصه‌های قابل توجه آن به شمار می‌رفت، زیدان را بر آن داشت تا به تألیف آثار متعددی در زمینه تاریخ بپردازد. عامل دیگری که در گرایش جورجی زیدان به داستان نویسی تاریخی مؤثر بود آشنایی او با ادبیات غرب است. او در نوشتن تاریخ در قالب داستان برای مخاطبان عادی و عامی، آن هم به‌صورت یک مجموعه تحت‌تأثیر الکساندر دوما قرار گرفته است و بدین ترتیب آشنایی او با ادبیات غرب، او را به این فکر انداخت تا تاریخ عرب و اسلام را در قالب داستان، برای توده‌های مردم بازگو کند و آنها را به مطالعه تاریخ تشویق کند. - مسعد محمد الدیب، پیشین، ص82. شایان ذکر است که رویکرد جورجی زیدان به تاریخ بر خلاف توجه ادبای غربی مانند والتر اسکات ریشه ملل‌گرایانه نداشت؛ زیرا در آن دوران هنوز اندیشه‌های ملی‌گرایانه و قوم‌گرایی در میان مردم عرب زبان به‌وجود نیامده بود. به همین دلیل درصدد احیای گذشته و ستایش آن نبود بلکه به‌دنبال تعلیم تاریخ بود و گرایش به ملیت و احیای گذشته، پس از جنگ جهانی دوم، در میان ملل عرب زبان شکل گرفت و نویسندگان و ادبایی مانند نجیب محفوظ، عادل کامل، فرید ابو حدید، علی احمد باکثیر و امثال آنان در داستان‌های تاریخی خود به این موضوع پرداختند. با نگاه به ادبیات داستانی عرب می‌توان نقش جورجی زیدان را در شکوفایی آن به وضوح مشاهده کرد. بزرگ‌ترین خدمتی که زیدان به جامعه ادبی عرب کرد این است که او علاوه بر فتح باب تألیف تاریخ ادبیات عربی، نگارش تاریخ را به شیوه جدید علمی معمول کرد. وی داستان را در خدمت تاریخ قرار داد و از طریق همین رمان‌ها تاریخ را به مردم تعلیم داد. اما نگارش این نوع رمان‌ها بعد از وی به محاق فراموشی می‌افتد و جز تعدادی معدود مانند ابوالحمید(= إبنه المملوک، 1926) و معروف الأرناؤوط (= سید قریش، 1931و عمربن الخطاب، 1932)و محمد حسین هیکل، کسی به تألیف رمان تاریخی کمر همت نمی‌بندد( ج.م عبدالجلیل). هر چند نگارش رمان تاریخی بعد از جورجی زیدان کم رونق شد ولی با مطالعه داستان‌هایش و تأمل در نثر داستان‌های نویسندگان قبل و بعد از او به صراحت می‌توان این ادعا را کرد که جورجی زیدان با داستان‌هایش یک تأثیر چشمگیر در عرصه ادبیات داستانی عربی گذاشت و آن خلق سبک ساده داستان‌نویسی در ادبیات معاصر است. در حقیقت، داستان‌های وی نمونه‌ای از نثرهای روزنامه‌ای عصر نویسنده است که از سادگی و روایی خاصی برخوردار است.

زندگانی پروین اعتصا می

زندگانی پروین اعتصامی  | عکس و تصاویر | www.Tarikhema.ir

پروین اعتصامی ، مشهورترین زن شاعر ایران . در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد (ابوالفتح اعتصامی ، «تاریخچة زندگانی پروین اعتصامی »، ص ۶). نام او، چنانکه در لغت نامة دهخدا (ذیل مادّه ) آمده است ، ابتدا رخشنده بود و پروین را که تا آن تاریخ نامی مرسوم برای دختران نبود ( رجوع کنید به پروین گنابادی ، ص ۳) به عنوان تخلص شعری انتخاب کرده بود، هر چند در شناسنامة وی نیز نام پروین آمده است ( رجوع کنید به چاوش اکبری ، ص ] ۴۲۲ [ ، تصویر شناسنامة پروین ). پدرش ، یوسف اعتصامی * (۱۲۵۳ ـ ۱۳۱۶ ش /۱۲۹۱ـ ۱۳۵۶) ملقب به اعتصام الملک ، از ادیبان و نویسندگان و مترجمان بنام عصر خود و مادرش ، که اختر نام داشت (همانجا) و در زندگینامه های پروین معمولاً از او یاد نمی شود، دختر میرزا عبدالحسین مقدّم العداله از شعرای اواخر دورة قاجار و متخلص به «شوری » بود (دیهیم ، ج ۱، ص ۱۳).

زندگانی پروین اعتصامی  | عکس و تصاویر | www.Tarikhema.ir
پروین در کودکی همراه با پدر به تهران آمد و در این شهر ساکن شد (ابوالفتح اعتصامی ، همانجا). خانة پدر پروین به سبب شخصیت ادبی و علمی اعتصام الملک محل آمد و شد و محفل دوستانة اشخاصی همچون حاج سیدنصرالله تقوی و دهخدا و بهار بود و اعتصام الملک با تسلط بر زبانهای عربی و فرانسه ، به کتب و مجلاتی که در آن زمان از قاهره و دمشق و بغداد و قفقاز و اروپا به ایران می رسید، دسترسی داشت ( رجوع کنید به بهار * ، مجله ). پروین زیر نظر پدر و در محیطی علمی و ادبی تربیت شد و به بلوغ فکری و فرهنگی دست یافت و با افکار نخبگان ادب عصر خود آشنا شد. مقدمات فارسی و عربی را نزد پدر آموخت و در «مدرسة اناثیه امریکائی » تهران به تحصیل پرداخت و در ۱۳۰۳ش در هجده سالگی از آن مدرسه فارغ التحصیل شد و مدتی نیز در همانجا تدریس کرد (ابوالفتح اعتصامی ، همانجا). ده سال پس از این تاریخ ، یعنی در تیر ۱۳۱۳ ازدواج کرد. شوهرش که پسرعموی پدر او و افسر شهربانی بود، وی را چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه ــ که محل خدمت وی بود ــ برد، اما پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانة همسر به منزل پدر بازگشت و در مرداد ۱۳۱۴ رسماً از او جدا شد. به گفتة ابوالفتح اعتصامی ، برادر پروین که منبع اصلی اطلاعات مربوط به زندگی خصوصی پروین است ، «این ازدواج متناسب نبود» و «اخلاق نظامی » همسر پروین «با روح لطیف و آزاد» او مغایرت داشت ؛ علاوه بر این ، پروین از محیط منزه خانة پدری ، پس از ازدواج «ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از مشروب و دود و دم تریاک خالی نبود» («تاریخچة زندگانی پروین اعتصامی »، ص ۷؛ همو، «پاسخ به مقالات مجلة روشنفکر ...»، ص ۶۵).

دیوان پروین نخستین بار در ۱۳۱۴ش به طبع رسید. در آن زمان وی شاعری معروف و شناخته شده بود و بیست سال از شروع شاعری او می گذشت و اهل فضل و ادب با اشعار او در دورة دوم مجلة بهار که به همت پدر وی انتشار می یافت ، آشنا بودند ( رجوع کنید به دهخدا، همانجا). در هفتم بهمن همان سال ، وزارت معارف در بیست و سومین جلسة شورای عالی معارف ــ که به ریاست علی اصغر حکمت ، وزیر معارف ، تشکیل شده بود ــ به پیشنهاد ادارة انطباعات آن وزارتخانه ، اعطای نشان درجة سوم علمی را به پروین تصویب کرد و در ۱۳۱۵ش آن را برای پروین فرستاد (ابوالفتح اعتصامی ، «تاریخچة زندگانی پروین اعتصامی »، همانجا). در مرداد همان سال با سمت کتابدار دانشسرای عالی به استخدام وزارت معارف درآمد ( رجوع کنید به چاوش اکبری ، ص ] ۴۲۳ [ ، تصویر حکم استخدام پروین ). پروین در سوم فروردین ۱۳۲۰، در آستانه سی و پنج سالگی ، بیمار شد و در پانزدهم همان ماه (شب شنبه شانزدهم )، احتمالاً به مرض حصبه ، درگذشت و در صحن حضرت معصومه علیهاالسلام در قم در مقبرة خانوادگی در کنار پدر به خاک سپرده شد (ابوالفتح اعتصامی ، «تاریخچة زندگانی پروین اعتصامی »، ص ۷ـ ۸؛ دهخدا، همانجا).

با آنکه پروین معاصر ما بوده ، آگاهی ما از خصوصیات فردی و شخصیت و حوادث زندگانی او در حد شگفت آوری اندک و محدود است . راوی دست اول و مطمئن احوال شخصی او، ابوالفتح اعتصامی ، شرح حالی بس فشرده و مجمل از او در دیوان وی به دست داده است . از منابع معتبر نزدیک به تاریخِ وفات پروین می توان از دفتر کوچکی به نام مجموعة مقالات و قطعات اشعار، که به مناسبت درگذشت و اولین سال وفات خانم پروین اعتصامی نوشته و سروده شده است و نخستین بار در تیر ۱۳۲۳ در تهران به چاپ رسیده ، نیز یاد کرد. از مجموع گزارشهای کسانی که پروین را از نزدیک دیده و یا با او سابقة دوستی و آشنایی داشته اند، چنین معلوم می شود که وی زنی باوقار و متین و کم سخن و صاحب عزت نفس و مناعت طبع بوده و صداقت و صراحت و تواضع و پاکی طینت و عقیده و خوشرفتاری و پاکدامنی را همراه با گوشه گیری و بی علاقگی به حضور در محافل و مجامع در وجود خویش جمع داشته است ( رجوع کنید به متینی ، ص ۲۰۸؛ محصّص ، ص ۳۰). دیوان اشعار وی نیز از حوادث و وقایع شخصی و اجتماعی تقریباً خالی است و در آن غیر از قطعه ای که در «تعزیت پدر» و شعری که برای سنگ مزار خود سروده و نیز شعر «نهال آرزو» که برای جشن فارغ التحصیلی کلاس خود در جوزای (خرداد) ۱۳۰۳ گفته است و یکی دو شعر دیگر، شعر دیگری که صراحتاً به شناخت شخص شاعر کمکی کند، وجود ندارد.

زندگانی پروین اعتصامی  | عکس و تصاویر | www.Tarikhema.ir

آنچه از مضامین و معانی اشعار پروین می توان دربارة خلقیات و روحیات او استنباط کرد، دلبستگی عمیق وی نسبت به پدر و استعداد وافر و شوق فراوان او به آموختن علم و دانش است و دیگر پاکی و پاکدامنی و روحیة ظلم ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستمدیدگان . شاید همین روحیه سبب شده تا وی دعوت رضاشاه را برای آنکه معلم ملکه باشد نپذیرد (اسحاق ، ص ۱۷۷؛ نیز رجوع کنید به ابوالفتح اعتصامی ، «تاریخچة زندگانی پروین اعتصامی »، ص ۷؛ مؤید، ص ۲۱۷). به نظر می رسد که دولت رضاشاه از پروین چندان خشنود نبوده است ، چنانکه تکریم و تقدیر بی سروصدای دولت وقت از پروین از سطح اعطای نشان درجة سوم علمی به او فراتر نرفت و پروین نیز آن نشان را که توهین به خود می دانست ، به شهادت برادرش ، پس فرستاد ( رجوع کنید به ابوالفتح اعتصامی ، همانجا). پس از درگذشت پروین نیز مراسم رسمی دولتی به مناسبت وفات و در بزرگداشت وی برپا نشد و مدیر کانون بانوان نیز، به سبب برخی محظورات و ملاحظات ، برای برگزاری مجلس یادبود پروین در آن کانون اقدامی نکرد (دولت آبادی ، ص ۶۱). از پاسخ محرمانة فرمانداری قم در تاریخ هجدهم فروردین ۱۳۲۰ به تلگراف رمز وزارت کشور در باب «موضوع حمل جنازة دختر اعتصام الملک » تلویحاً می توان دانست که دستگاه امنیتی رضاشاه نسبت به او حساسیت داشته است ( رجوع کنید به چاوش اکبری ، ص ] ۴۲۴ [ ). دوستان و علاقه مندان پروین به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت او در فروردین ۱۳۲۱، که سلطة رضاشاه بر کشور پایان یافته بود، مجلس یادبودی برای وی برپا کردند، و با سرودن اشعار نسبت به سکوت و بی مهری دوران استبداد در حق پروین واکنش نشان دادند. از جمله اشعاری که در نخستین سالگرد درگذشت پروین سروده شد، شعری بود به زبان عربی از عالم و شاعر نجفی ایرانی تبار، سیدمحمدجمال هاشمی (متوفی ۱۳۹۷)، که آن را در مجلة الثقافة مصر منتشر کرد. این شعر در شعراءالغریّ (خاقانی ، ج ۱۱، ص ۵۱ ـ ۵۲) و نیز در مجموعه مقالات (ص ۳۳ ـ ۳۵) همراه با ترجمه آمده و حاکی از شهرت پروین در همان زمان حیاتش در خارج از مرزهای ایران است .

زندگانی پروین اعتصامی  | عکس و تصاویر | www.Tarikhema.ir
شعر پروین : شعر پروین را می توان از حیث صورت و معنی ، براساس نوع و قالب و سبک و واژگان و وزن و مضمون و نیز طرز بیان مفاهیم و معانی بررسی کرد. دیوان پروین مجموعاً مشتمل بر ۶۰۶ ، ۵ بیت در قالب ۲۰۹ قصیده و قطعه و غزل و مثنوی و ۵ قطعه کوتاه دو سه بیتی و یازده تک بیتی است (مؤید، ص ۲۱۶) و در آن جز پنج شش غزل دیده نمی شود؛ البته چنانکه در لغت نامة دهخدا (همانجا) آمده است ، دیوان پروین مشتمل بر همة اشعار او نیست . وی چند سال پیش از مرگ خود، یک قسمت از اشعارش را که مطلوب طبعش نبوده سوزانده است . شعر پروین «تعلیمی » و اخلاقی است ، نه غنایی و تغزلی . در تقسیم بندی شعر به نو و کهن ، پروین را باید در ردیف کهن سرایان قرارداد، هرچند در بعضی از اشعار او بندرت ابتکاراتی برای دست یافتن به قالبهای تازه مشاهده می شود ( رجوع کنید به آرین پور، ج ۳، ص ۵۴۴). ملک الشعراء بهار (ج ۱، ص ۲۱۰ ـ ۲۱۱) سبک شعری پروین را سبکی مستقل می داند مرکب از دو سبک خراسانی در قصاید و عراقی در قطعات و مناظرات . واژگان شعر پروین فاخر و فخیم است و در آن از لغات و اصطلاحات عربی مهجور و یا بعضی لغات فرنگی که بر اثر تحولات اجتماعی ناشی از ترقی و تجدد در دوران او معمول بوده است ، خبری نیست . پروین گاهی از اوزان و بحور نامطبوع استفاده کرده ( رجوع کنید به پروین اعتصامی ، قصاید ۱، ۵، ۶، ۱۰، ۱۱) و از حیث طرز بیان مفاهیم و معانی ، مخصوصاً به «مناظره » و «سؤال و جواب » توجه داشته است . در دیوان او بیش از هفتاد نمونه مناظره آمده که وی را از این حیث در میان همة شاعران فارسی زبان ممتاز ساخته است ؛ این مناظرات نه فقط میان آدمیان و جانوران و گیاهان ، بلکه میان انواع اشیا از قبیل سوزن و نخ نیز اتفاق می افتد و پروین در بیان مقاصد خود از هنر شخصیت بخشی و تخیل و تمثیل در حد اعلا استفاده کرده است . بهار (همانجا) وی را احیاکنندة مناظره در شعر فارسی دانسته است . شعر پروین با وجود استواری و متانت در لفظ و معنی ، روان و آسان فهم است و به قدری از تصنع و تکلف خالی است که به قول پدرش اعتصام الملک برای مبدّل کردن آن به نثر، جابه جاکردن کلمات کافی است و نیازی به افزودن و کاستن چیزی نیست (یوسف اعتصامی ، ص ۱۵). می توان گفت که شعر پروین از نمونه های شعر سهلِ ممتنع است . خصوصیت دیگر شعر او یکدستی و یکنواختی همه جانبه ای است که در کل دیوان او دیده می شود و «احساسات متضاد و احوال و حوادثی که شاعر را برانگیخته ، هیچ وقت طرز و سبک خاص او را از اختیارش » بیرون نیاورده است ( رجوع کنید به بهار، ج ۱، ص ۲۱۲).

آنچه شعر پروین را ممتاز ساخته ، مضامین و معانی مندرج در اشعار اوست . دیوان پروین آکنده از حقایق الهی و معنوی و مفاهیم عالی انسانی و پند و اندرز و توصیه به خردمندی و نکوهش کبر و غرور و نخوت و ظلم ، و نفرت از فقر و تبعیض و اختلاف طبقاتی و همدردی با مظلومان و بینوایان و رنجدیدگان و رنجبران است . رنگ ملایمی که از تابش نور عرفان و فلسفه به مفاهیم مورد نظر شاعر افتاده ، چندان تند نیست که چشم عامّة خوانندگان را بیازارد، اما در عوض به شعر او جلا بخشیده است . روح عاطفی پروین و احساسات زنانه و مادرانة او که عمدتاً در قطعات و مناظرات تجلی یافته ، با روحی عرفانی و اخلاقی که در قصاید منعکس شده ، ترکیب دلپذیری به وجود آورده است . پروین با هنرمندی و قوت فکر و صفای طبع توانسته است در عین استفاده از واژگان و مفاهیم ساده و ملموسی مانند باد و باران ، مور و مار، گل و خار، دزد و قاضی ، دیوانه و زنجیر، نخ و سوزن ، سگ و گربه ، ذره و خفاش ، رفوگر و سوزن ، حقایق آسمانی و عُلْوی و عرفانی را در کنار مسائل اساسی اجتماعی با زبانی فصیح و استوار و همه کس فهم بیان کند (برای عرفان در شعر پروین ، نیز رجوع کنید به زرین کوب ، ص ۳۷۰ ـ ۳۷۱). شعر پروین نه مطلقاً آسمانی و نه مطلقاً زمینی است ، بلکه شعری است که می خواهد حضور آسمان را در زمین و عروج اهل زمین را به آسمان ممکن سازد. حساسیت او به سرنوشت ستمدیدگان و خشم و نفرت او نسبت به زورمندان و زراندوزان ، به شعر او معنای اجتماعی و سیاسی خاصی می بخشد که می توان گفت تطبیق آن با اوضاع و احوال زمانه خوشایند حکومت وقت نبوده است (نیز رجوع کنید به دباشی ، ص ۲۵۱ـ۲۵۲؛ مؤید، ص ۲۱۵، ۲۱۷ ـ ۲۱۸).

تعداد اشعاری که پروین در آنها سخت ترین انتقادها را بر شاهان وارد می کند و از ظلم و ستم اغنیا و قدرتمندان و درد و رنج محرومان یاد می کند، به اندازه ای زیاد است که مایة حیرت می شود. پروین در «صاعقة ما ستم اغنیاست » به تقبیح ظلم می پردازد، در شعر «ای رنجبر» زحمتکشان را به انقلاب در برابر ظالمان فرا می خواند، در شعر «تیره بخت » فقر را به تصویر می کشد و در شعر «شکایت پیرزن » مشروعیت سیاسی دولت را مورد شک و تردید قرار می دهد. رنگ سیاسی شعر پروین به اندازه ای محسوس است که بعضی از منتقدان ، شعر او را شعر «سیاست و اخلاق » نامیده و گفته اند که «سلاست کلام شاعرانه و صلابت پیام سیاسی و مهابت خلل ناپذیر اخلاق » در شعر او جمع شده است ( رجوع کنید به دباشی ، ص ۲۴۰ـ۲۶۳). شجاعت و آزادمنشی پروین وقتی قابل درک است که به یادآوریم این اشعار در چه محیطی سروده شده و حکومت ارعاب و خفقان و فشار و استبداد رضاشاه با شاعران آزادیخواه چه رفتاری داشته است .

وصف شعر پروین صرفاً با ذکر «آنچه در دیوان او هست » کامل نمی شود، بلکه باید به آنچه در شعر او نیست نیز اشاره شود. در شعر پروین که سرشار از مهربانی و محبت است از عشق به معنای متعارف آن ، که خمیرمایة شعر غنایی و تغزلی فارسی و ابزار کار بسیاری از شاعران عارف ماست ، خبری نیست و به گفتة بهار (ج ۱، ص ۲۱۵) «دورباشِ عصمت و عفاف » به او رخصت نداده است که به این موضوع بپردازد. دیوان پروین از حیث وصف بیواسطة طبیعت نیز ضعیف است و وصف طبیعت در آن به صورتی غیرمستقیم و در لابلای اشعار دیگر آمده است . همچنین شعر او از شر و شور جوانی و اشارات و کنایات گناه آلود خالی است و هزل و کلمات و تعبیرات رکیک نیز در آن دیده نمی شود، هرچند که پروین در برخی از اشعار برای بیان مقصود خود از ریشخند استفاده کرده است . احوال شخصی و ماجراهای روزمرة زندگی فردی یا حوادث سیاسی و اجتماعی زمانه نیز در شعر او تقریباً انعکاسی ندارد و تعداد اشعاری که بنوعی به شخص او یا به زمانة او ربط مستقیم پیدا می کند از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمی کند، از آن جمله است شعر «زن در ایران » که در اسفند ۱۳۱۴ به مناسبت رفع حجاب سروده است . با آنکه در ابیات اولیه اشاره به مظالم و محدودیتهایی دارد که در آن روزگار برای زنان وجود داشته ، چون عمدتاً شامل نصیحت به زنان است که در بند ظاهر و زینت و لباس نباشند و ساده زیستی و تقوا و دانش دوستی را پیشه کنند، با حال و هوای حاکم بر اوضاع و احوال زنان متجدد آن روز انطباق کامل ندارد. با این حال این شعر تنها شعر دیوان پروین است که در آن یکی از کارهای رضاشاه مورد تأیید پروین قرار گرفته و به سبب تأیید کشف حجاب و مذمّت چادر موجب ناخشنودی متدینان شده است . به یک معنی می توان گفت که پروین معاصر زمانه و پدیدة عصر خود نیست و ذهن و زبان او با ذهن و زبان شاعران و نویسندگان معاصرش فرق و فاصلة بسیار دارد؛ در شعر او مفاهیمی از قبیل وطن و آزادی و تجدد و استقلال و استعمار، که درون مایة دیوان شاعران معاصرش از قبیل ادیب الممالک فراهانی و بهار و دهخدا و عارف و عشقی است ، خبری نیست . همچنین ، مضامین کهنة شعر کلاسیک ایران که شاعران سنّتی زمان پروین به عبث تکرار می کردند در شعر او حضور ندارد (برای آگاهی از چند و چون شعر این شاعران رجوع کنید به عبرت نائینی ، تذکرة مدینة الادب ). همین خصوصیات حیرت بسیاری را برانگیخته است تا بدانجا که او و شعر او را «معمّا» دانسته اند ( رجوع کنید به قانون پرور، ص ۳۱۰ ـ ۳۲۰، که این ویژگیهای شعر او را نتیجة انزوا و محیط محدود زندگی او می داند) و بعضی نیز تا بدانجا پیش رفته اند که اشعار او را متعلق به خود او ندانسته و به شاعرانی مانند دهخدا نسبت داده اند ( رجوع کنید به گرکانی ، تهمت شاعری ) و یا متعلق به رونق علیشاه (متوفی ۱۲۲۵) دانسته اند ( رجوع کنید به آیتی ، ج ۲، ص ۶۸) و یا به شاعری منسوب کرده اند که از وی ، بدون ذکر نام ، تحت عنوان «بزرگترین شاعر متصوف ایران » یاد کرده و در یک بیانیة سیاسی بهار را به سبب غفلت از این امر به باد ناسزا گرفته اند، که البته دوستان بهار نیز عکس العمل نشان داده اند و بهار خود نیز این گونه اتهامات و ادعاها را از جانب طرفداران سیدضیاءالدین طباطبائی و از «ترهّات و دروغهای دلالان استعمار» دانسته است ( رجوع کنید به مجموعه مقالات ، ص ۵۰ ـ ۵۹).

در کنار این گونه اظهارنظرهای سخیف ، که هیچگاه از سوی اهل علم و ادب جدی تلقی نشده و به آن پاسخ مستدل داده شده است ( رجوع کنید به دبیرسیاقی ، ص ۱۸۶ ـ ۱۸۹؛ کزازی ، ص ۱۰۶ ـ ۱۱۰)، اظهارنظرهای درست و عالمانه دربارة تأثیر اشعار شاعران قدیم بر شعر پروین و یا اقتباس پروین از مضامین مندرج در آثار نویسندگان بسیار است . بهار (ج ۱، ص ۲۱۲) که مقدمه اش بر دیوان پروین الهام بخش منتقدان دیگر شده ، از تأثیر ناصرخسرو و سنائی و حتی حافظ و سعدی بر پروین یاد کرده و دیگران نیز گهگاه شباهت مضمونی آشکاری میان بعضی از اشعار پروین با شعر قدما مشاهده کرده اند و فی المثل قطعة «اشک یتیم » او را با قطعة «آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی » از انوری یا مثنوی «لطف حق » را با ابیاتی از مثنوی مولانا هم مضمون دانسته اند ( رجوع کنید به زرین کوب ، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۷؛ درودیان ، ص ۱۰ ـ ۱۴). مجلة بهار نیز که به مدیریت اعتصام الملک منتشر می شد، مقالاتی داشت که پروین مضمون آنها را در اشعار خود، با دخل و تصرفی استادانه ، تکرار می کرد. شعر «یاد یاران » پروین اقتباسی از یک قطعة معروف شاعر انگلیسی ، هوراشیو اسمیث (۱۷۷۹ـ۱۸۴۰ میلادی ) است که اصل آن را اعتصام الملک ، ظاهراً از ترجمة فرانسوی ، در سال دوم مجله (ش ۲، رمضان ۱۳۳۹) به فارسی ترجمه و نشر کرده بود (زرین کوب ، ص ۳۶۷؛ یوسفی ، ص ۴۱۷ـ ۴۱۸). همچنین ، نشان داده اند که شعر طولانی «جولای خدا» با اقتباس از مقالة «عزم و نشاط عنکبوت » پدید آمده است ؛ مقاله ای که اصل آن از نویسنده ای آمریکایی به نام آرتور بریزبان بوده و به ترجمة اعتصام الملک در مجلة بهار منتشر شده است (یوسفی ، همانجا؛ کریمی حکاک ، ص ۲۸۰). بر این اساس ، تأکید شده که یکی از ضروریات شناخت پروین اعتصامی تحلیل تطبیق برخی از اشعار او با برخی از مقالات مجلة بهار است (کریمی حکاک ، ص ۲۸۴).

پروین در دو سه دهة اولِ پس از درگذشتش چندان مورد علاقه و توجه روشنفکران و نوپردازان نبود ( رجوع کنید به اسلامی ندوشن ، ص ۲۲۷)؛ یکی از آن جهت که ظلم ستیزی و انتقادات سیاسی او، بر پایة مسلک و مرامی مانند سوسیالیسم و کمونیسم قرار نداشت ، و دیگر از آن حیث که در قالب شکنی شعر کهن فارسی ، که در این دوران به اقتضای نیما سخت رایج بود، نقشی نداشت . در یک کلام می توان گفت که پروین واجد خصوصیات الگوی مورد نظر شاعران روشنفکر این دوران از یک زن شاعر نبود و او در دوران حیات خود از سوی رضاشاه و حکومت او و در دوران بلافاصله پس از مرگ خود، از سوی نوپردازان و روشنفکران مورد بی مهری قرار گرفت ؛ تا بدانجا که وقتی در آبان و آذر ۱۳۴۱ مقالاتی وهن آمیز دربارة پروین در مجلة روشنفکر به چاپ رسید، نه خود آن مجله و نه مجلات دیگر حاضر به چاپ جوابیه ابوالفتح اعتصامی ، برادر پروین ، نشدند و وی ناچار شد که پاسخ خود را در جزوه ای مستقل چاپ و منتشر کند (ابوالفتح اعتصامی ، «پاسخ به مقالات مجلة روشنفکر …»، ص ۶۲ـ۶۹). به رغم کم اعتنایی برخی از روشنفکران و نوپردازان ، استادان مسلم ادب فارسی ، چه آنها که با پروین معاصر بوده و چه آنان که پس از وی آمده اند، همگان پروین را شاعری بزرگ و از درجة اول دانسته اند. از استادان متقدم ، حاج سیدنصرالله تقوی گواهی داده است که پروین «از خردسالگی بدون خستگی » در جلسات اهل فضل و ادب که در منزل پدرش تشکیل می شد حضور می یافت و «با عطش خارج از حوصلة کودکان » به گفتار آنان گوش می داد و «اولین شعرش را در هفت سالگی ساخت … قطعه ای از اشعاری که اعتصام الملک از زبان فرانسه ترجمه کرده بود، پروین آن را به شیوة انوری در زبان فارسی به شعر درآورد» (داوران ، ص ۲۹۲). بهار (ج ۱، ص ۲۱۵) به تمام معنی او را ستوده و ادعا کرده است که «شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و با این توانایی و طی مقدمات تتبع و تحقیق ، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایستة هزاران تحسین و تمجید است ». وی سپس مثالهایی از شعر پروین نام برده (لطف حق ، کعبة دل ، گوهر اشک ، روح آزاد، دیده و دل ، دریای نور، ذره ، جولای خدا و…) و هریک را «برهان آشکار بلاغت و سخندانی او» و برای آنکه وی را «در بارگاه شعر و ادبیات حقیقی جایگاهی عالی و ارجمند بخشد» کافی دانسته است . قزوینی (ج ۴، ص ۹۹۹) او را «ملکة النساء الشواعر» خوانده که «به سرودن چنین اشعاری در درجة اول از فصاحت و سلاست و متانت که لفظاً و فکراً با بهترین قصاید اساتید و مخصوصاً ناصرخسرو دم برابری می زند، موفق گشته است »؛ به نظر او موفق شدن «خانم جوانی از خانمهای ایران با اوضاع و کیفیات » آن روزگار، «به ساختن اشعاری بدین پایه از استحکام الفاظ و صحت » و فصاحت «به راستی جای بسی تحسین و تمجید» است (ج ۴، ص ۱۰۰۳). شهریار نیز در دو شعر جداگانه او را ستوده است (ج ۱، ص ۷۲۲؛ چاوش اکبری ، ص ۳۱۶ ـ ۳۲۵). سعید نفیسی (ص ۹۸ ـ ۱۰۴) و غلامحسین یوسفی (ص ۴۱۳ ـ ۴۲۴) و زرین کوب (ص ۳۶۳ـ ۳۷۲) و اسلامی ندوشن (ص ۲۲۷ـ۲۳۰) نیز همه او را شاعری ارجمند و بلندمرتبه دانسته اند.

در بیست سال اخیر، شعر پروین بیش از گذشته محل اعتنا و ارزیابی و تحلیل واقع شده و نویسندگانی بر پایة اسلوبهای نقد جدید، اندیشه و سبک او را نقد کرده اند ( رجوع کنید به کریمی حکاک ، ص ۲۶۴ـ۲۸۴) و برخی دیگر در مقالاتی مفصل و عالمانه اندیشه و سبک او را با توجه به اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی زمانة او ارزیابی کرده اند و او را بدرستی شاعری باایمان و نجیب و مبلّغ حرمت و عزت انسانی دانسته اند ( رجوع کنید به مؤید، ص ۲۱۲ـ۲۳۹) و بعضی نیز خواسته اند با استفاده از روانشناسی ، شخصیت و منش پروین را تحت تأثیر دلبستگی شدید وی به پدرش تفسیر و توجیه کنند و آنچه را که دیگران عموماً تکیه گاه و نقطة قوت شخصیت پروین دانسته اند نقطة ضعف او معرفی کنند (داوران ، ص ۲۸۵ ـ ۳۰۹).

اکنون با آنکه هنوز حتی یک قرن از ولادت پروین نگذشته ، وی شهرت و جایگاهی والا در عالم شعر فارسی پیدا کرده است . در ایران ، قبل از پروین مردم چنین نامی را برای فرزندان خود انتخاب نمی کردند و حتی در اوایل ظهور پروین عده ای تصور می کردند پروین نام یک مرد است ؛ تا بدانجا که خود وی ناچار شد درضمن یک دوبیتی توضیح دهد که «مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل / این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست » (پروین اعتصامی ، ص ۲۶۸). با این حال ، امروزه این نام از چنان پذیرش و اعتباری برخودار است که در میان نامهای زنان معاصر ایران ، از حیث فراوانی ، در ردیف پنجم قرار دارد (بهنیا، ص ۳۳). شعر پروین در همة دوره های تحصیلی جای خود را در کتابهای درسی تثبیت کرده و تعدادی از ابیات او به صورت مَثل سائر درآمده و نویسندگان و گویندگان و حتی روحانیان و خطبای مذهبی در بیان مقاصد خود از اشعار او استفاده می کنند (مثلاً رجوع کنید به مطهری ، ص ۷۷ ـ ۷۸). تعداد مدرسه ها و گذرگاههایی که در سراسر ایران به نام او نامگذاری شده ، از شمار بیرون است و در سالهای اخیر از دیوان او هرساله چندین چاپ به بازار نشر روانه می شود و با استقبال خوانندگان روبرو می گردد. این همه نشانة آن است که ستارة اقبال پروین ، که در حیات او درخششی در خور قدر وی نداشت ، پس از وی روی در بلندی و درخشندگی دارد

شاعری لب دوخته که سرود ازادی راسراید

13

 

میزا محمد متخلص به فرخی فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی در سال  1267 - 1306 هجری - در یزد دیده به جهان گشود . پس از گذراندن دوران کودکی به آموختن فارسی و مقدمات عربی پرداخت دوره تحصیل او در مدرسه تا حدود سن شانزده سالگی ادامه یافت . سپس به کارگری در نانوایی و پارچه بافی مشغول شد .در آغازین روز های مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران فرخی از دموکراتهای جدی و در شمار آزادی خواهان شهر یزد قرار گرفت

 

 

 

قسم به عزت و قدرت و مقام ازادی             که روح بخش جهان است نام آزادی

هزار بار بود به ز صبح استبداد                برای دسته پا بسته ، شام ازادی

به پیش اهل جهان محترم بود آن کس          که داشت از دل و جان احترام آزادی

در نوروز 1288 مسمطی ساخت خطاب به حاکم یزد در مجمع ازادی خواهان یزد خواند و موجب خشم حاکم شد تا جایی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان بیافکنند  ولی وی به کمک چند تن از دوستان از زندان گریخت

عید جم شد ای فریدون خو ، بت پرست            مستبدی خوی ضحاک است این خونه ز دست

خود تو میدانی ، بیم از شاعران چاپلوس           کز برای سیم ، بنمای کسی را پا بوس

یا رسانم چرخ ریسی را به چرخ آبنوس           من نمیگویم تویی درگاه هیجا همچو طوس

لیک گویم ف گر به قانون مجری قانون شوی    بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

در اواخر سال 1388 به تهران رفت و اشعار و مقالات موثری درباره آزادی ایران در جراید آن شهر انتشار داد که مورد توجه ملیون و ازادیخواهان قرار گرفت

در اوایل دوره جنگ جهانی اول به بین النهرین مهاجرت کرد و مورد تعقیب انگلیسیها واقع شد از این رو از بغداد به کربلا و از آنجا به موصل رفت و سرانجام پای برهنه از بیراهه ها به ایران بازگشت

در دوره نخست وزیری وثوق الدوله با حکومت وی و قرار داد 1919  به مخالفت پرداخت و مدتها در شهربانی تهران زندانی شد

در اواخر سال 1300 روزنامه طوفان را منتشر کرد . این روزنامه با کلیشه سرخبه طرفداری از توده رنجبر و کارگران انتشار میافت به همین جهت فرخی در اکثر کابینه های ان زمان در حبس و تبعید به سر میبرد . روزنامه طوفان بیش از پانزده بار توقیف شد . تا انکه در سال 1307 نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی شد و همراه با نماینده رشت (محمودرضا طلوع) در جناح اقلیت قرار گرفت و با مخالفت‌های شدید بدخواهان روبرو شد. او به ناچار ایران را ترک گفت  و طوفان برای همیشه تعطیل شد

فرخی یک بار از طرف دولت اتحاد جمایر شوروی برای جشن دهمین سال انقلاب کبیر روسیه دعوت شدو مدت یازده روز در آ« کشور اقامت گزید

پس از پایان دوره هفتم مجلس  مخفیانه از ایران میگریزد و از روسیه به برلین میرود در آنجا مقالات تندی در روزنامه پیکار علیه حکومت استبداد ایران مینویسد چندی بعد سفیر ایران در برلین جلسه محاکمه ای از طرف شاه ایران علیه روزنامه پیکار  و نویسندگان آن تشکیل داد و در آن فرخی با مدرک و بیانات خود منجر به محکومیت شاه ایران و سفیر او میشود . در همین هنگام فرخی روزنامه دنهضت را برای انتشار عقاید خود به وجود میاورد که پس ار نشر چند شماره آن عوامل دولت ایران سبب میشوند که فرخی از آلمان خارج گردد . در گیرو داد تیمرو تاش وزیر دربار ایران به اروپا رفت و از فرخی خواست که به ایران بازگردد و بدون دغدغه در ایران زندگی کند فرخی نیز در سالهای 1311 تا 1312 به ایران باز میگردد . و تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت بعد یک سال به عماذرت کلاه فرنگی نقل مکان کرد و شدیدا تحت نظر ماموران شربانی قرار گرفت

پس از مدتی  در سال 1316 به اتهام بدهی سه هزار ریالی به آقای رضای کاغذ فروش به زندان افتاد در آنجا نیز به سبب اشعار تند خود به زندان قصر منتقل شد

خود کشی

در شب چهاردهم فروردین 1316 فرخی در زندان قصر با خوردن مقدار زیادی تریاک قصد خود کشی داشت و ابیاتی بر دیوار زندان نوشت

هیچ دانی از چه خود را خوب تریین  می کنم         بهر مییدان قیامت رخش را زین می کنم

می روم امشب به استقبال مرگ و مرد وار           تا سحر با زندگانی جنگ خونین میکنم

نامه حقگوی  طوفان را به آزادی مدام                منتشر بی زحمت توقیف و توهین می کنم

می روم در مجلس روحانیون آخرت                 و اندر آنجا بی کتک طرح قانین می کنم 

ولی پاسی از شب نگذشته بود که ماموران زندان متوجه موضوع شده و فرخی جان سالم به در میبرد

سرانجام در پی گزارشات جاسوسان به رئیس زندان مبنی بر اینکه فرخی اشعار سیاسی می سازد و بین زندانیان منتشر میکند او را از زندان قصر به زندان موقت تهران انتقال داده و در سلول انفرادی میگذارند تا اینکه در شب25 مهر ماه 1318 به بیمارستان زندان مبرندش و به زندگی سراسر رنج و مبارزه اش توسط آمپول هوا - دکتر احمدی -  خاتمه میدهند