کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

گفته ها


یادداشتی در باره شعر نو

سروصدایی که این روزها در اطراف شعر فارسی برخاسته است بزرگترین دلیل اهمیت موضوع است . مردم این مملکت نمی‌توانند به سرنوشت شعر پارسی بی‌علاقه باشند و به همین دلیل حق دارند بیش از اینها در اطراف آن گفتگو کنند، هنگامی که به تاریخ گذشته این سرزمین نظر می‌افکنیم با وجود پادشاهان کشورگشا و سرداران لشکر شکن، چهره‌های درخشان و تابناک شعرای بزرگ است که بر پیشانی اعصار و قرون می‌درخشد و گوشه‌های تاریک روزگاران کهن را روشن می‌کند .

وجود این ستاره‌های درخشان است که این ملت از دیرزمان شعر را دوست می‌دارد و به شعر عشق می‌ورزد وگاهی این عشق ورزی به آنجا می‌رسد که معشوق تا اعماق روح عاشق نفوذ می‌کند و جزیی از وجود او می‌شود . در این عصر، موافق احتیاجات زمان، شعر پارسی نیازمند تحول بود و این تحول را شعرای هنرمند در کمال مهارت انجام دادند و شعر وارد مرحله نوینی شدو دارای افق وسیع‌تری، آن چنانکه باید،گردید.

این کار،کار آسانی نبود . ایرانی پس از آنکه برق به بازار آمد چراغ نفتی را فراموش کرد، رادیو را زود پذیرفت و از آن استقبال کرد، اگر چند روز دیگر دستگاهی به جای رادیو اختراع شود، می‌تواند رادیو را فراموش کند . ولی شعر را نمی‌توان ناگهان از او گرفت و لاطائلاتی بی سروته بنام شعر تحویلش داد و او را وادار کرد همچنان که غزلهای شیرین سعدی و حافظ را دوست می‌داشته آنها را هم دوست بدارد . باید تحولی را که در شعر ایجاد شده است تا مدتی با ملایمت و مهربانی حفظ کرد، و جلو رفت . به نظر اینجانب فعلا“ تجاوز از حدود معینی، دشمنی با شعر و مبارزه با این تحول است . تجدید نظر در قالب‌ها و اختراع قالب‌های جدید با همه ضرورتی که دارد در درجه دوم اهمیت است . آنچه فعلا“ باید مورد توجه هنرمندان و شعرا قرار گیرد موضوع روح شعر و به اصطلاح مضمون تازه است .

شراب خوب را چه در جام عقیق، چه در لیوان بلور و چه در فنجان طلا حتی اگر در کف دست بریزیم و بنوشیم مستی می‌دهد. شعر خوب حکم همین شراب را دارد. در هر قالبی که بیان شود در روح تاثیر می‌کند. ولی اگر آب را در جام عقیق یا هر ظرف دیگری به نام شراب و به امید مست شدن بنوشیم، خودمان را فریب داده‌ایم . قطعاتی که در این مجموعه از نظر خواننده گرامی می‌گذرد قسمتی از اشعاری است که در نخستین سالهای جوانی سروده‌ام، اکثر این قطعات بیان احساس و چکیده آلام و رنج‌هایی است که در عرصه زندگی مرا در آغوش گرفته است و به همین دلیل جنبه حزن و اندوه آن بیشتر است.


فریدون مشیری ۱۳۳۴


فن شعر نیمایی


در مورد قالب های نیمایی ببینید نیما چه کرد . نیما آمد گفت به جای تساوی مصرع‌ها که شصت هزار بیت شاهنامه همه فعولن فعولن فعولن فعول فعولن فعولن فعولن فعول باشد ، اگر ایجاب کند و فضای شعر عوض شود یعنی همه‌اش حماسه رزم نباشد دیگر لازم نیست فعولن فعولن فعولن باشد . نیما چند تا حرف داشت که من هنوز معتقدم بسیاری از کسانی که از نیما حرف می‌زنند به این حرفها توجهی نداشته‌اند، یا نفهمیده‌اند یا ساده گذشته‌اند. فکر کرده‌اند نیما گفته آقاجان شعر نو یعنی اینجا که نشد کوتاهش کن ، آنجا که نشد این خط را درازش کن در حالیکه در صحبت‌هایی که ما با نیما داشتیم خودش راجع به پایان بندی مصرع‌ها خیلی حرف داشت یعنی می‌گفت اگر من می‌گویم ”می‌تراود مهتاب “ ” می‌درخشد شب تاب “ این دو مصرع به این دوحالت در زیر هم قشنگ است . بعد می‌آیم سر سطر و می‌گویم :
” نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می‌شکند “
این قالب را نیما عرضه داشت و اینجایی را هم که شکسته ، رکن عروضی را شکسته یعنی فعلاتن فعلات . و دیگر به همین بسنده کرده چون اگر این را بخواهند ادامه بدهند می‌شود فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات . یا در جایی می‌شود بازهم بیشتر بشود ولی در فرهنگ شعری ما از چهار بار بیشتر نگفته‌اند. مثلا“ چهار بار گفته‌اند مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن . می‌شود شش تا دیگر هم به آن اضافه کرد . ” ای ساربان آهسته ران ، کارام جانم می‍رود “ و امثال این زیاد است .

نیما آمد گفت رکن عروضی را تا آنجا که حرفمان بسنده است کافی است حتی بعضی جاها را هم حضوری شاهد می‌آورد . مثلا“ در شاهنامه گفته شده که
نشستند و گفتند و برخاستند        پی مصلحت مجلس آراستند
نیما می‌گوید اگر مصرع دوم نباشد هیچ لطمه‌ای به شعر نمی‌خورد. ” پی مصلحت مجلس آراستند“ همین . شاید هم راست می‌گفت ولی فردوسی نمی‌توانست آنجا را لنگ بگذارد . فردوسی ناچار بود این را بگوید .

حالا برگردیم به صحبتی که داریم . نیما یک قالب تازه پیشنهاد کرد . یک نگاه تازه به دوروبرمان . یک نگاه تازه به همه چیز ، به زندگی ” قوقولی قوقو خروس می‌خواند“ هیچ وقت همچین کلامی در شعر قدیم ما می‌بینید ؟ نه حافظ ، نه سعدی ، نه فردوسی و اینگونه کلمات در شعر قدیم معدودند . ولی نیما یک حرفش این بود که نگاه ما به تمام حوادث اتفاقات زندگی ، رویدادها می‌تواند بیان تازه‌ای در شعر نو ایجاد کند .
شعری دارد به نام ” کار شب پا “ این شعر واقعا“ شنیدنی است . یک بابایی شب در مزرعه باید بیدار بنشیند که گرازی چیزی نیاید و پشه دارد پدر این را در می‌آورد و این با چه وصفی می‌گوید که آقا پشه دارد مرا می‌خورد، چیزی است که هیچ وقت این حالت‌ها را ، این احساس‌ها رادر شعر نمی‌گفتند و نیما از نظر مضامین نیز این کار را کرد ، نیما می‌خواست این نگاه را به ما یاد بدهد . و به عبارتی زندگی را در شعر آورد . شهر را مردمی کرد با تمام اجزایش . نگاهی به زندگی و بیان آن احساس ، آن دریافت در قالبی که خودش پیشنهاد می‌کرد کوتاه و بلند . دیگران آمدند چه کردند ؟
نیما جز وزن عروضی شعر فارسی چیزی نمی‌گفت و در کتاب هزار صفحه‌ایش که آقای طاهباز چاپ کرده شما شعر پیدا نمی‌کنید که بیرون از اوزان عروضی باشد یعنی همان وزنی است که فردوسی و سعدی و حافظ و دیگران هم گفته‌اند منتها آن ها به شکل خودشان گفته‌اند و ایشان به شکل آزاد گفته . با شکستن عروضی ، احساس درست ، زیبا ، این گونه بود نیما . بنابراین می‌شود گفت قالب نیمایی یعنی قالبی که مصرع‌هایش کوتاه و بلند است یعنی حساب شده است و بدانیم که این کلمه کجا باید تمام شود.

همچنین گفتم کلماتی هم که رسم نبوده در شعر قدیم وارد شود می‌توانند آزادانه وارد شعر بشوند منتها البته هنر شاعر این است که این کلمه شعر را سست نکند و به اصطلاح شعر لق نشود . ( و در جایی اضافه می‌کند ) من به چند چیز پایبندم . یکی وزن . من شعر بدون وزن یا غیر موزون را شعر نمی‌دانم ، که نثر بسیار زیبایی می‌دانم . سر این هم جنگ و بحثی ندارم . این را بارها گفتم این سه سطر را ، یک جوانی سالها پیش برای من فرستاد در مجله روشنفکر چاپش کردم . نمی‌دانم شما اسمش را شنیده‌اید ‌، علی اشعری می‍گوید :
ستاره‍ای از دور
مرا به وسعت پرواز خویش می‌خواند
ستاره پنجره را بسته نمی‌داند
خودم در شعری به نام چکاوک گفته‌ام :
می‌توان کاسه آن تار شکست
می‌توان رشته این چنگ گسست
می‌توان فرمان داد : هان ای طبل گران زین پس خاموش بمان
به چکاوک اما
نتوان گفت مخوان

این را من سعی کردم و باز از شما عذر می‍خواهم که یکی از حرف‌های نیما را نزدم و آن این است که نیما می‌گفت شعر را باید به طبیعت زبان ، به طبیعت زبان صحبت نزدیک کنیم . از نیروی موسیقی زیاد کمک نگیریم یعنی :
نسیم خلد می‌وزد مگر ز جویبارها         که بوی مشک می‌دهد هوای مرغزارها

نیما می‌گفت هرچه شعر به طبیعت کلام گفتاری نزدیک تر باشد شعر است . و وقتی من می‌گویم ” می‌توان کاسه این تار شکست “ این وزن هم دارد . همین با تمام کسانی که شعر بی وزن می‌گویند این اختلاف سلیقه را دارم که راه زیادی نیست که شما این وزن را بپذیرید . احتمال دارد یک مقدار به نظرتان سخت بیاید ، این طور نیست . از ساده شروع کنید ، هم لذت بخش‌تر است و هم در ذهن همه می‌ماند و مردم به خاطر وزنش آن را به یاد می‌آورند .


کدام اثر در این ده سال هم‌تراز کارهای گذشته بوده است


شاهرخ عزیز ، از من هم خواسته‌ای در باره شعر دهه شصت تا هفتاد چیزی بنویسم . هرچه سکوت کردم و به اصطلاح طفره رفتم بر اصرار افزودی ، با این که خوب می‌دانی در مجله‌ای که برای پربار شدن آن زحمت بسیاری می‌‌کشی جا برای نوشتن حقایق تلخ کم است .
به هر حال من که شاهد جوانه زدن ، شکفتن ، بالیدن شعر در این چهل یا چهل و پنج سال اخیر بوده‌ام نه تنها به وضع شعر در این ده سال - البته آن چه چاپ می‌شود - که به سالهای کمی پیشتر از آن هم فکر می‌کنم . روزگاری بود که وقتی روزنامه یا مجله‌ای می‌خریدی در صفحات ادبی آن مثلا“ ” اجاق سرد “ نیما یا ”دو مرغ بهشتی“ شهریار یا ” باز باران با ترانه“ دکتر مجدالدین میرفخرایی گلچین گیلانی یا ”رزم آوران سنگر خونین“ لاهوتی یا ”بت پرست “ خانلری یا ”مریم“ فریدون توللی یا ” نگاه“ رعدی آذرخشی یا ”جستجوی“ حبیب یغمایی یا ” بازو“ از دکتر محمد علی اسلامی ندوشن یا ”خاکستر “ دکتر علی آبادی یا ” شهر سنگستان“ اخوان یا ”شعری که زندگیست“ از شاملو یا ”فالگیر“ نادرپور یا ” درخت فروردین “ سیمین بهبهانی یا ”گلایه“ محمد زهری یا ”پژواک “ شرف الدین خراسانی یا ”مرگ عقاب “ منوچهر شیبانی یا ”دیراست گالیا“ از ه.ا. سایه یا ”رقص ایرانی“ از سیاوش کسرایی یا ” آغوش “ فرخ تمیمی یا ”هراس“ حسن هنرمندی و بتدریج چند سال بعد ”وهم سبز “ فروغ یا ”صدای پای آب “ سپهری یا ”بخوان بنام گل سرخ“ دکتر شفیعی کدکنی یا ” اسب سفید وحشی “ منوچهر آتشی یا ” غریق خاطر خویش “ از منوچهر نیستانی یا ”عطر تازه یاس“ از خائفی یا ”اسماعیل “ از دکتر رضا براهنی یا ”سندباد غایب“ از سپانلو یا ”دریایی‌ها “ ی رویایی یا ”سرو کاشمر“ علیرضا صدفی یا ”باغ“ نوذر پرنگ یا ”صدای نورانی “ ولی‌الله درودیان یا ”سحوری“ نعمت میرزازاده یا ”باغ لاله“ محمد علی بهمنی یا ”کودک این قرن “ صفارزاده یا ” با من طلوع کن “ م.آزاد و باز همچنین بتدریج چند سال بعد آثار دلپذیری از تورج رهنما ، حسین منزوی یدالله مفتون ، آذر خواجوی ، میمنت میرصادقی ، دکتر طاهریان ، کاظم سادات اشکوری ، منصور اوجی ، محمد معلم ، احمد رضا احمدی ، عمران صلاحی ، محمود کیانوش ، سیروس مشفقی ، سیاوش مطهری ، فرهاد عابدینی ، شمس لنگرودی ، محمد ذکائی ، منیر طاها ، فرهاد شیبانی ، کارو ، ژیلا مساعد ، اورنگ خضرایی ، سید علی صالحی ، مسعود احمدی ، حسین محمودی و چندین نام دیگر که متاسفانه حافظه یاری نمی‌کند ، با پوزش از یکایک آنها .

روزگاری بود که وقتی روزنامه یا مجله‌ای را می‌گشودی آثار سرایندگانی را که برای نخستین بار چاپ می‌شد می‌خواندی و می‌دیدی که یک جریان پویا ، شعر امروز را در مسیری گرم و زنده جلو می‌برد اینها البته نمونه‌ای از آثارشان بود که ذهن و خاطر من یاری می‌کرد و گرنه خوب می‌دانیم که از هریک از اینان که نام بردم حداقل یک کتاب و حداکثر چهار یا پنج کتاب و بیشتر چاپ شده است تازه من از غزل سرایان و سنت گرایان سخنی نگفتم و تنها به راهیان شعر نو اشاره کردم . در دهه شصت – هفتاد ، البته به نام‌های تازه‌ای بر‌می‌خوریم که غزل و شعر سپید یا آزاد می‌سرایند و در مطبوعات درج می‍شود. گاهگاه و البته به ندرت خواندنی هم هستند ولی اینک هنگام آن است که پرسش را به خودت باز‌گردانم یعنی از سردبیر گرامی مجله دنیای سخن بپرسم اگر قرار است که هر هنری به اوج کمال برسد بعد از این چهل سال کدام اثر در این ده سال همسنگ و هم‌تراز از همین نمونه‌هایی که نام بردم می‌تواند باشد ( که یقینا“ بهترین کار این گویندگان نیز نبود ) .

به نظر می‌رسد آن حرکت عظیم و جریان پرباری که چند دهه جاری و ساری بود و به اعتقاد من دوره درخشانی از شعر پارسی را در بر می‌گرفت اینک دیرزمانی است با آهستگی و کندی می‌گذرد ، به آن جوشش و پویایی سالهای گذشته نیست . نه تنها شعر که ترانه هم چنین سرنوشتی را دارد فی المثل هنوز بعد از شصت سال ترانه ”مرغ سحر“ ملک الشعرای بهار و مرتضی‌خان نی‌داود بر سکوی اول ترانه‌های ما ایستاده است و هنوز آن چه در این روزگار بر دل می‌نشیند و مورد توجه قرار می‌گیرد بازسازی کارهای قدیمی‌هاست .

زمانی چاپ یک شعر در یک مجله معتبر برای سراینده‌اش آرزویی بود و اینک برای بسیاری از خوانندگان ، چاپ نشدن این جملات پراکنده آرزویی شده است . همانطوریکه می‌دانی ، من خود سالها تنظیم کننده صفحات ادبی در چند مجله هفتگی بودم ، گه گاه که به دوره قدیمی آنها مراجعه می‌کنم می‌بینم مثلا“ در یک شماره ، هشت تا ده شعر تازه از چند شاعر مشهور چاپ می‌شد که همه آنها اثری هنری و ماندگار بودند . شما در این ده سال چند شعر بدیع و دلپذیر که بتوان آن را اثر ماندگار هنری نام برد چاپ کرده اید ؟ من آن چه را که چاپ می‌شود نفی یا انکار نمی‌کنم تنها حرفم این است که این دهه به پرباری دهه‌های سی تا چهل و چهل تا پنجاه و حتی پنجاه تا شصت نبوده است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد