کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

کلمه ی روز

نظم ونثر ومتون ادبی وخبرهای جدید وهنری

عجاز علمی قرآن کریم در انجیر و زیتون

رئیس گروه تحقیقاتی ژاپنی بعد از اینکه مطمئن شدند قرآن کریم 1427 سال قبل از آنان نتیجه ی پژوهش آنها را بیان کرده است اسلام آورد.
دکتر طه ابراهیم خلیفه، استاد بخش گیاهان داروئی دانشگاه الأزهر مصر و رئیس قبلی این دانشگاه در مورد ماده ی متالویثوندز می گوید :

این ماده ایست که مخ انسان و حیوانات دیگر به میزان بسیار کمی ترشح می کنند. این ماده ی پروتئینی دارای گوگردی می باشد که به راحتی می تواند با روی ، آهن و فسفر مخلوط گردد. این ماده برای زنده ماندن انسان بسیار مهم می باشد. ( کاهش کولسترول – جنبه ی غذائی – تقویت قلب و تنظیم تنفّس )

ترشح این ماده از مخ انسان بعد از سن 15 سالگی تا سن 35 سالگی افزایش می یابد. و بعد از این سن تا 60 سالگی ترشح آن کم می گردد. بنابراین این ماده در انسان به راحتی قابل دستیابی نمی باشد.

در حیوانات دیگر نیز میزان این ماده بسیار کم است. از این رو گروهی از دانشمندان ژاپنی اقدام به جستجوی این ماده ی سحرآمیز که باعث از بین رفتن عوارض پیری می شود در میان گیاهان کردند و تنها این ماده را در دو گیاه پیدا کردند :

انجیر و زیتون

و راست گفته است خداوند متعال در آنجا که فرموده است : ﴿ و التین والزیتون (1) وطور سنین(2) وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِین (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (4) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴾

دکتر طه ابراهیم در این قسم خداوند متعال به انجیر و زیتون و ارتباط آن با خلقت انسان در بهترین زمان و برگرداندن آن به بدترین زمان می اندیشد...

بعد از نتیجه گیری از انجیر و زیتون فهمید که به کارگیری آن از انجیرِ تنها یا از زیتون تنها فایده مورد نظر را برای سلامتی انسان ندارد پس باید آن دو را باهم مخلوط کرد.

دانشمندان ژاپنی نیز بهترین میزان را برای بهترین تأثیر در میزان ( یک انجیر و هفت زیتون ) یافتند.

استاد طه ابراهیم خلبفه به جستجو در قرآن کریم ادامه داد و فهمید که انجیر یک بار در قرآن کریم ذکر شده و زیتون 6 بار به صورت صریح و یک بار به صورت ضمنی در سوره مؤمنون به آن اشاره شده است آنجا که می فرماید : ﴿ و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن وصبغ للآکلین ﴾ استاد ابراهیم طه تمام اطلاعاتی را که از قرآن کریم جمع آوری نموده بود را برای گروه تحقیقاتی ژاپنی فرستاد . و بعد از اطمینان این گروه از اینکه قرآن کریم 1427 سال قبل از آنان به نتیجه ی علمی آنان رسیده است رئیس آن گروه اسلام آورد و مجوز این کشف بزرگ را گروه ژاپنی به دکتر طه ابراهیم خلیفه داد

محمد اقبال لاهوری

محمد اقبال لاهوری متولد 22 فوریه 1873 میلادی (به روایاتی 1875، 1894 میلادی) مصادف با سوم اسفند در شهر سیالکوت از ایالت پنجاب هند و متوفی به اول اردیبهشت 1317 هـ.ش (20 صفر 1357، 21 آوریل 1938 میلادی)، تحصیلات خود را ابتدا، به رسم معمول زمان، با آموختن قرآن کریم در مکتبخانه شروع کرد. پس از اتمام دورة مکتبخانه وارد کالج آسیایی اسکاچ شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذرانید. در همین ایام سرودن شعر را آغاز کرد. بعد از پایان این دوره، در رشتة فلسفه در دانشگاه لاهور ثبت ‏نام کرد و از محضر سر تامس آرنولد بهره برد. دورة فوق‏ لیسانس این رشته را با احراز رتبة اول در دانشگاه پنجاب به پایان رساند، موفق به دریافت یک قطعه مدال علمی گردید، و در رشته ‏های تاریخ، فلسفه، و علوم به استادی برگزیده شد. در همین حال، فراگیری زبان فارسی و عربی را نیز وجهة همت خویش قرار داد. اقبال، که در عرصة شعر و ادب در شبه قاره از نوادر به شمار می‏رود، سروده‏های خود را در خدمت بیداری و آگاهی توده‏ها و دمیدن روح آزادی در ملل اسلامی و بیدار ساختن آنان از خواب گران قرار داد. نالة یتیم اولین اثر وی بود که آن را در سال 1899 میلادی در جلسة سالیانه انجمن حمایت ‏الاسلام در لاهور خواند. سال بعد در همین انجمن منظومة دیگری را با عنوان خطاب یتیم به هلال عید فطر قرائت کرد که باعث شهرت وی شد. علاوه بر این در 1901 میلادی نخستین کتاب خود را در زمینة اقتصاد به زبان اردو تالیف کرد. سپس به توصیة سر تامس آرنولد برای ادامة تحصیلات عازم اروپا شد، و سه سال در آنجا به مطالعه و تحصیل پرداخت. در دانشگاه کمبریج در رشتة فلسفه پذیرفته شد و در آنجا با پروفسور مک تیگارت، ازطرفداران سرشناس هگل ‏، پروفسور ادوارد براون و پروفسور رینولد نیکلسون، از مسترشقان به نام، آشنا شد.

پس از اخذ درجة فلسفة اخلاق از کمبریج وارد دانشگاه مونیخ در آلمان شد و رسالة دکترای خود را با عنوان “سیر فلسفه در ایران“ تدوین نمود، و مدتی نیز به جای پروفسور آرنولد در دانشگاه لندن به تدریس زبان و ادبیات عرب پرداخت. اقبال از میان متفکران غرب به آثار لاک، کانت، هگل، گوته، تولستوی، و از شرقیان به اشعار مولوی دلبستگی خاصی داشت. در ایام تحصیل در اروپا تحولات عمده ‏أی در وی پدیدار شد؛ قبل از هر چیز، علاقه مندی بیش از حدش به زبان و ادبیات فارسی بود به گونه ‏أی که بعدها زبان فارسی را برای بیان آراء و افکار خود برگزید. دیوان شعر وی به طور عمده به این زبان تدوین گشته است. پس از آن، اقبال به تدریج از یک شاعر وطنی به شاعری اسلامی ـ جهانی تحول یافت، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از متفکران وی یکی از نخستین منادیان اتحاد بین کشورهای اسلامی به شمار می‏رود. درخصوص آگاهی از روند تحولات فکری وی مطالعة کتاب بانگ درآ مفید تواند بود. در اوت 1908 میلادی به وطن بازگشت و ریاست بخش فلسفة دانشکدة دولتی لاهور را عهده ‏دار شد و در عین حال به امر وکالت نیز می‏پرداخت.

وی با توجه به آشنایی عمیقی که از مفاسد جوامع غربی پیدا کرده بود به انتقاد شدید از شرقیان فرنگ رفته‏أی می‏پرداخت که خود را در برابر غرب باخته، دچار از خودبیگانگی گشته، “خویشتن خویش“ را فراموش کرده، دچار “بی‏خودی“ شده، شیفته و مجذوب جلوه‏های ظاهر تمدن غرب گردیده‏اند، بی انکه در تبعات و عوارض آن اندیشه نمایند. اقبال در سالهای نخست بازگشت به هند، اسرار خودی و رموز بی‏خودی را منتشر کرد. این منظومه‏ها را به دست رینولد نیکلسون، استاد فلسفة وی، رسید. نیکلسون که از قبل استعداد وی را می‏شناخت با دقت به بررسی و مطالعة آنها پرداخت و سپس به ترجمة این منظومه به زبان انگلیسی اقدام نمود. بدین ترتیب اقبال پیش از آنکه درهندوستان شناخته شود، در انگلستان به شهرت و اعتبار رسید.

دربارة شخصیت و عظمت اندیشه ‏های اقبال سخن بسیار می‏توان گفت که نه در حوصلة این گفتار و نه در توان این قلم می‏گنجد؛ تنها به بیتی از محمود شبستری به عنوان صدق مدعا کفایت می‏شود:

معانی هرگز اندر حرف ناید          که بحربیکران در ظرف ناید

اقبال در 1926 میلادی به عضویت مجلس قانونگذاری پنجاب انتخاب شد. منازعات و کشمکشهای متعدد میان مسلمانان و هندوها و عشق به آزادی وی را به شرکت در فعالیتهای سیاسی علاقمند کرد تا اینکه در 1930 میلادی، در جلسه سالیانة حزب مسلم لیگ در احمدآباد، پیشنهاد تشکیل دولت پاکستان را مطرح نمود. در کتاب پیام مشرق شعری است که نحوة نگرش و برخورد اقبال را با مسائل اجتماعی و نفی مرزبندیهای صوری و استعماری رنگ، نژاد، قومیت و… را نشان می‏دهد:

نه افغانی و نه ترک و تتاریم             چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و بو بر ما حرام است        که ما پروردة یک نوبهاریم

عشق و علاقة وافر اقبال به سرزمین، تمدن و فرهنگ اسلامی ایران در تمامی آثار و سروده‏های وی هویداست، عشقی نشات گرفته از مایه ‏های ایمان دینی؛ تا بدانجا که تهران را ام‏القرای دوم جهان اسلام می‏دانست.

علی‏محمد نقوی. نویسنده و متفکر معاصر شبه قاره، در کتاب ایدئولوژی انقلابی اقبال، اقبال را معمار تجدید بنای تفکر اسلامی و طراح نهضت ضد غربزدگی و منادی شعار بازگشت به قرآن و بازگشت به خویش در جهان اسلام می‏داند. وی می‏گوید: هدف اقبال با تکیه بر مذهب و به طور اخص اسلام، تبدیل آن از صورت یک عقیدة شخصی، انگیزة روحی، و نظام اخلاقی که تنها در قالب رابطة درونی فرد با خدا مطرح می‏گردد، به یک “ایدئولوژی“ است که تمامی ابعاد وجودی انسان، اجتماع، و حیات مادی و معنوی را در بر دارد. کنت کریگ متفکر و نویسندة معاصر غربی بر آن است که اندیشه اقبال تلاشی است برای بیان و تفسیر حقایق اصیل اسلامی در قالب تعبیرات و مقولات معاصر با در نظر گرفتن مسائل و دانش کنونی بشر. استاد مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر اقبال را از پیشگامان و قهرمان اصلاح ‏طلبی در جهان اسلام می‏داند که اندیشه‏های اصلاحی وی ازمرزهای کشورش هم گذشته است. او عقیده دارد که اقبال فرهنگ غرب را به درستی می‏شناخت و با اندیشه ‏های فلسفی و اجتماعی غرب آشنایی عمیق داشت تا آنجا که در خود غرب به عنوان یک متفکر و فیلسوف به شمار آمده است. براساس همین آشنایی با غرب بود که اقبال غرب را فاقد یک ایدئولوژی جامع انسانی می‏دانست و معتقد بود که تنها مسلمانان از چنین ایدئولوژی جامع و فراگیری برخوردارند. اقبال می‏‏گوید:

مثالیگری ]ایده‏آلیسم[ اروپا هرگز به صورت عامل زنده‏أی درحیات آن درنیامده است و نتیجة آن پیدایش “من“ سرگردانی است که در میان دمکراسیهای ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می‏پردازد که کارمنحصر آن بهره ‏کشی از تهیدستان به سود توانگران است… اروپای امروز بزرگترین مانع درراه پیشرفت اخلاق بشریت است. از سوی دیگر مسلمانان صاحب اندیشه ‏ها و آرمانهای نهایی مطلق مبتنی بر “وحی“ می‏باشند که چون از اعماق زندگی بیان می‏شود، به ظاهری بودن آن رنگ باطنی می‏دهند.

از ویژگیهای بارز اندیشة اقبال جستجو برای یافتن راه‏حلی است که مسلمانان بدون عدول از اصول اسلام بتوانند مشکلات سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی زمان خود را حل کنند. از این رو، اقبال دربارة مسائلی چون “اجتهاد“، “اجماع“ و “شوری“ زیاد می‏اندیشد. اقبال “اجتهاد“ را موتور حرکت اسلام می‏داند.

اقبال برخلاف بسیاری از پرورش‏یافتگان فرهنگ غرب معنویت‏گرا است و از ابعاد روحی، عرفانی و اشراقی نیرومندی برخوردار است. وی صرفاً مرد اندیشه نبود؛ اهل مبارزه و عمل نیز بود و عملاً با استعمار درگیری و مبارزه داشت. اقبال فلسفه‏أی دارد که آن را “فلسفه خودی“ می‏نامد. به اعتقاد وی شرق اسلامی هویت واقعی خود را از دست داده و باید آن را بازیابد؛ همانگونه که فرد دچار تزلزل یا گم کردن شخصیت و خودباختگی در برابر دیگران می‏شود، جامعه نیز دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت می‏گردد، ایمان به خود و احترام به ذات و کرامت خویش را ازدست می‏دهد و یکسره سقوط می‏کند. به اعتقاد وی جامعه اسلامی در عصر حاضر در مواجهه با تمدن و فرهنگ غربی دچار گمگشتگی، تزلزل شخصیت و بی‏هویتی شده است. “خود“ حقیقی این جامعه و “خویشتن“ اصیل آن، اسلام و فرهنگ اسلامی است. لذا نخستین اقدام ضروری مصلحان بازگرداندن ایمان و اعتقاد این جامعه به “خود“ حقیقی او یعنی به فرهنگ و معنویت اسلامی است و این یعنی “فلسفة خودی“ (مطهری. صص 50-54). یادش گرامی باد

اصطلاح ت ادبی

صدر در علم عروض نخستین پایه از مصراع اول هر بیت را گویند، مانند واژه‌ی توانا بر وزن فعولن در این بیت:توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
ضرب

ضرب آخرین پایه‌ی از مصراع دوم هر بیت را گویند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
ضعف تالیف

در علم معانی، نادرستی و سستی سخن به سبب تقدم و تأخری که بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزای کلام واقع شود، یا حذفی ناروا که در آن‌ها پیش آید، یا استعمال نا به جای کلمه‌ای در ترکیب کلام را ضعف تألیف می‌گویند. مانند: "والاتر از آن‌چه بود مقامش شد" به جای "مقامش از آن‌چه بود والاتر شد".یا مانند: "دیروز هوا گرم و من مدتی در استخر شنا کردم" که حذف نا به جای فعل "بود" از جمله ‌ی اول باعث ضعف تألیف شده است.ضعف تألیف از عیب های فصاحت کلام است.

عدالت ادبی

عدالت ادبی از خصلت های اخلاقی ادبیات به شمار می رود. به موجب این خصلت، هر اثر ادبی در نهایت باید بازتابنده روحیه ای عدالت خواهانه باشد به طوری که خبث و بدطینتی به کیفر برسد و پاکی و نیکی پاداش نیکو ببیند. این نظریه نخستین بار توسط توماس رایمر، ادیب قرن هفدهم در کتاب "تراژدی های اعصار گذشته" (١٦۷٨م) پیش کشیده شد اما پیش از آن نیز همواره از آثار ادبی توقع عدالت جویی و عدالت خواهی رفته است.عدالت ادبی نزد دسته ای از نویسندگان مثل اسکار وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی و دیگر طرفداران نظریه "هنر برای هنر" چندان مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است.

عصر ژاکوب

در تاریخ اجتماعی انگلستان سالهای حکومت جیمز اول (١٦۵۳-١٦٢۵) را در بر می گیرد. این دوران مانند دوران الیزابت از حیث فعالیت های ادبی بسیار غنی بوده است. شخص پادشاه حداقل چهار کتاب نوشت که دو تای آن راجع به شعر و شاعری بود. از نمایش نامه نویسان برجسته ی این دوران می توان ویلیام شکسپیر، بن جونسون، و وبستر را نام برد. جان دان و درایتون نیز از مشهورترین شعرای غنایی در این عصر بوده اند. در زمینه نثر فرانسیس بیکن و روبرت برتون از نویسندگان برجسته ی عصر ژاکوب به شمار می آیند.

غزل

یکی از انواع مهم شعر فارسی غزل است که ۵ تا ١۶ بیت و در مواردی تا بیش  از۲۰ بیت دارد و همه ی ابیات آن  بر یک وزن و قافیه اند.

ساختمان غزل همانند قصیده است . بدین معنی که مصراع اول بیت نخست با مصراع دوم همان بیت و مصراع های دوم سایر ابیات هم قافیه است . موضوع غزل برخلاف قصیده در خدمت آرزوها و خواست های خود شاعراست، از عشق و آرزو و شکایت از یار و امثال آن گرفته تا باورهای فلسفی، عرفانی، اخلاقی و اجتماعی .
منظور از عشق در غزل، عشق صوری و  زمینی و در غزلیات عرفانی که عالی ترین تجلیات عاشقانه و ربّانی در شعر فارسی است ،عشق الهی و آسمانی است .
نخستین بیت غزل را مطلع  و آخرین بیت آن  را که  اغلب  همراه با ذکر تخّلص  شاعراست، مقطع می نامند. تخّلص درغزل برخلاف تخّلص درقصیده، عنوان شعریِ شاعراست  و در واقع امضای شاعر در پایان آن است که پس  از دوره ی مغول بیش ترمعمول شده است.
رودکی،کمال الدین اصفهانی، سعدی و حافظ، فخرالدین عراقی، مولوی، صائب، خواجوی کرمانی و عطار را غزلیات زیبا و نغز است .
غزل پردازان هم روزگار ما بسیارند و از آن میان باید به ملک الشعرای بهار، رهی معیری، استاد شهریار، هوشنگ ابتهاج ،دکترحمیدی شیرازی و بسیار کسان دیگر نام برد. از مخالفان غزل،  ناصرخسرو مشهورترین است .
زیباترین و برجسته ترین بیت غزل یا قصیده را  از لحاظ لفظ و معنی بیت الغزل و بیت القصیده و یا شاه بیت می گویند.

 

حافظ می گوید :
درخرابات مغان نورخدا می بینم /  این عجب بین چه  نوری  ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو / خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن /  فکردور است همانا که خطا می بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب /  این همه از نظر لطف شما می بینم
کس ندیده است ز مشک ختن و نافه چین /  آن چه من هرسحر از باد صبا می بینم
. . . . .

مولوی می فرماید:
یارمرا، غارمرا، عشق جگرخوار مرا /  یارتویی، غارتویی، خواجه  نگه دار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح مفتوح تویی /  سینه ی مشروح تویی  بر در اسرار مرا
نورتویی، سورتویی، دولت منصورتویی /  مرغ گه طور تویی، خسته به منقار مرا
قطره تویی،بحرتویی، لطف تویی، قدرتویی /  قندتویی، زهرتویی، بیش میازار مرا
روزتویی، روزه تویی، حاصل در یوزه تویی / آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا
دانه تویی، باده تویی، جام تویی / پخته تویی، خام تویی، خام  بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی /  راه شدی، تا نبدی این همه گفتار مرا

 

و رهی معیری می گوید:
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی /  نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب های من آهی
نه جان بی نصیبم را، پیامی ازدلارامی /  نه شام بی فروغم را، نشانی  از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی /  ندارد خاطرم الفت، نه بامهری نه با ماهی
به دیدار اجل  باشد، اگرشادی کنم روزی /  به بخت واژگون باشد، اگرخندان شوم گاهی
کی ام من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان / نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
گهی  افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی / گهی خاموش و حیران، چون نگاهی به نظرگاهی
رهی، تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب ها /  به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

 

قصیده و غزل درتعداد ابیات و نیز درون مایه با هم تفاوت دارد. متوسط ابیات قصیده چهل تا پنجاه بیت است و درازترین آن ها به نزدیک ٣۰۰ بیت می رسد. سرودن  قصاید استوار و پر معنی  درحد شاعران بزرگ است و شماره ی ابیات غزل های نغز و زیبا  و یکدست از ١۰ بیت بیش تر نیست .
غلیان

غلیان در لغت به معنی رویش و جوشش بی اختیار و پیش بینی نشده است و در نقد ادبی اصطلاحی است که به طور عمده توسط شعرا و منتقدان رمانتیک مطرح شد تا از چه گونگی زایش و تولد شعر سخن گویند. در این ارتباط، غلیان یا خودجوشی بیانگر نظریه ای است که به موجب آن عمل زایش و شکفتگی شعر در وجود شاعر به شیوه ای فارغ از پیش اندیشی به مثابه تراکم و بارشی یکباره تحقق می پذیرد.

فابل

فابل داستانی است تمثیلی، دارای نکته های اخلاقی که قهرمانان آن حیوانات و گاه گیاهان هستند که مانند انسان رفتار می کنند و حرف می زنند. دلایل استفاده از حیوانات در فابل این بوده است که گفتار صریح و بدگویی و یا ریشخند مستقیم بزرگان و فرمانروایان برای نویسندگان کار ناممکنی بوده است. زیرا شمشیر تهدید همواره بالای سر آنان بوده است. کلیله و دمنه، موش و گربه عبید زاکانی و مرزبان نامه اسپهبد مرزبان بن رستم را می توان از این نوع دانست.

فاصله صغری

فاصله صغری سه متحرک و یک ساکن را گویند. مثل شِنَوَم و یا بـِرَوَم، یا دو هجای کوتاه و یک هجای بلند.

فاصله کبری

فاصله کبری چهار متحرک و یک ساکن را گویند. مثل بـِبَرَمَش و یا بـِخوانـَمَش، یا سه هجای کوتاه و یک هجای بلند

فرافکنی ادبی

فرافکنی ادبی فرایندی روانی است که به موجب آن شاعر یا نویسنده، حالات و احساسات درونی خود را به طبیعت بسط و نسبت می‌دهد و به همگون‌سازی عواطف خود با طبیعت می‌پردازد. نمونه‌ی چنین فرافکنی را می‌توان در شعر شاعری اندوهناک از فراق دلدار یافت که نم نم باران را جلوه‌ی اندوه آسمان از نظاره‌ی چنین فراقی می‌داند و آن را  همدردی با خود تعبیر می‌کند.

فرا نقد

نقد نقد (یا همان فرانقد) بحث درباره خود نقد و مطالعه ی انواع و اقسام آن و شیوه های مختلف  آن و رجحان برخی بر دیگری و نشان دادن محاسن و معایب شیوه های نقادی است. در این صورت نقد علمی است که می توان در باب خود آن به مطالعه پرداخت. نمونه آن کتاب شیوه های نقد ادبی دیچز یا کتاب نقد نو جان کرورنسام (که در آن آراء منتقدان انگلیسی چون ریچاردز و امپسون و الیوت مورد نقادی قرار گرفته است) یا مقاله ابرمز در فرهنگ اصطلاحات ادبی است.گاهی این اصطلاح را در مورد نقدی که بر اثر انتقادی نوشته شده است نیز به کار می برند، مشروط بر این که بحث کلی باشد و مثلن بررسی شود که آیا آن شیوه ی نقد در مورد موضوع مورد بحث متناسب بوده است یا خیر؟

فصاحت

فصاحت را در فارسی گشاده زبانی  و گویایی معنی کرده اند و به دست نیاید مگر آن که در سخن از واژه ها و ترکیبات خوش آهنگ و رایج بهره بگیرند.

فمینا

جایزه‌ی فمینا که مبلغ آن اکنون ۵٠٠٠ فرانک است در سال ١٩٠٤م به‌وسیله‌ی گروهی از بانوان نویسنده‌ی فرانسوی و مجله‌ی "فمینا" و "وی اورز" بنیاد نهاد شد. در سال‌های اخیر مجله‌ی "وی پراتیک" جای مجله‌ی "وی اورز" را گرفت. این جایزه تاکنون به نام‌های "جایزه‌ی فمینا � وی اورز" و جایزه‌ی فمینا پراتیک شناخته شده است. جایزه‌ به عالی‌ترین کتاب سال که به‌وسیله‌ی زن یا مردی نویسنده به زبان فرانسوی نوشته شده باشد داده می‌شود. اثر منتخب باید بیانگر قدرت خلاقه‌ی نویسنده یا دارای انسجام و اصالتی مبشر آتیه‌ی درخشان وی باشد. این جایزه مخصوص رمان و داستان است و تنها به یک نفر تعلق می‌گیرد. هر سال در ماه دسامبر گروهی از بانوان فاضل به داوری در مورد کتاب برنده می‌پردازد.

قافیه

به حروف مشترکی گفته می شود که در واژه های  پایانی ِ قرینه های شعر منظوم تکرارمی شود و واژه هایی که این حروف مشترک درآن ها آمده است " کلمات قافیه " نامیده می شود.


ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون ،پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماندکه خون بر آستانم می رود


به واژه ها ی پیش  از ردیف (می رود) در پایان مصراع اول و مصراع های زوج در شعر بالا بنگرید !

حروف " انم " در پایان همه ی این واژه ها تکرار شده است. این حروف مشترک" قافیه"  نام دارد و واژه های " جانم ،دلستانم ،استخوانم و..." که این حروف مشترک درآن ها آمده است، " کلمات قافیه " است.

قافیه افزون بر تأتیر موسیقایی، به تنظیم فکر و احساس شاعر کمک می کند، به شعر استحکام می بخشد، مصراع ها و بیت ها را جدا می کند و با تداعی معانی درآفرینش مفاهیم نو و تازه به شاعر کمک می کند.

در شعر سنتی  قافیه اجباری و ردیف که پس از قافیه می آید، اختیاری است.
قافیه خطی

قافیه خطی (Eye rhyme) به کلماتی می‌گویند که در مقام قافیه، در نوشتن، هم‌قافیه اما در تلفظ متفاوت باشند. این مورد در شعر فارسی کاربردی ندارد، اما می‌توان به عنوان مثال کلمات خِرَد و خُرد را ذکر کرد. شاید بتوان این قافیه را با یکی از انواع عیوب قافیه (اقوا) مشابه دانست. در انگلیسی، برای نمونه، کلمات laughter و daughter قافیه‌ی خطی است.

قافیه درونی

واقع شدن کلمات هم‌قافیه در میانه‌ی سطور یا مصراع‌های شعر را قافیه‌ی درونی گویند. در ادبیات فارسی، به شعری که دارای قافیه‌ی درونی است، شعر مسجع و مسمط نیز می‌گویند. برای مثال:ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من / تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پر خون کنم، اطلال را جیحون کنم / خاک دمن گل‌گون کنم، از آب چشم خویشتن  (معزّی)
مثالی دیگر:یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا / یار تویی، غار تویی، خواجه نگه‌‌دار مرا  (مولوی)

قافیه مصنوع

در عروض و قافیه اصطلاحی داریم به نام قافیه ی مصنوع و یا قافیه ی معیوب. چنانچه یکی از دو کلمه ی قافیه در تلفظ تغییر  کند تا بتواند با قرینه ی خود هم قافیه بشود، آن را قافیه ی مصنوع گویند، مثل دو کلمه ی "سالخورد" و "کرد" در بیت زیر:چه گفت آن سراینده ی سالخورد
چو اندرز انوشیروان یاد کرد
در مثال فوق "سالخورد" به صورت "سالخَرد" تلفظ می شود.قافیه ی مصنوع، یکی از عیب های قافیه است.

قالب

شکلی که قافیه به شعرمی بخشد، " قالب " نام دارد. تفاوت قالب ها با یکدیگر ،تفاوت در چه گونگی قافیه آن هاست ، زیرا قافیه می تواند درپایان مصراع فرد یا زوج و یا تنها در پایان هردو مصراع یک بیت بیاید. اگرنحوه ی تکرار قافیه در دو  شعر یکسان باشد، آن گاه تعداد ابیات ، محتوا و وزن است که تفاوت نوع قالب ها را مشخص خواهد کرد.

قصه

در یک تقسیم بندی کلی، قصه های گذشته را به انواع زیر می توان تقسیم کرد:١-  قصه هایی در فنون و رسوم کشورداری و آیین فرمانروایی، مملکت داری، لشکرکشی، بازرگانی، علوم رایج زمان، عدل و سیرت نیکوی پادشاهان و وزیران و امیران، مانند حکایت های سیاست نامه (سیر الملوک) خواجه نظام الملک توسی.٢-  قصه هایی در شرح زندگی و کرامات عارفان و بزرگان دینی و مذهبی چون حکایت های اسرار التوحید
۳-  قصه هایی در توضیح و شرح مفاهیم عرفانی، فلسفی و دینی به وجه تمثیلی یا نمادین (سمبلیک) مانند "عقل سرخ" سهروردی و منطق الطیر عطار.٤- قصه هایی که جنبه های واقعی و تاریخی و اخلاقی آن ها به هم آمیخته است و بیش تر از نظر نثر و شیوه نویسندگی به آن ها توجه می شود. مانند مقامات حمیدی تألیف حمید الدین بلخی و گلستان سعدی
۵-  قصه هایی که جنبه های تاریخی دارند و اغلب در ضمن وقایع کتاب های تاریخی آمده اند. مانند قصه های تاریخ بیهقی تألیف ابوالفضل محمد بیهقی
٦- قصه هایی که از زبان حیوانات روایت می شود ماند کلیله و دمنه.۷- قصه هایی در زمینه ی تربیت و تعلیم. مانند قصه های "قابوس نامه" اثر عنصرالمعالی کی کاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر.٨-  قصه هایی که بر اساس امثال و حکم فارسی و عربی تنظیم شده اند. مانند جامع التمثیل حبله رودی.٩-  قصه های عامیانه که حاوی سرگذشت ها و ماجراهای شاهان و بازرگانان و مردان و زنانی گمنام است. مانند سمک عیار و هزار و یکشب.

قصیده (چکامه، چامه)

نوعی کلام منظوم است که بیش از ١۷ بیت دارد. موضوع قصیده عبارت است از مدح، هجو، موعظه، شکایت ازروزگار، وصف مجالس بزم و رزم، وصف مناظره قصرها و همانند این ها و گاهی نیز مسایل فلسفه وحکمت.

ساختمان قصیده چون آن است که نخستین مصراع بیت نخست، با مصراع دوم همان بیت و مصراع دوم سایر ابیات دارای قافیه است .

بیت آغازین قصیده را مطلع می گویند و در قصیده های دراز ممکن است که شاعر مطلع دیگری نیز بیاورد که آن را تجدید مطلع می نامند. برخی از اجزای تشکیل دهنده ی قصیده عبارت است  از:
تغزّل یا تَشبیب : ( که به آن ها نسیب نیز می گویند) مقدمه ی قصیده را گویند . بیش تر شاعران مدیحه سرا در آغاز قصیده ی خود چند بیتی درباره ی موضوعات گوناگونی مانند طلوع و غروب خورشید، وصف بهار، خزان، یک شب پرستاره و غیره می سرایند و سپس به اصل مدح می پردازند.  این چند بیت نخستین را که ربطی به خود مدح ندارد، تغّزل (شعرعاشقانه گفتن )و یا تشبیب (یاد روزگارجوانی کردن ) می نامند.
تخلّص : رابط ی میان تغزّل و اصل قصیده است .تخلّص (بیت گریز ) پس از مقدمه می آید و به معنی رهایی از مقدمه و پرداختن به موضوع اصلی است .
اصل قصیده : مقصوداصلی شاعراست با محتوایی چون مدح، رثا، پند و اندرز، عرفان، حکمت و ...
 فرخی سیستانی، عنصری، منوچهری، ناصرخسرو، مسعودسعد، سنایی، انوری، جمال الدین اصفهانی، خاقانی از صیده سرایان مشهور به شمار می آیند. بهار و مهرداد اوستا از گویندگان هم روزگار ما در قصیده هستند.
قصیده ی بدون مقدمه را قصیده محدود یا مقتضب نامند، 

قصیده ی زیر دیوان مداین نام دارد و از خاقانی است:
هان، ای دل عبرت بین از دیده عبرکن، هان /  ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن /  وز دیده دوم دجله برخاک مداین ران
خود دجله چنان گرید صد دجله ی خون گویی / کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله / خود آب شیندستی کاتش کندش بریان
تا سلسله ی ایوان بگسست مداین را / درسلسله شد دجله  چون سلسله شد پیچان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم برما /  بر قصر ستمکاران گویی چه رسد خذلان
بر دیده ی من خندی کاینجا  ز چه  می گرید /  کوبند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم /  خاک در او بودی دیوار نگارستان

قصیده بی قاعده

اصطلاح قصیده ی بی قاعده مربوط به ادبیات غرب و رایج ترین شکل قصیده در ادبیات انگلستان است. این نوع قصیده را ابراهام کالی، شاعر قرن هفدهم رواج داد.قصیده بی قاعده به پیروی از قصیده های "پینداری" به وجود آمدند و مانند آن، از ساختمانی پاره پاره تشکیل شده است. اما این پاره شعرها نظم قصیده های پینداری را ندارد به این معنی که هر پاره شعر به مناسبت تغییر موضوع یا حال و هوا از حیث تعداد و طول سطرها و طرح قافیه الگوی متفاوتی دارد.

قصیده مقتضب

قصیده ای که تغزل یا نسیب نداشته باشد و مستقیمن به مدح ممدوح بپردازد قصیده مقتضب یا محدود نامیده می شود.

قطع (کتاب)

به اندازه طول و عرض کتاب و هر نوع نشریه، قطع گفته می‌شود. هدف از آن رواج اندازه‌های مختلف برای کتاب، به‌منظور استفاده آسان‌تر یا متناسب با نوع کاربرد کتاب است.در سال‌های آغازین پیدایش چاپ، قطع رایج کتاب‌های چاپی همانند نسخه‌های خطی بود. ولی، به‌تدریج، چاپ‌کنندگان کتاب دریافتند که استفاده از اندازه‌های مختلف در بهبود کار مؤثر خواهد بود. آلدوس مانوتیوس (١٤٤٩-١۵١۵)، چاپگر ساکن ونیز، نخستین کسی بود که به نقش و اهمیت قطع کتاب در میزان استفاده از آن پی برد. اندازه ابداعی او برای کتاب، هم حمل و نقل آن را آسان می‌ساخت و هم هزینه‌های چاپ را کاهش می‌داد. قطع مورد استفاده او، قطع وزیری بود که جانشین قطع سلطانی شد امروزه، قطع کتاب نشان‌دهنده تعداد دفعات تاشدن کاغذ در چاپخانه نیز هست که منجر به تشکیل ورق‌های کتاب می‌شود .به‌طور مثال کاغذ دوورقی با چهار صفحه در قطع رحلی، چهارورقی با هشت صفحه در قطع وزیری، و هشت‌ورقی با شانزده صفحه در قطع رقعی برابر است .در حال حاضر، رایج‌ترین قطع برای کتاب، در همه جا، قطع وزیری است که ابعاد آن از ١۳�٢٠ تا ٢٠�٢٦ سانتی‌متر متغیر است. قطع رقعی با ابعاد ١۵�٢٢ و قطع جیبی با ابعاد ١١�۵/١٦سانتیمتر نیز از دیگر قطع‌های رایج به شمار می آید. معمولن در چاپ کتاب‌های هنری و نفیس از قطع رحلی و برای کتاب‌های کودکان از قطع خشتی استفاده می‌شود. باید توجه داشت ابعاد ذکر شده برای هر قطع تقریبی است و در برخی منابع اندازه‌های متفاوتی ارایه شده است.اندازه طول در اندازه عرض اوراق نسخه است. اندازه قطع کتاب در تمدن اسلامی بسیار متنوع بوده است ولی مهم ترین و معمول ترین اندازه‌های قطع کتاب‌ها عبارتند از: قطع سلطانی (تیموری): اندازه‌ای از قطع کتاب است که در اواخر عصر مغولان و اوایل عهد تیموریان برای کتاب‌های خطی در ایران رواج یافت که به این جهت آن را قطع تیموری نیز می‌گویند. طول و عرض تقریبی آن ٤٠�۳٠ سانتی‌متر است. قطع رحلی:  این قطع را به این جهت رحلی می‌گویند که هنگام خواندن کتاب قطع رحلی، آن را بر روی چهارپایة چوبی � یعنی رحل � قرار می‌داده‌اند. قطع مزبور دارای اندازه‌های تقریبی زیر است:
*
رحلی کوچک: طول ٤٢، عرض ٢۷ سانتی‌متر
.
*
رحلی متوسط: طول ۵٠، عرض ۳٠ سانتی‌متر
.
*
رحلی بزرگ: طول ٦٠، عرض ۳٠ سانتی‌متر. عمومن نسخه‌های کتاب‌هایی چون قرآن، مثنوی مولوی، شاهنامه فردوسی که در مجالس و محافل خوانده می‌شده ، با این قطع بوده است. قطع رقعی:  اندازه قطعی است که در گذشته به طول و عرض تقریبی ١٩�١٠ سانتی‌متر بوده است.

قطع وزیری:  این قطع در گذشته دارای سه اندازه کوچک (به طول و عرض تقریبی ٢١�١۵)، (متوسط ٢٤�١٦) و (بزرگ ۳٠�٢٠) بوده است. قطع خشتی:  از کهن‌ترین قطع‌های نسخه‌های خطی است به طول و عرض همسان و برابر. قطع بیاضی:  نسخه‌ایی است که از جانب طول آن باز و بست می‌شده و شیرازه‌بندی آن از طرف عرض اوراق بوده که در میان نسخه‌نویسان و کتاب‌سازان به بیاض شهرت داشته است، قطع بیاضی منسوب است و مخصوص به بیاض‌ها که بیش تر کتب ادعیه، زیارات و مجموعه‌های ادبی (که به خواست اشخاص فراهم می‌آمده) به شکل گفته شده صحافی و جلد می‌شده است. قطع بغلی:  دارای طول و عرض تقریبی ۷�۵ سانتی‌متر بوده است. قطع جانمازی:  با اندازه تقریبی طول ١٢ و عرض۷ سانتی متر.
قطع حمایلی:  قطعی بوده است به طول و عرض ١٢٦ سانتی‌متر. وجه تسمیة این قطع به حمایلی، این است که نسخه‌هایی را که در قطع مزبور بوده است به صورت حمایل روی لباس زیرین می‌آویخته‌اند.

قطعه

عبارت است از ابیاتی متحد در وزن و قافیه در بیان یک اندیشه یا شرح یک حکایت و رویداد.

قطعه تنها قالب شعری است که هم قافیه بودن دو مصراع بیت نخست در آن الزامی نیست و تنها مصراع های زوج هم قافیه است، دارای وحدت موضوع  و موضوع آن پند و اندرز است . شماره ی  ابیاتش ۲ تا ۶۰ و معمولن ۲ تا ۲۰ بیت است. قطعات ناصرخسرو، ابن بمین، سعدی  و از معاصران ما پروین اعتصامی و  ایرج میرزا  مشهور است.

 

سعدی می گوید:

دوست مشمار آن که درنعمت زند / لاف یاری و  برادرخواندگی
دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی

ایرج میرزا می گوید:

گویند مرا چو زاد مادر / پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره ی من / بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد /  تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم /  الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من /  بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من زهستی اوست / تا هستم  و هست دارمش دوست

کریتیک

کریتیک ارزیابی و سنجش یک اثر ادبی است که معمولن به صورت مقاله و نوشتار انتقادی در می آید. همچنین پژوهش نظام داری در ماهیت و چه گونگی آرا و اصول و نهادها و عقاید در فلسفه، سیاست و علوم اجتماعی که اغلب به منظور روشن کردن حدود یا تناقض های آن صورت می گیرد.

کمدی احساساتی

کمدی احساساتی که به "درام حساسیت" نیز مشهور است و از "کمدی دوره بازگشت" ناشی می شود،  واکنشی است در برابر آن چه بعدها به بد اخلاقی و افسارگسیختگی تعبیر شد. جرمی کالینز (١۷٢٦-١٦۵٠م) در "نگاهی اجمالی به بد اخلاقی و بی حرمتی در تئاتر انگلیس" (١٦٩٨م) از کمدی دوره بازگشت سخت انتقاد کرد. کمدی احساساتی در قیاس با نمایش های دیگر اکنون به ندرت به صحنه می آید. سبب ظهور آن نیز این بود که طبقه ی متوسط بالنده از این نوع درام که در آن به قول گلداسمیت "فضایل و نیکی های زندگی خصوصی نشان داده شده می شود تا زشتی ها و پلیدی ها و اضطرار و پریشانی انسان به نمایش در نیاید، لذت می برد. در این آثار شخصیت ها چه خوب و چه بد بسیار ساده بودند. قهرمان همواره در برابر دیگران بزرگ منش و هم درد و سخت حساس بود. نمونه ی آن  قهرمان کتاب "بشر دوست" (١٦۷١م) اثر همپتن است.

گویش

گویش به تنوعات جغرافیایی زبان که دامنه‌ی آن به شکل‌های نحوی و عناصر لغتی گسترش می‌یابد گفته می‌شود. گویش از آن‌ جهت با لهجه تفاوت دارد که لهجه  فقط به مؤلفه‌های تلفظ برمی‌گردد. بسیاری از گویش‌ها ناحیه‌ای هستند زیرا در نواحی خاصی به کار می‌روند. به عنوان مثال در ایران گویش مازندرانی و در انگلیسی گویش کورن وال (cornwall)  از این جمله‌اند. اما هم در یک ناحیه گویش دستخوش تغییر می‌شود یعنی از یک محل تا محل دیگر اندک اندک در آن تفاوت ایجاد می‌شود و لی این تغییر تدریجی و رفته رفته صورت می‌گیرد. یعنی برای مثال وقتی در خطه‌ی شمال ایران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت می‌کنیم در یک محل ناگهان گویش مازندرانی به خراسانی تبدیل نمی شود، بلکه این تغییر به موازات حرکت از منطقه‌ی جغرافیایی مازندران، گرگان و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی در برابر گویش خراسانی انجام می‌شود. در این حالت باید گفت که نوعی پیوستار گویشی وجود دارد.

مادیگری فرهنگی

مادی گری فرهنگی اصطلاحی است در نقد ادبی معاصر و در رویکرد تاریخ گرایان نو.

این اصطلاح را نخست ریموند ویلیامز، منتقد مارکسیست انگلیسی به کار برد و سپس توسط عده ای از محققان انگلیسی برای نشان دادن گرایش مارکسیستی در نگرش تاریخ به کار رفت. تأکید این گروه بر آن است که متنیّت تاریخ هر چه باشد، فرهنگ و محصولات ادبی هر دوران همواره به نیروهای مادی و مناسبات تولیدی آن دوران تاریخی بستگی دارد.

مانیفست

مانیفست یا بیانیه، اعلامیه ای عمومی است که معمولن اصول و عقاید سیاسی، مذهبی، فلسفی یا هنری را بیان می کند. مانند بیانیه آندره برتون به نام مانیفست سوررئالیسم.

متل

متل بیان کوتاه و ساده ی ماجراهایی است که به دنبال هم می آیند. بیش تر متل ها وزن و گاهی قافیه دارند و بعضی از کلمه ها و جمله ها در آن ها تکرار می شوند. متل نیز، چون لالایی، از زمان های بسیار دور به ما رسیده است. متل کودکان خردسال را سرگرم می کند. به آنان نظم فکری می آموزد و آنان را با تجربه های تازه آشنا می کند. متل های روزگاران کهن، چون لالایی ها، سرایندگان شناخته شده ندارند. بعضی از سرایندگان متل های جدید از متل های قدیم الهام گرفته اند و متل های نو پدید آورده اند. مثال برای متل:یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتونو دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نونو خودم خوردم
آبو دادم به زمین
زمین به من علف داد

. . .

مثنوی

نوعی از کلام منظوم است که در آن هردو مصراع، یک قافیه دارد و  بنابراین در مثنوی هر بیت دارای قافیه ای جداگانه است. از این رو مثنوی به ظاهر آسان ترین نوع شعر است، هرچند که سرودن مثنوی زیبا و دلنشین کارآسانی هم نیست. علت گذاردن نام مثنوی بر این قالب شعری همین بوده است که هر دو مصراع هر بیت هم قافیه است.

از آن جا که در مثنوی محدودیت بیت وجود ندارد و قافیه نیز در هر بیت تفاوت می کند، اشعار دراز، منظومه های داستانی، حماسی، عاشقانه، تاریخی، فلسفی و عرفانی به صورت مثنوی و در اوزان گوناگون سروده می شود.

موضوع مثنوی متنوع و متفاوت است و برخی آن را به چهار نوع بخش بندی کرده اند:
١- مثنوی رزمی (حماسی) : مانند شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی توسی
۲- مثنوی بزمی (عاشقانه) : مانند خسرو و شیرین نظامی، ویس و رامین فخرالّدین اسعد
گرگانی
٣- مثنوی عرفانی (معنوی) : مانند مثنوی مولانا، حدیقةالحقیقة سنایی و منطق الطیرعطار
۴- مثنوی حکمی (اخلاقی � اجتماعی) : مانند بوستان سعدی

نمونه های دیگرمثنوی : مخزن الاسرارنظامی، هفت پیکر، لیلی و مجنون نظامی، گلشن راز شیخ محمودشبستری ،جام جم اوحدی مراغه ای، تحفةالاحرار جامی، یوسف و زلیخا جامی.
از شاعران هم
عصر ما که در سرودن مثنوی موفق بوده اند،  می توان از هوشنگ ابتهاج، حمیدی شیرازی، علی معلم و احمد عزیزی نام برد.

 

نظامی در مخزن الاسرار می گوید:
جنبش اول که قلم بر گرفت / حرف نخستین  ز سخن  در گرفت
پرده ی خلوت چو برانداختند / جلوت اول به سخن ساختند
تا سخن آوازه ی دل در نداد / جان تن آزاده  به گل در نداد
چون قلم آمد شدن آغازکرد / چشم جهان را به سخن باز کرد

 . . . .
سعدی در بوستان می گوید:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست / ترا گریه و سوز باری چراست
بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود
که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبرداری نه یارای ایست

. . . .

مجاز

مجاز عبارت است از کاربرد واژه، در معنی غیر اصلی خود که برای رسیدن به معنی مجازی و عدول از معنی حقیقی باید مناسبتی یا علاقه ای بین معنی حقیقی و مجازی وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتی گفته می شود کلاس ساکت است، واژه ی کلاس مجاز است زیرا مفهوم آن شاگردان کلاس است .یا مواردی که شاعر جزء را ذکر کند ولی کل را اراده کند . مانند:
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم / که گاهگاه بر او دست اهرمن باشد .نگین(جزء ) گفته و انگشتری (کل ) را اراده کرده است.رَستم از این بیت و غزل، ای شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن کشت مرا بیت گفته و شعر را اراده کرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده کرده است.تا شدی فارغ از کلاه و کمر / بر سران زمانه گشتی سر .سران گفته و بزرگان را اراده کرده است .ز مادر همه مرگ را زاده ایم / به بی کام گردن بدو داده ایم.گردن گفته و تمام وجود را اراده کرده است .چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است نام گل ها را گفته و باغ را اراده کرده است .گفتم : مذمت اینان روا مدار که خداوند کرمند، گفت : غلط گفتی که بنده درمند .درم گفنه و مال و ثروت اراده کرده است .به یاد روی شیرین بیت می گفت / چو آتش شیشه می زد کوه می سفت .بیت گفته و شعر را اراده کرده است.

مدح شبیه به ذم

از مدح شبیه به ذم به عنوان "تأکید المدح بمایشبه الذم" هم یاد کرده اند و چنان است که در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون والّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... (حروف استثنا و استدراک) سخن را در مدح چنان بیاورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت و نکوهش پندارد، لیکن چون بیت یا کلام پایان پذیرد، معلوم گردد که مدح و ستایش است. این نوع صنعتگری را "صنعت تحویل" یا "زشت و زیبا" هم می نامند. قمری شاعر قرن چهارم هجری می گوید:همی به فرّ تو نازند، دوستان، لیکن
به بی نظیری تو دشمنان کنند اقرار

مردف

شعری که ردیف دارد " مردّف " خوانده می شود.

مستزاد

مستزاد به معنی " زیاد ذکرشده " اسنت و در اصطلاح ادبی شعری است که در هر بیت آن ، درپایان هرمصراع، پاره ای به آن می افزایند که با مصراع اول هم وزن  نیست،  اما با  معنای مصراع  اول ارتباط دارد. این پاره ها  نیز با یکدیگر هم قافیه است.

مستزاد تنها  قالب شعری سنتی است که بلندی و  وزن مصراع های آن در هر بیت یکسان نیست و کهن ترین آن را به قرن پنجم نسبت داده اند.

مولوی غزلی زیبا درمستزاد دارد که چون این آغازمی شود:


هرلحظه به شکلی بت عیّار بر آمد / دل برد و نهان شد
هردم به لباس دگر آن یار برآمد / گه پیر و جوان شد

مسغ

هر گاه به صامت پایانی هر یک از پایه‌های عروضی که به دو هجای بلند ختم می‌شود مصوت بلند "آ" افزوده گردد، پایه‌ی به دست آمده را مسبّغ گویند. مانند فاعلاتان و مفاعیلان که مسبّغ فاعلاتن و مفاعیلن هستند. در این بیت:دام است جهان بر تو ای پسر دام
زین دام ندارد خبر دد و دام
در این جا پایه‌های آخر مصراع‌ها فاعلاتان و مسبّغ هستند.

مسمط

" مسمّط" به معنی به رشته کشیدن مروارید است و در اصطلاح ادبی نوعی از شعر است که دارای چند بند است.  هر بند مسمط دارای چند مصراع هم قافیه است و در پایان هر بند مصراعی با قافیه ای جداگانه آورده می شود که قافیه مصراع های پایان همه ی بندها یکی است .

این قالب شعری  ابتکار منوچهری دامغانی شاعرقرن پنجم است .
 مسمّط ها بر پایه ی شماره ی مصراع های هر بند نام گذاری می شوند، مانند مسمّط مخمس (با بندهای ۵ مصراعی)، مسمّط مسدّس (با بندهای ٦ مصراعی ) و ...


منوچهری در مسمط خود می گوید:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزان است /  گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعّجب سرانگشت گزان است
کاندرچمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را دنبال بکندند / پرّش ببریدند و به کنجی بفکندند
گویی به میان باغ، به زاریش پسندند / با او نه نشینند و نه گویند و نه خندند
وین  پرّ نگارینش  بر او  باز  نبندند
تا آذر مه  بگذرد، آید سپس آذار

مصراع

به معنی یک لنگه از در دو تختی و در اصطلاح ادبی نیمی از یک بیت است. بیتی که هر دو  مصراع آن هم قافیه باشد " مُصَرّع "  نام دارد.
بشنو از نی چون حکایت می کند /  وز جدایی ها شکایت می کند
سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق /  تا بگویم شرح درد اشتیاق

مقطع

مقطع در لغت به معنی جای برش، محل قطع و محل جدایی است. در اصطلاح آخرین بیت غزل و قصیده را گویند. در غزل شاعر معمولن تخلص خود را در مقطع می‌آورد:غزل گفتی و دُر سُفتی، بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

که بیت واپسین ِ یکی از غزل‌های حافظ است.

ملمع

ملمّع به معنی رنگارنگ و درخشان است و در اصطلاح ادبی شعری است که یک پاره ی آن (مصراع یا بیت ) فارسی و پاره ی دیگر آن  به زبان دیگری است ، (عربی، ترکی ) و  درکتاب های  سنتی علم بدیع، " زبان دیگر" را تنها عربی گرفته اند. ملمّع معمولن به شکل غزل است .


سعدی می گوید:

شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشن

وان هجرت سواء عشیتی و غداتی

سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات

تو قدر آب چه دانی که در کنا رفراتی
. . . . . .

حافظ می گوید:

 تو نیک و بد خود هم  از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لایحتسب

مناظره

به شیوه ی پرسش و پاسخ یا گفت و شنود می گویند که در ادبیات فارسی پیشینه ای دراز دارد. درشعرفارسی، اسدی توسی را مبتکر فن مناظره دانسته اند. مناظره ی " فرهاد با خسرو" درمنظومه ی خسرو و شیرین نظامی نشانگر استادی و توانایی شاعر بزرگ گنجه است. از معاصرین استادانه ترین نمونه های مناظره، مناظرات زیبا و آموزنده ی پروین اعتصامی است. به دو نمونه از مناظره در زیر توجه کنید:

 

نظامی می گوید:
نخستین بار گفتش کز کجایی /  بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند /  بگفت اندوه خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست / بگفت از عشق بازان این عجب نیست ...


پروین اعتصامی می گوید:

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت:"ای دوست، این پیراهن است افسارنیست"
گفت:"مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی"
گفت:"جرم راه رفتن نیست، ره هموارنیست "

موسیقی بیرونی

موسیقی بیرونی همان چیزی است که وزن عروضی خوانده می‌شود و لذت بردن از آن، گویا، امری غریزی است یا نزدیک به غریزی و به همین دلیل هم است که در شعر کودکان و شعر عوام، چشم‌گیرترین عامل، عامل وزن است که آشکارترین موسیقی را هم‌راه دارد. بنابراین، بحور عروضی یک شاعر به لحاظ حرکت و سکون آن‌ها و به لحاظ تنوع یا عدم تنوع آن‌ها و به لحاظ هماهنگی با زمینه‌های درونی و عاطفی شعر، قابل بررسی است.

موسیقی کناری

منظور از موسیقی کناری، عواملی است که در نظام موسیقایی شعر دارای تأثیر است ولی ظهور آن در سراسر بیت یا مصراع قابل مشاهده نیست. برعکس موسیقی بیرونی که تجلی آن در سراسر بیت و مصراع یکسان است و به طور مساوی در همه‌ جا به یک اندازه‌ حضور دارد. جلوه‌های موسیقی کناری بسیار است و آشکارترین نمونه‌ی آن ردیف و قافیه است و دیگر، تکرارها و ترجیع‌ها.برای مثال در این بیت:ای یوسف خوش‌نام ما، خوش می‌روی بر بام ما
ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما
تکرار "- ام ِ ما" در چهار مقطع این بیت، از جلوه‌های موسیقی کناری است که دومی و چهارمی را در اصطلاح قافیه و ردیف می‌نامند.

موَشَح

شعری را می گویند که در آغاز هر مصراع یا بیت آن، حرفی آورده باشند که از مجموع آن ها نام کسی یا چیزی یا جمله ای ساخته شود.

مونولوگ

مونولوگ یا تک‌گویی گفتاری است که گوینده‌ای خطاب به دیگران یا به خود ادا می‌کند. انواع مهمش شامل تک‌گویی دراماتیک (مونودرام: نوعی شعر که در آن فرض می‌شود گوینده به شنوندگانی خاموش خطاب می‌کند) و خود‌گویه (که در آن گویی تنها صدای گوینده‌ی را می‌شنویم) است. بعضی نمایش‌نامه‌های مدرن که فقط دارای یک شخصیت است، مثل "آخرین نوار کراپ" (١٩۵٨م) اثر بکت، را مونودرام یا تک‌گویی می‌شناسند. در این داستان، تک‌گویی درونی، نمایش اندیشه‌های ناگفته شخصیت داستان است که گهگاه به صورت جریان سیال ذهن او عرضه می‌شود. گوینده‌ی تک‌گویی را مونولوگیست می‌نامند.

میانوند

علاوه بر پیشاوند و پساوند، الفاظی وجود دارد که در میان کلمه‌های مرکب می‌آید و به آن‌ها میانوند می‌گویند. مثلن در کلمه‌های مرکب زیر:سراسر، لبالب، دمادم، کمابیش، بناگوش، پایاپای، سراپا و سراشیب الف میان‌وند است.

همچنین در کلمه‌ی مرکب جورواجور، وا میان‌وند است.برخی از حروف اضافه نیز همچون میانوند به کار می‌روند:به:  سربه‌سر
تا: سرتاسر
در: پی‌درپی

میس آن بیم

اصطلاحی است که نویسنده فرانسوی، آندره ژید، آن را در اشاره به تکرار درونی اثر یا بخشی از اثر، ساخته است. رمان خود ژید موسوم به "سکه سازان" نمونه‌ی شایان آن است. قهرمان این اثر، رمان نویسی است که در حال نگارش رمانی به نام سکه سازان است که سخت شبیه همین رمانی است که خود وی قهرمان آن است.

ناول novel

ناول یا نوول یک واژه‌ی فرانسوی است که با ناوّلا در زبان ایتالیایی مترادف است. این کلمه در حیات خود تحولات زیادی را از سر گذرانده است. در ابتدا به قصه‌های کوتاه هجوآمیز و هزل‌گونه‌ای گفته می‌شد که در قرون وسطا رواج داشت و مانند ناوّلا، قصه‌های دکامرون یا حکایت‌های کانتربری را در بر می‌گرفت.بعدها با پیدایش رمان، ناول برای گزیده‌ی رمان‌هایی که در متون درسی نقل می‌شد به کار رفت. سپس هنری جیمز، نویسنده‌ی امریکایی از داستان‌های بلند خود تحت عنوان ناول نام برد. در زبان فارسی ناول معمولن برابر داستان کوتاه استفاده می‌شود. از حیث ساختار، ناول داستانی را گویند که بر محور حادثه‌ای مرکزی و واحد قرار گرفته باشد و نقطه‌ی اوج داستان معمولن به طرزی دور از انتظار خواننده رخ می‌دهد.

ناول داستان کوتاهی است که نویسنده چند تن را در تلاش و کوشش یا مساله ی بغرنجی نشان می دهد و از آن نتیجه ای مشخص می گیرد. البته ناول شبیه رمان است اما مسایلی که در آن مطرح می شود، کوتاه تر و با شاخ و برگ کم تر بوده ولی دارای سبک و هدف محکمی است.

نسیب

نسیب در لغت غزل گفتن و شرح احوال عاشق و معشوق را بیان داشتن است. نظم پردازی

نظم پردازی سه معنی متمایز دارد:١-  عمل سرودن شعر یا هنر منظومه پردازی
٢-  قالب یک نوشته ی شاعرانه از لحاظ ساختار و وزن و بحر
۳-  بازسازی موزون یک متن منثور

نظیره سازی

هر نوع تقلید سخره‌آمیز ادبی، نظیره‌سازی محسوب می‌شود. در نظیره‌سازی ممکن است موضوع با اهمیتی را به شیوه‌ای سَبُک یا سخره‌آمیز بیان کنند. برخی از منتقدان غربی نظیره‌سازی را یک نوع ادبی می‌دانند که شامل نقیضه و سخره حماسه است. اما پاره‌ای دیگر، نقیضه و نظیره‌سازی را دو نوع مستقل ادبی به شمار می‌آورند و تنها تفاوت بین این دو را در آن می‌دانند که هدف نقیضه جواب به اثر مشخص و معینی است. حال آن‌که در نظیره یک طرز فکر یا نگرش خاص دستاویز اثر نویسنده و شاعر قرار می‌گیرد. برای نمونه، سروانتس، نویسنده‌ی اسپانیایی سده ی هفدهم میلادی در کتاب دُن کیشوت، سنت ادبی رمانس را به سخره و ریشخند می‌گیرد.

نقد فمینیستی

دیدگاه اصلی نقدهای فمینیستی آن است که: تمدن غرب تمدنی پدرسالار و مردمحور است و به گونه ای سازمان یافته است که در تمام مظاهر این تمدن از فلسفه تا کتاب مقدس یهودیان، زن نسبت به مرد همواره کم تر است و جایگاهی پست تر و منفی دارد. تفاوت جسمانی و قدرت جسمانی مردانه در کنار ویژگی های شخصیتی این جنس باعث شده است که بر طبق این نگاه مردانه، مردان موفق به اختراعات بزرگ، کارهای مهم  و ایجاد فرهنگ و تمدن بشوند. برعکس در طول تاریخ زنان را طوری تربیت کرده اند که این پدرسالاری را باور کرده اند و خود را دست کم گرفته اند.

نهاد مفعولی

نهاد مفعولی کلمه‌ای است که برای بخشی از جمله، نهاد و برای بخشی دیگر، مفعول باشد.  به عبارت دیگر: کلمه‌ای‌ است در جمله‌ی مرکب، که در یکی از جمله‌های پایه یا پیرو، نهاد است، و در دیگری، مفعول. مانند کتاب در دو جمله‌ی زیر:کتابی خریده‌ام که خواندنی است.کتابی که خریده‌ام خواندنی است.

واژه

واژه" اصطلاحی است در زبان شناسی به معنی "کلمه" اما تفاوت آن با "کلمه" در آنست که واژه یا قاموس می تواند کلماتی با شکل های متفاوت داشته باشد. در واقع واژه آن واحد انتزاعی است که در دل کلمه قرار دارد. برای مثال اگر چه کلمه "گذشت" در جمله "او از آنجا گذشت" و "انسان باید گذشت داشته باشد" یکی است، قاموس آنها تغییر کرده است بطوری که در دومی واژه ای متفاوت داریم.

وحدت زمان

اصطلاح وحدت زمان از اشاره ای سرچشمه می گیرد که ارسطو در کتاب فن شاعری دارد. وی می گوید: حوادث تراژدی باید در طول یک شبانه روز رخ دهد و یا حداقل از این حدود تجاوز نکند. نمایش نامه ی مطلوب آن است که مدت وقوع حادثه ی آن تقریبن برابر همان مدتی باشد که برای اجرا لازم است، زیرا جا دادن حادثه ی سال ها و قرن ها در یک نمایش سه چهار ساعته کاری طبیعی نیست و مغایر با اصل حقیقت نمایی است. موضوع "وحدت مکان" را نیز ماگی، منتقد ایتالیایی ، از وحدت زمان ارسطو نتیجه گرفت.

وحشی ارجمند

وحشی در لغت به کسی می گویند که از مواهب تمدّن بی بهره است و ارجمند در لغت به معنای با ارزش، بزرگوار، گرانمایه، شریف، اصیل، غنی است. "وحشی ارجمند" در اصطلاح اشاره به گرایشی دارد که در سده ی هفدهم و هجدهم میلادی در حیات فرهنگی و ادبی اروپا پدید آمد و بیانگر جستجویی است که غرض از آن احیای پاکی، شکوه، و غنای بکر و تمدّن نیافته اولیه است. اساس این گرایش بر این اعتقاد استوار است که در زمان های اولیه و شرایط آزاد بدوی، انسان های بیگناهی همچون آدم و حوا می زیسته اند.

وزن

ما با شنیدن هر یک ازمصراع های یک شعر موزون، آهنگ خاصی را حس می کنیم که آن را در یک جمله ی معمولی نمی یابیم .این آهنگ را که در همه ی مصراع ها یکسان است، " وزن شعر" می نامند.

وزنی که در هر یک ازمصراع ها احساس می شود، پیرو نظمی است که در چه گونگی قرارگرفتن واژه های آن مصراع وجود دارد، به گونه ای که اگر در هر مصراع واژه ای برداشته شود و یا جای آن وازه یا  واژه های شعر تغییر کند، آن آهنگ و  وزن نخستین احساس نخواهد شد. در هر شعر همه ی مصراع ها هم وزن اند، یعنی تعداد و ترتیب هجاها در هر دو مصراع یکی است.

علمی که درباره ی وزن شعر سخن می گوید عروض نامیده می شود.

وزن کامل

هر وزن که از تکرار پایه "متفاعلن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به دست آید، آن را وزن کامل گویند. وزن کامل بر دو گونه است: کامل سالم و کامل غیرسالم:١- وزن کامل سالم
آن است که از تکرار پایه‌ی متفاعلن به وجود آمده باشد، مانند این بیت:چه کند شمن، چو جدا شود شمن از صنم
به جز آن که روز و شبان نشسته بود به غم
٢- وزن کامل غیرسالم
وزنی است که از شاخه‌ها و زحاف‌های متفاعلن به وجود آمده باشد و زحاف‌های آن عبارتند از:-  مقطوع
-
  موقوص
-
  مقطوف

وزن متقارب

هرگاه وزنی از تکرار پایه‌ی "فعولن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به وجود آید، آن را متقارب گویند. وزن متقارب بر دو گونه است: متقارب سالم و متقارب غیر سالم.

وزن متقارب سالم وزنی است که از "تکرار پایه‌ی فعولن" به دست بیاید.

وزن متقارب غیرسالم وزنی است که از "شاخه‌ها و زحاف‌های پایه‌ی فعولن" به وجود بیاید.

وزن های تک پایه در علم عروض

وزه های تک‌پایه عبارتند از:١-  رمل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلاتن"٢- متقارب با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فعولن"۳-  رجز با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مستفعلن"٤-  هزج با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعیلن"۵-  متدارک با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلن"٦- وافر با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعلتن"۷- کامل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "متفاعلن"

 همنشینی مالوف

در معنی شناسی تمایل کلمات معین در همنشینی با یکدیگر را همنشینی مألوف کلمات گویند. برای نمونه، صفت "پاکیزه" با اسم هایی نظیر آسمان، جامه، انسان، دست و صورت قابلیت همنشینی دارد، اگر چه با هر یک از این کلمات معنی اندک متفاوتی را ممکن است القا کند.

کلمات مترادف (synonym) با وجود مطابقت دلالت نمی توانند با کلمات متفاوتی همنشین شوند. مثلن کلمات "عمیق" و "ژرف" هر دو می توانند با "همدردی" همنشین شوند، اما فقط "عمیق" با "چاه" همنشینی مألوف دارد

مناجاتهای شهید چمران

. پرگشایم

. توکل و رضا

. می خواستم شمع باشم

. در سرزمین کفر ، تو بودی

. دنیا

. تو مرا عشق کردی

. سه طلاقه

. آرامش غروب

. آفرینش دریا

. سوگند

. قربانی فرزند آدم

. شرف شیعه

. افزایش ظرفیت

. فقر مرا پروراند

. گذشت

. بی نیاز

. مغموم

. خدایا ، فقط تو

. من آه صبحگاهم

 

شهید چمران

پرگشایم

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

 

 

توکل و رضا

" ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی... فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.

خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت " توکل " و " رضا" عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.

خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی... که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی."

 

می خواستم شمع باشم

" همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. می خواستم فریاد شوق و زمین وآسمان را با فداکاری و آسمان  پایداری خود بلرزانم. می خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. می خواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند،  طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند..."

 

در سرزمین کفر ، تو بودی

" خدایا می دانی که در زندگی پرتلاطم خود، لحظه ای تو را فراموش نکردم.همه جا به طرفداری حق قیام کرده ام. حق را گفته ام. از مکتب مقدس تو در هر شرایطی دفاع کرده ام. کمال و جمال و جلال تو را به همه مخالفان و منکران وجودت عرضه کرده ام و از تهمت ها و بدگویی ها و ناسزاهای آنها ابا نکردم. در آن روزگاری که طرفداری ازاسلام به ارتجاع و به قهقراگری تعبیر می شد و کمتر کسی جرأت می کرد که از مکتب مقدس تو دفاع کند، من در همه جا، حتی در سرزمین کفر، علم اسلام را بر می افراشتم و با تبلیغ منطقی و قوی خود، همه مخالفین را وادار به احترام می کردم و تو ای خدای بزرگ! خوب می دانی که این فقط بر اساس اعتقاد و ایمان قلبی من بود و هیچ محرک دیگری جز تو نمی توانست داشته باشد."

 

شهید چمران

دنیا

" دنیا میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن جز عشق چیزی نیست. در این دنیا همه چیز در اختیار بشر گذاشته شده، وسایل و ابزار کار فراوان است، عالیترین نمونه های صنعت، زیباترین مظاهرخلقت، از سنگریزه ها تا ستارگان، از سنگدلان جنایتکار تا دلهای شکسته یتیمان، از نمونه های ظلم و جنایت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چیز و همه چیز در این دنیای رنگارنگ خلق شده است. انسان را به این بازیچه های خلقت مشغول کرده اند. هر کسی به شأن خود به چیزی می پردازد، ولی کسانی یافت می شوند که سوزی در دل  و شوری در سر دارند که به این بازیچه راضی نمی شوند. این نمونه های زیبای خلقت را دوست دارند و می پرستند.

 

تو مرا عشق کردی

" خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم. تو مرا آه کردی که از سینه بینوایان و دردمندان به آسمان صعود کنم. تو مرا فریاد کردی که کلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمایم. تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و حرمان تنهایی سوزاندی. خدایا تو پوچی لذات زودگذر را عیان نمودی، تو ناپایداری روزگار را نشان دادی. لذت مبارزه را چشاندی. ارزش شهادت را آموختی."

 

سه طلاقه

" من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد."

 

شهید چمران

آرامش غروب

" خوش دارم آزاد از قید و بندها درغروب آفتاب بر بلندای کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم و این زیبایی سحرانگیز، با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند، قلب سوزانم را بگشاید، آتشفشان درد و غم را آزاد کنم، اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم، عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی می کنند بگشایم . غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند، با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیاتم را بگیرد و من دیوانه وار همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش و طمأنینه از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستی و غم وجود بیاسایم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم و از این سیر ملکوتی لذت ببرم."

 

آفرینش دریا

" خدایا تو را شکر می کنم که دریا را آفریدی ، کوهها را آفریدی و من می توانم به کمک روح خود در موج دریا بنشینم و تا افق بی نهایت به پیش برانم و بدین وسیله از قید زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگی را ناچیز نمایم. خدایا تو را شکر می کنم که به من چشمی دادی که زیباییهای دنیا را ببینم و درک زیبایی را به من رحمت کردی تا آنجا که زیباییهایت را و پرستش زیبایی را جزیی از پرستش ذاتت بدانم."

 

شهید چمران

سوگند

" خدایا به آسمان بلندت سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علی سوگند، به حسین سوگند، به روح سوگند، به بی نهایت سوگند، به نور سوگند، به دریای وسیع سوگند، به امواج روح افزا سوگند، به کوههای سر به فلک کشیده سوگند، به شیپور جنگ سوگند، به سوز دل عاشقان سوگند، به فداییان از جان گذشته سوگند، به درد دل زجرکشیده گان سوگند، به اشک یتیمان سوگند، به آه جانسوز بیوه زنان سوگند، به تنهایی مردان بلند سوگند که من عاشق زیبائیم. چه زیباست همدردعلی شدن، زجر کشیدن، از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن، از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن، چه زیباست در کنار نخلستان های بلند در نیمه های شب، سینه داغدار را گشودن و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن، چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن."

 

قربانی فرزند آدم

" ای خدای بزرگ ، ای آنکه نمونه ی بزرگی چون حسین علیه السلام را به جهان عرضه کرده ای، ای آنکه برای اتمام حجت به کافران وجودت... سیاهی ها و تباهی ها را به آتش وجود حسین ها روشن نموده ای، ای آنکه راه پرافتخار شهادت را، برای آخرین راه حل انسانها باز کرده ای، ای خدا، ای معشوق من، ای ایده آل آرزوهای مردم عارف، به من توفیق ده تا مثل مخلصان و شیفتگان ، در راهت بسوزم و ازین خاکستر مادی آزاد گردم. ای حسین علیه السلام، من برای زنده ماندن تلاش نمی کنم و از مرگ نمی هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از همه چیز دست شسته ام ، ولی نمی توانم بپذیرم که ارزشهای الهی و حتی قداست انقلاب بازیچه دست سیاستمداران و تجار ماده پرست شده است.

قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادی خود را به هیچ چیز حتی به حیات خود نمی فروشم.

خدایا ابراهیم را گفتی که عزیز ترین فرزندش را قربانی کند، و او اسماعیل را مهیای قربانی کرد...

هنگامی که پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار . ابراهیم آزمایش خود را داد، ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربانی شود، زمان زیادی گذشت تا قربانی کاملی که عزیزترین فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قربانی شدن رسید، و در همان راه خدا قربانی شد و او حسین بود. خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه به سوی قرارگاه عشق حرکت کردم... اما تو می خواستی که این قربانی هر چه باشکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندم را و عزیزترین کسانم را به قربانی پذیرفتی... و مرا در آتش اشتیاق منتظر گذاشتی..."

 

شرف شیعه

" خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند."

 

شهید چمران

افزایش ظرفیت

" خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم."

 

فقر مرا پروراند

" فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم. "

 

گذشت

" من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است."

 

بی نیاز

" خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.

خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد... تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی. در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی... خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم.

 

شهید چمران

مغموم

خدایا عذر می خواهم از اینکه در مقابل تو می ایستم و از خود سخن می گویم و خود را چیزی به حساب می آورم که تو را شکر کند و در مقابل تو بایستد و خود را طرف مقابل به حساب آورد! خدایا آنچه می گویم از قلبم می جوشد و از روحم لبریز می شود. خدایا دل شکسته ام، زجر کشیده ام، ظلم زده ام، از همه چیز ناامید و از بازی سرنوشت مأیوسم، در مقابل آینده ای تیره و مبهم و تاریک فرو رفته ام، تنها ترا می شناسم ، تنها به سوی تو می آیم، تنها با تو راز و نیاز می کنم.

 

خدایا ، فقط تو

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."

 

من آه صبحگاهم

" من فریادم! که در سینه مجروح جبل عامل در خلال قرنها ظلم و ستم محفوظ شده ام. من ناله دلخراش یتیمان دل شکسته ام که درنیمه های شب از فرط گرسنگی بیدار می شوند و دست محبتی وجود ندارد که برای نوازش آنها را لمس کند، از سیاهی و تنهایی می ترسند. آغوش گرمی نیست که به آنها پناه بدهد. من آه صبحگاهم که از سینه پر سوز بیوه زنان سرچشمه می گیرم و همراه نسیم سحری به جستجوی قلبها و وجدانهای بیدار به هر سو می روم و آنقدر خسته می شوم که از پای می افتم. نا امید و مأیوس به قطره اشکی مبدل می شوم و به صورت شبنمی در دامن برگی سقوط می کنم. من اشک یتیمانم که دل شکسته در جستجوی پدر و مادر به هر سو می دوند، ولی هر چه بیشتر می دوند کمتر می یابند. وای به وقتی که یتیمی بگرید که آسمان به لرزه در می آید

رژیم قذافی هم سقوط کرد

 

    

مشرق- خبرهای رسیده از طرابلس حاکی از آن است که انقلابیون لیبیایی ساعاتی پیش حمله نهایی به پایتخت را آغاز کرده اند و به پیروزی های بزرگی رسیده اند.

هر چند دیروز درگیری ها در طرابلس “پراکنده” بود و قذافی نیز مهاجمان انقلابی را موش هایی خوانده بود که مهار شدند ، اما از ساعاتی پیش ، روند جنگ به طور کامل به سود انقلابیون بوده است.

خبرهای رسیده از پایتخت لیبی حکایت از آن دارد که طرابلس و انقلابیونی که از سایر شهرها آمده اند ، به نزدیکی مقر قذافی رسیده اند. آنها اعلام کرده اند که باب العزیزیه (مقر حکومتی قذافی) را در محاصره خود دارند.
مرکز طرابلس نیز به طور کامل در اختیار انقلابیون است.

نکته قابل توجه این که گردان های ویژه قدافی که به عنوان گارد ویژه ، مسوول حفاظت از حکومت وی هستند ، عقب نشینی کرده اند و تعداد زیادی از اعضای آن خود را تسلیم انقلابیون کرده اند.
چند نفر از فرماندهان این گردان ها نیز کشته شده اند.

اخبار تکمیلی

* مصطفی عبدالجلیل رییس شورای حکومت انتقالی لیبی در گفت وگو با الجزیره از بازداشت سیف الاسلام ، پسر قذافی خبر داد. وی افزود که سیف الاسلام در محلی امن نگهداری می شود.
رویترز لحظاتی پیش خبر داد:
سخنگوی دادستانی دیوان جنایی بین المللی گفت: خبرهایی داریم مبنی بر این که قذافی بازداشت شده است.

* یگان حفاظت از جان قذافی خود را تسلیم کرد. از محل اختفای قذافی خبری نیست.

* شایعه بازداشت شدن محمد و الساعد قذافی دو پسر دیگر قذافی در طرابلس منتشر شده است.

* مناطق آزاد شده طرابلس شاهد جشن مردمی است. درگیری در سایر مناطق به نفع انقلابیون ادامه دارد.

* عبدالله سنوسی ، رییس سازمان اطلاعاتی و جاسوسی لیبی به سمت جنوب لیبی فرار کرد .پسر او نیز که جزو فرماندهان گردان های قذافی بود ، کشته شد.

* قذافی در پیامی مدعی شد که سلاح به دست در کنار مردم (!) باقی می ماند و می جنگد.

* میدان خضرا که تا دیروز محل اجتماع حامیان قذافی بود به دست انقلابیون افتاد. اغلب مناطق طرابلس به دست انقلابیون افتاده است. نیروهای وفادار به قذافی نقاط محدودی را در اختیار دارند.

* موسی ابراهیم ، سخنگوی حکومت قذافی دقایقی پیش یک کنفرانس مطبوعاتی برقرار کرد و با ادعای کشته شدن بیش از ۱۵۰۰ نفر در حملات ناتو ، خواستار توقف این حملات شد.
وی خواستار گفت و گو شد!
نکته قابل توجه این که برای اولین بار تلویزیون دولتی قذافی کنفرانس مطبوعاتی وی را پخش نکرد. هم اکنون تلویزیون دولتی لیبی در حال پخش برنامه های از پیش ضبط شده ای درباره صنایع دستی و طبیعت لیبی است!

* پسر بزرگ قذافی خود را تسلیم انقلابیون کرد.

* سخنگوی دولت انقلابیون راز سقوط زودهنگام طرابلس را برملا کرد. وی گفت: از دو ماه پیش با فرمانده یگان ویژه حفاظت از قذافی در تماس بودیم و قرار بود سر بزنگاه نیروهای خود را عقب بکشد و تسلیم کند که این اتفاق رخ داد و قذافی بی محافظ ماند.

* تقریبا همه طرابلس به دست انقلابیون افتاد. تنها در منطقه باب العزیزیه (مقر اصلی قذافی) درگیری و مقاومت هایی وجود دارد که با توجه به کنار کشیدن یگان حفاظت از قذافی ، انتظار می رود این منطقه که همه دستگاه های حکومتی در آن متمرکز هستند ، تا ساعاتی دیگر سقوط کند.

* انقلابیون با حمله به زندان طرابلس ، هزاران زندانی سیاسی را آزاد کردند.

* ناتو فرودگاه و باب العزیزیه را هدف قرار داد.

* منزل عایشه ، دختر قذافی به تصرف انقلابیون درآمد.

* در پی تصرف طرابلس ، قذافی در سومین پیام خود طی ۲۴ ساعت اخیر که از رادیو پخش شد ، با مزدور خواندن انقلابیون ، آنها را متهم به از بین بردن امنیت و زیبایی لیبی کرد و از مردم خواست به سمت طرابلس حرکت کنند و آنها از از شهر بیرون کنند. صدای قذافی در این نوار ضبط شده ، ملتهب و عصبی به نظر می رسید.

* اولین تصاویر از “طرابلس آزاد شده”: مردم در خیابان ها شادی می کنند و عکس های قذافی را زیر پا له می کنند. در یکی از فیلم ها ، مردم تصویر بزرگی از قذافی روی زمین پهن کرده اند و به نوبت با ماشین از روی آن رد می شوند./ درگیری ها در گوشه و کنار شهر و مشخصاً در باب العزیزیه ادامه دارد.

* دو فروند هواپیمای آفریقای جنوبی وارد فرودگاه طرابلس شدند و این گمانه زنی وجود دارد که آنها برای بردن قذافی آمده اند. با این حال یکی از اعضای شورای انقلابی لیبی در گفت و گو با بی بی سی گفت: احتمال دارد قذافی به سمت الجزایر گریخته باشد ولی هنوز قطعی نیست.

* با توجه به جمیع شواهد و خبرهای رسیده ، می توان به جرات گفت که رژیم قذافی سقوط کرد.

* سخنگوی ارتش انقلابیون لیبی گفت: خبرهای ما حاکی از آن است که قذافی طرابلس را ترک نکرده و در گوشه از این شهر پنهان شده است. وی همچنین تصریح کرد : تا چند ساعت دیگر یک خبر خوب به مردم خواهیم داد.

* سفارت لیبی در الجزایر اعلام کرد که به انقلابیون پیوسته است.
* سخنگوی ارتش انقلابیون لیبی گفت: خبرهای ما حاکی از آن است که قذافی طرابلس را ترک نکرده و در گوشه از این شهر پنهان شده است. وی همچنین تصریح کرد : تا چند ساعت دیگر یک خبر خوب به مردم خواهیم داد.
انقلابیون می گویند انتظار ندارند قذافی در باب العزیزیه باقی مانده باشد.

* اینترنت در طرابلس بعد از مدت ها ، مجدداً وصل شد.

* انقلابیون می گویند وضعیت نبرد در باب العزیزیه سخت و پیچیده شده است و آنها هنوز موفق به ورود به آن نشده اند. با این حال جشن پیروزی در سایر نقاط شهر برقرار است. شهرهای دیگر لیبی مخصوصا بنغازی جشن سرنگونی دیکتاتور را گرفته اند.

* روند تسلیم نیروهای قذافی همچنان ادامه دارد.

*پس از فتح کامل طرابلس، نخست وزیر انگلستان گفت: نظام قذافی به پایان رسیده است.

* محمد، پسر ارشد قذافی، در نواری که از الجزیره پخش شد، گفت: گروهی خانه مرا محاصره کرده اند اما به او امان داده اند و همه چیز در منزل آرام است. وی افزود: کاش دعوای بین برادران به دوستی پایان می یافت.

اولین واکنش های بین المللی

وزارت خارجه آمریکا: شورای انتقالی خود را برای دوران “بعد از قذافی” آماده کند.

دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس: عصر قذافی به پایان رسید. او جرائم زیادی علیه مردمش انجام داد.

سارکوزی رئیس جمهور فرانسه: قذافی از بقایای نیروهای خود بخواهد سلاح بر زمین بگذارند تا بیش از این خونریزی نشود. انقلابیون به راه خود تا آزادی کامل ادامه دهند.

راسموسن دبیرکل ناتو: زمان برپایی یک لیبی جدید فرا رسیده است ؛ دولتی مبتنی بر آزادی و نه ترس.مبتنی بر دموکراسی و نه دیکتاتوری ، مبتنی بر اراده جمعی و نه تمایلات اقلیت

قدمت زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره ی جاهلیت

 

ای مطلب را برای دوستانی گذاشته ام که این احساس و گمان را دارند که زبان عربی گویا ترین زبان است و باخواندن این مطلب به عمق تاثیر گذاری زبان ایرانی در زبان عربی کاملاْ پی خواهند برد. 

 

نگاهی به قدمت زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره ی جاهلیت

در دوران پیش از اسلام، شعر عرب به درجه ی ممتازی از فصاحت، سلاست و نفاست کلام رسیده بود. شاعران عصر جاهلی شعرهایی آفریده‌اند که پژوهش در آن، گره‌های پر پیچ و تاب فرهنگ عرب و تشکیل زبان عربی را باز می کند. در نظم جاهلی، عنصرهایی نیز هستند که ارزش بسیاری برای پیشبرد دانش دارند. این عنصرها در اصل متعلق به فارسی‌زبانان بوده و با سبب‌های گوناگون وارد زبان و فرهنگ عرب شده است. در دیوان شاعران جاهلی، واژه‌های فراوان فارسی دیده می‌شوند که سخنوران عرب‌زبانِ شبه‌جزیره آن ها را با معنای اصلی فارسی به کار می‌برده‌اند.

«اعشیٰ» یکی از مشهورترین شاعران جاهلی است که شجره‌اش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه و تخلصش «ابوبصیر» است. او در سال ۵۲۹ میلادی ( ۹۴سال پیش از هجرت) زاده شده و در سال ٦۳۰ میلادی (۸ هجری) درگذشته است. از شجره‌نامه‌اش بر می‌آید که او عرب‌تبار است و با مردمان فارسی‌زبان نزدیکی ندارد. با وجود این در شعرهای این شاعر، واژه‌های فراوان فارسی با آب و رنگ گوناگون وارد شده است. ورود واژه‌های فارسی در نظم جاهلیت و وجود صنعت چامه‌سرایی در این نظم، ما را وادار کرد که عوامل تأثیر زبان و تمدن ایرانی در مدنیت عربی را پژوهش کنیم.

آشکار است که در دوران جاهلی، ارتباط فراوانی میان عجم و عرب وجود داشت. اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) در آن دوره با زبان فارسی به خوبی آشنا بودند و از شعرهای جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن به کار رفته است. برای آموختن تأثیر زبان فارسی در زبان عربی، ما چند قصیده و خَمریه‌های شاعران جاهلی عرب را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و به پژوهش های دانشمندان عرب نیز تکیه داده‌ایم. از جمله از دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، بهره گرفته ایم.  

در آغاز باید بدانیم که شواهد گسترش و کاربرد زبان فارسی در نواحی عرب پیش از اسلام در کدام منابع ثبت شده‌اند. یکی از منابع معتبر در این زمینه «تاریخ طبری» است که در آن آمده است:

«چون یزدجرد به ملک بنشست، ملک عرب نعمان بود. یزدجرد کس فرستاد و ملک عرب را از حیره بخواند. نعمان بیامد و یزدجرد او را گرامی داشت و گفت: "این فرزند مرا بپرور بدان هوای بادیه و حیره تا مگر بزید." نعمان بهرام را بر گرفت و به جای خویش برد».

از این گزارش برمی‌آید که بهرام گور در دربار نعمان تربیت یافته و پس از مرگ پدرش جانشین او شده است.

ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب بیست جلدی «الأغانی» نوشته است که پس از مرگ نعمان، شخصی به نام زید به امیری حیره برگزیده می‌شود. پسر همین زید که عدی نام داشت به دلیل این که هر دو زبان عربی و فارسی را خوب می‌دانسته است، به عنوان کاتب و مترجم به دیوان شاهنشاه ایران فرستاده می‌شود. از این مأخذ دانسته می‌شود که زبان فارسی در فاصله ی سال‌های ۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی (۲۲۴تا ۱۹۳ پیش از هجرت) یعنی در زمان حکم رانی نعمان و زید در حیره رواج داشته است.

بسیاری از پژوهشگران عدی بن زید را که کاتب و مترجم دربار شاهنشاه ایران بوده است، شاعری خوش ذوق معرفی کرده‌ و عامل شکل‌گیری ذوق بدیعی او را تأثیرپذیری از تمدن ایرانی می‌دانند. گسترش زبان فارسی از حیره تا یمن در بسیاری از منابع یاد شده و شعر جاهلی را متأثر از آن دانسته‌اند. در شعرهای شاعران جاهلیِ عرب، شواهدی وجود دارد که پژوهش در آن ها تأثیر تمدن ساسانی در فرهنگ عربی را تصدیق می‌کنند. مثلن در شعر اعشی آمده است: «و کأس کعین الدیک باکرت حدها»: جامم چون چشم خروس و می‌شتابم به سوی او.

عبارت «عین الدیک» به معنای «چشم خروس» یک تشبیه تصادفی نیست. در موزه ی قاهره یک ابریق برنجی از عصر ساسانی هست که آن را در شهر فیوم مصر یافته‌اند. گردن این ابریق پر نقش ‌و نگار به شکل استوانه و دسته‌اش به مانند ماری شاخ دار است. بر سرپوش ابریق نیز سردیس یک شیر غران نهاده شده و لوله ابریق به شکل خروسی است که در حال بانگ زدن است. چشمان خروس بسیار زیبا و مانند چشمان سُرمه کشیده پری رویان است.

توصیف شاعرانه برابر با ترکیب اجزای این ابریق در شعر جاهلی بسیار دیده شده و شاعران گوناگونی چشمان خروس را وصف کرده‌اند. در «معلقه» عمرو ابن کلثوم آمده است: «و سید معشر قد توجوه/ بتاج الملک یحمی المحجرینا»: تاج زرین برایش گذاشتند، معشر ما چو شاه شد / او حمایت می‌کند هم بوم ما هم خون ما.

در این بیت واژه‌ و ترکیب «توجوه» و تاج الملک به کار رفته‌اند. کلمه ی تاج از زبان پهلوی است. در کتیبه‌های عربی و نظم جاهلی و آثار موزه‌های جهان، کلمه ی «تاج» و تصویر آن به فراوانی دیده شده است. در موزه ی قاهره یک تخته ی نگارینِ چوبی نگه داری می‌شود که بر روی آن تاج بال دار ساسانی دیده می‌شود. در هنر ساسانی عنصرهای دوگانه‌ای همچون دو خروس، دو مار، دو بال، دو شیر و غیره عنصری اصلی به شمار می‌آید. در آن اثر چوبین، این عنصرهای جفت در تاج و در تصویرهای پیرامون آن لحاظ شده‌اند. از کلمه ی تاج در زبان عربی، فعل‌هایی با معنی های گوناگون، عبارت‌های مجازی و صرف‌های فاعلی و مفعولی همچون «تاج السین»، «تاج الاذن»، «تاج العرب صله»، «تاج العقد» و غیره ساخته شده است.

شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عربِ پیش از اسلام حکایت می‌کند و منابع گوناگون این نظر را تأیید می‌کنند. اما دانسته نیست که چرا در دانش ایران شناسی به این منابع و شواهد استناد نمی‌کنند و سرآغاز زبان فارسی را در سده ی هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) قرار می‌دهند؟ مثلن ریچارد فرای نوشته است: «زبان معاصر ادبی فارسی، که الفبایش عربی است، در سده نهم میلادی (سوم هجری) در شرق ایران شکل گرفته و در شهر بخارا (پایتخت سامانیان) به تکامل رسید».

و نعمت میرزا زاده نیز در همین زمینه می‌گوید: «این زبان فقط در خراسان و ماوراء النهر رایج بوده و نه در جای دیگر. چرا که زبان دری را (به جز در خراسان) فقط در دربار پادشاهان بلد بوده‌اند».

چنان چه زبان فارسی در سده نهم میلادی (سوم هجری) شکل گرفته باشد، چه گونه تا این اندازه در نظم جاهلیِ عرب تأثیر نهاده است؟ اگر زبان فارسی، زبان درباری بوده باشد؛ چه گونه از حیره تا یمن منتشر شده و بسیاری از اعراب پیش از اسلام با آن آشنا بوده‌اند؟

اگر شعرهای  شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم، نمونه ی واژه‌ها و ترکیب‌های فارسیِ بسیاری در آن دیده می‌شود. مثلن در یک بیت اعشی عینن آمده است: «آس و خیری مرو و سوسن/ کرده مخمور هر هنرمند»: واژهٔ «آس» نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است. کلمه ی «مرو» نیز در غیاث اللغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است. اعشی در بیت دیگری گفته است: «و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس/ یصبحنا فی کل دجن تغیما»: نازبو همراه نرگس و یاسمن/ بوی شادابی پاشند به من».

شاهسپرغم در غیاث‌اللغات مترادف نازبو یا ریحان خوشبو آمده است. در بیت دیگر اعشی: «لنا جلسان عندها و بنفسج/ و سیسنبر و المرزنجوش منمنما»: در گلستانم بنفشه با سیه سنبل نشسته / خویش را نزد مرزنجوش زینت می‌دهند». واژهٔ سیسنبر در غیاث اللغات معرب «سیه سنبل» نامیده شده است. همین منبع، معنای واژه ی مرزنجوش که در بیت بالا آمده است را چنین شرح می‌دهد: «مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعی از ریحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند». در بیت بالا، واژه‌های گلستان، سیه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهای آن ها در زبان فارسی به کار رفته‌اند و نشان می‌دهد که این واژه‌ها در طول پانزده سده تغییر معنایی نداده‌اند.

در شعر های شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایرانی نیز بسیار به کار رفته ‌است. اعشی می‌نویسد: «و مستق صینی و نای و بربط/ یجا و بها صنج اذا ماترنما»: مشته چین و بربط و نای/ هم آهنگ چنگ در ترنم‌ها.» کلمه ی مشته، به معنای «کوبک» و همان زنگ است. چنان چه در شاهنامه آمده است: چه آواز نای و چه آواز چنگ / خروشیدن بوق و آواز زنگ. در این بیت، واژه ی زنگ چون مترادف کوبک یا مشته آمده است. معانی مشته، نای، بربط، چنگ (صنج) در شعرهای اعشی با معنی های امروز این واژه‌ها برابر است و تغییری نکرده است.

در میان اصطلاح‌های معروف موسیقی ایرانی، زیر و بم نیز وجود دارد. صدای نازک را زیر، صدای پر را بم، و پرده‌‌ای از موسیقی را مهین می‌نامیدند. این نام‌ها در بیت اعشی چنین آمده است: «وثنی الکف علی ذی عتب/ یصل الصوت بذی زیر أبح»: تارها از پنجه‌های نازکش / بربیارند صوت زیر دلربا. در شاهنامه نیز آمده است: برآمد خروش از دل زیر و بم/ فراوان شده شادی، اندوه کم.

در همین باره جلال الدین بلخی فرموده است: بی زیر و بی بم تو مایم در غم تو / بنواز جان ما را از راه آشنایی.

واژه ی «زیر» در شعرهای دیگر شاعران جاهلی نیز دیده شده است. واژه‌های فارسی در شعر عربی، به همه ی قانونمندی‌های صرفی و نحوی عربی مطابقت داده شده‌اند، اما تغییر معنایی در آن ها به چشم نمی‌خورد. تغییرات آوایی واژه‌های فارسی در زبان عربی فراوان است. مثلن واژه ی «مرزنگوش» در قاموس‌های عربی به گونه ی «مردقوش» آمده و یا کلمه ی «گلستان» که «جلسان» نوشته شده است.

بسیاری کلمه‌های فارسی در زبان عربی معنی خود را حفظ کرده و اشتقاق‌های فراوان ساختند. اما برخی کلمه‌های فارسی در نظم جاهلی هستند که امروزه در زبان فارسی متداول نیست. مثلن کلمه ی سمسار، در این بیت اعشی: «وأصبحت لا استطیع الکلام/ سوی أن اراجع سمسارها»:  من مدار گفتنی گم کرده‌ام/ روی می‌آورم به سمسار شما».

کلمه ی «سمسار» در غیاث‌اللغات به معنی «میانه‌رو» آمده است و اعشی نیز به همین معنی به کار برده است. کلمه ی «دهقان» نیز در شعرهای شاعران جاهلی به معنی حاکم، امیر و ارباب استفاده شده است: «عد هذا فی قریض غیره وأذکرن فی الشعر دهقان الیمن»: بشمرد او این همه در نظم غیر/ لیک ارباب یمن را یاد کرد در شعر خود. در شاهنامه نیز واژه ی دهقان به همین معنای ارباب و حاکم آمده است: به معبد چنین گفت دهقان سغد/ که برناید از خانه باز چغد.

در شعرهای شاعران جاهلی، واژه‌های فارسیِ: انجمن، ارغوان، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب، گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، یاقوت، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، مهره، مشته، نرگس، سوسن، سمسار، سیه‌سنبل، تاج، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره به کار رفته است. این نکته مهم را باید یادآور شد که ساخت و تلفظ این کلمه‌ها برابر با زبان پهلوی نیست و با معنی و تلفظ فارسی دری به کار رفته اند.

پرسشی که پیش می‌آید، این است که اگر زبان فارسی در سده هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) پدید آمده و پیش از آن زمان، حداکثر کاربرد درباری داشته است؛ پس چه گونه است که شاعران پیش از اسلامِ عرب زبان تا این اندازه از آن متأثر گشته‌اند؟ مگر زبانی که در دایره محدود دربار روایی داشته و کاربرد گسترده‌ای نداشته و به درجه ی زبان ادبی نرسیده بوده، می‌توانست در زبانی دیگر تا اندازه‌ای تأثیر بگذارد که شاعران زبردستش از واژه‌های آن زبان برای مردمی استفاده برد که هیچ از آن نمی‌فهمیده‌اند؟

اعشی، ابوربیعه و دیگران، به عنوان شاعران شعر جاهلی معروف شده‌اند. شهرت شاعر به واسطه ی شعرهای قابل فهم، دلپسند، جذاب و دل نواز صورت می‌گیرد. شاعری که کلمه‌‌ها و ترکیب‌های ناشناس و بیگانه را به کار برد و خواننده‌اش آن شعرها را نفهمد، شهرت پیدا نمی‌کند. به این ترتیب می‌توان گفت که زبان فارسی سابقه‌ای دراز ‌تر دارد، در زبان عربی تأثیر نهاده و واژگان آن برای مردم عرب‌زبان مفهوم

سازمان‌های اسلامی فرصت را غنیمت بدانند

سرنوشت امام موسی صدر همچنان در ابهام؛

هم‌اکنون با پایان یافتن کار حکومت این دیکتاتور، زمان فعال شدن همه ظرفیت‌های رسمی و دیپلماتیک کشورهای اسلامی و سازمان‌های مردم نهاد (NGO) بین‌المللی اسلامی برای یافتن این شخصیت ارزشمند اسلامی است. ناگفته نماند در صورت تعلل، همدستان بین‌المللی قذافی در این جنایت فرصت خواهند یافت تا ابتکار عمل را به دست گرفته ...
انتشار خبر سقوط طرابلس و دستگیری عوامل اصلی حکومت قذافی را می‌توان پایانی بر بیش از چهل سال ظلم و دیکتاتوری وی بر ملت خود و دیگر ملل اسلامی ‌دانست.

به گزارش «تابناک»، از بزرگترین مصادیق ظلم قذافی به دیگر ملل اسلامی، ‌موضوع ربوده شدن امام موسی صدر است که پس از گذشت سه دهه، همچنان در ابهام باقی مانده و هم اکنون با پایان یافتن کار حکومت این دیکتاتور، زمان فعال شدن تمام ظرفیت‌های رسمی‌ و دیپلماتیک کشور‌های اسلامی ‌و سازمان‌های مردم نهاد (NGO) بین‌المللی اسلامی‌ برای یافتن این شخصیت ارزشمند اسلامی‌ است.

ناگفته نماند در صورت تعلل، همدستان بین‌المللی قذافی در این جنایت فرصت خواهند یافت تا ابتکار عمل را به دست گرفته و با خارج ساختن وی از لیبی از آشکار شدن ارتباطات خاص خود در شراکت با دیکتاتور لیبی در آن برهه پیشگیری کنند. سکوت و انفعال دستگاه‌های دیپلماتیک کشور‌های اسلامی ‌در این برهه نابخشودنی و دارای آثار جبران‌ناشدنی خواهد بود، زیرا ممکن است، هرگز فرصتی چون شرایط امروز لیبی برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر تکرار نشود.

گفتنی است، در بحبوحه درگیری‌های شش ماه گذشته در لیبی، اخبار مختصر و ضعیفی از سوی برخی منابع لیبیایی، دال بر زنده بودن ایشان در زندانی در شهر «سبعا» منتشر شد.

امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان در سوم شهریور سال 1357 و در آخرین مرحله از سفر دوره‌ای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی‌ معمر قذافی وارد لیبی و در روز نهم شهریور ربوده شد. دستگاه‌های قضایی دولت‌های لبنان و ایتالیا و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب نمود.

البته مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که بعد‌ها به دست آمدند، همگی دال بر آن هستند که امام موسی صدر، هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.

در این میان، قرائن متعددی حکایت از آن دارند که امام موسی صدر همچنان زنده است و چون برخی دیگر از علمای اسلامی، شرایط زندان حبس ابد را می‌گذراند.

بنا بر این گزارش، آخرین خبری که در سیزدهم اردیبهشت 1380 توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» روی شبکه جهانی اینترنت منعکس شد، مدعی آن است که امام موسی صدر در اواخر سال 1376 توسط برخی زندانیان زندان ابوسلیم شهر طرابلس دیده شده و اندکی پیش از ماه رمضان گذشته به مکانی دیگر انتقال یافته است.

مقر اقامت قذافی هم به تصرف انقلابیون درآمد/ قذافی ناپدید شد

مجسمه قذافی سقوط کرد 
شبکه خبری الجزیره دقایقی پیش با پخش تصاویری از درون فضای کاخ معمر قذافی دیکتاتور لیبی، اعلام کرد که نیروهای انقلابی لیبی موفق شدند وارد فضای کاخ قذافی در منطقه «باب العزیزیه» شوند/ مقادیر زیادی سلاح توسط انقلابیون به غنیمت گرفته شده و در همین حال بخش هایی از کاخ در آتش می سوزد.
اخبار رسیده از طرابلس حاکی است مخالفان قذافی موفق شدند وارد مجتمع العزیزیه مقر قذافی شده و کنترل کامل طرابلس را بدست گیرند.

به گزارش
صفحه عربی «تابناک»، شبکه خبری الجزیره دقایقی پیش با پخش تصاویری از درون فضای کاخ معمر قذافی دیکتاتور لیبی، اعلام کرد که نیروهای انقلابی لیبی موفق شدند وارد فضای کاخ قذافی در منطقه «باب العزیزیه» شوند.

بنابر این گزارش، انقلابیون وارد فضای کاخ شده اما تا به این لحظه موفق نشده اند وارد فضای درونی و ساختمانی کاخ شوند.

در همین حال صدای شدید تیراندازی در این منطقه به گوش می رسد.

خبرنگار الجزیره در این باره گفت: تعدادی از نیروهای قذافی همچنان به مقاومت ادامه می دهند اما تعداد تلفات آنان بیش از انقلابیون است زیرا در فضای داخلی کاخ محاصره شده اند.

وی در ادامه افزود: مقادیر زیادی سلاح توسط انقلابیون به غنیمت گرفته شده و در همین حال بخش هایی از کاخ در آتش می سوزد.

باب العزیزیه

از سویی شبکه تلویزیونی العربیه نیز گزارش داد: انقلابیون وارد خانه پذیرایی از میهمانان قذافی شده اند. آنها پس از ورود به باب العزیزیه، مجسمه دیکتاتور لیبی را هم به زیر کشیدند.

انقلابیون هم اکنون با خودروهای خود در خیابانهای طرابلس جولان می دهند و به ابراز شادمانی مشغول هستند.

از سوی دیگر، مدیر بیمارستان طرابلس از پزشکان برای درمان مجروحان درخواست کمک کرد و از آنها خواست به بیمارستانها بپیوندند.

بر اساس گزارش رسانه های عربی، انقلابیون از دروازه شرقی باب العزیزیه جایی که مخصوص ورود میهمانان ویژه است، وارد دژ قذافی شدند.

رسانه های عربی همچنین گزارش دادند انقلابیون لیبی وارد بیت الصمود (خانه پایداری) شدند، جایی که قذافی سخنان خود را از زمان آغاز انقلاب مردم لیبی در آن مکان ایراد می کرد.

در همین حال، نماینده لیبی در سازمان ملل متحد هم گفت: پیش بینی می کنیم لیبی تا 72 ساعت دیگر به طور کامل آزاد خواهد شد.

به گفته وی، انقلابیون خواهان محاکمه معمر قذافی در داخل لیبی هستند.

گفتنی است از بامداد امروز درگیری‌های شدیدی میان مخالفان لیبی با نیروهای قذافی در منطقه باب العزیزیه که متشکل از استحکامات نظامی و تاسیسات دیگر است و مقر قذافی را دربرمی‌گیرد در جریان بود.

تکمیلی: آزادسازی کامل باب العزیزیه/ ناپدید شدن قذافی

رسانه های عربی لحظاتی پیش به نقل از شورای انتقالی لیبی، از آزادسازی کامل باب العزیزیه مقر سرهنگ قذافی و سقوط نهایی رژیم وی پس از گذشت بیش از چهار دهه حکومت ظالمانه بر مردم لیبی خبر دادند.

انقلابیون همچنین اعلام کردند باب العزیزیه تحت تصرف کامل ما قرار دارد، اما هیچ اثری از قذافی نیست.

العربیه نیز به نقل از انقلابیون گزارش داد افراد مسلح وابسته به قذافی در محله سلیم جنب باب العزیزیه حضور دارند.

این شبکه همچنین از حضور مزدوران تک تیرانداز طرفدار قذافی در برخی منازل در باب العزیزیه و حمله آنها به انقلابیون خبر داد.
 
العربیه همچنین گزارش داد گردانهای قذافی، ساختمان پست در طرابلس را گلوله باران می کنند.
 
این شبکه همچنین از سیطره انقلابیون «سبها» بر ساختمان سازمان اطلاعات نظامی لیبی در این شهر خبر داد.
 
این خبر تکمیل می شود...

رمزگشایی از بهانه اخیر رژیم

رژیم اسراییل مدعی است، عاملان این حمله، از مرز نوار غزه تحت کنترل حماس، به درون مناطق آماج حمله قرار گرفته شده، نفوذ و آنان نیز تلافی کرده اند، ولی اطلاعات تکمیلی، نشان می دهد که سناریوی جدیدی در راه است؛ سناریویی که احتمالا حکومت نظامی مصر نیز با آن همراهی خواهد کرد
سرویس بین‌الملل ـ با کشته شدن دست‎کم سه فلسطینی در دور دیگری از حملات موشکی رژیم اسراییل به نوار غزه، شمار تلفات فلسطینیان در حملات دو روز گذشته رژیم اسرائیل، به شانزده نفر رسید. این در حالی است که افزون بر این شانزده تن، پنج نفر از افسران امنیتی مصر در مرز غزه و مصر نیز در این عملیات کشته شده اند.

به گزارش «تابناک»، رژیم اسراییل، روز پنجشنبه، بلافاصله پس از کشته شدن هشت اسرائیلی در نزدیکی بندر تفریحی ایلات در دریای سرخ، حملات هوایی‎اش را در سرزمین‎های اشغالی آغاز کرد. مقام‎های رسمی اسرائیلی، ادعا می کنند گروه شبه نظامی مستقر در غزه، به نام کمیته مقاومت مردمی، در حملات روز پنجشنبه دخالت داشته است.

اسراییل مدعی است، عاملان این حمله، از مرز نوار غزه تحت کنترل حماس، به درون مناطق مورد حمله قرار گرفته شده، نفوذ کرده‎اند و این در حالی است که کمیته مقاومت مردمی،  هر گونه دخالت در این حمله را تکذیب می‎کند.

بر پایه این گزارش، موضوع حملات اخیر رژیم صهیونیستی به مرز غزه و مصر بنا بر سناریوی پبچیده‌تری است، چرا که «عوزی دایان»، رئیس سابق شورای امنیت ملی رژیم اسرائیل گفته است: هنگام آن فرا رسیده است که توان فعالیت در شبه‌جزیره سینا را به ارتش اسرائیل بازگرداند.

وی در مصاحبه با کانال 7 اسرائیل افزود: یک هفته پیش با رئیس ستاد کل ارتش در این باره گفت‌وگو کردیم. وارد جزییات نمی‌شوم. تنها می‌گویم که از جنبه نظامی و امنیتی ما باید برای ورود به دوره جدید آماده شویم.

وی سپس گفت: اسرائیل به دنبال توافق صلح با مصر است، ولی از سوی دیگر، مسأله اصلی برای تل‌آویو، دفاع از اسرائیلی‌هاست و این رژیم نمی‌‌خواهد امنیتش به خطر بیفتد.

وی افزود: بنابراین باید پاسخ شدیدتر داد و به دنبال خرابکاران رفت.

عوزی دایان همچنین خاطرنشان کرد: باید از مصر خواست امکان دخالت نظامی در سینا را فراهم کند.
 
بر این اساس، سناریوی اصلی رژیم صهیونیستی اعمال فشار بیشتر به حکومت نظامی مصر برای بازگذاشتن دست آنان در صحرای سینا و همچنین بستن دوباره گذرگاه رفح است؛ موضوعی که احتمالا حکومت نظامی مصر به آن تن خواهد داد.

این در حالی است که تظاهرات مصری‎ها و تجمع آنان در جلوی سفارت اسرییل در قاهره، پایتخت مصر ـ که در اعتراض به کشته شدن دست‎کم پنج افسر امنیتی مصر در حملات اسرائیل به مرز غزه رخ داده ـ ادامه دارد؛ اما در همین حال، «ایتسحاق لیوانون»، سفیر رژیم اشغالگر در قاهره در نخستین واکنش به تظاهرات گسترده مصری‌ها مقابل ساختمان سفارت این رژیم، تأکید کرد که قاهره را ترک نمی کند و تا هنگامی که از سوی وزارت امور خارجه اسرائیل، دستوری به او نرسد، به کار خود ادامه خواهد داد.

«یوانون» در تماسی تلفنی با کانال 10 تلویزیون رژیم اشغالگر گفت که اکنون نمی‌خواهد مصر را ترک کند.

وی با این حال از مسئولان مصری خواست، نیروهای امنیتی خود را پیرامون سفارتخانه این رژیم افزایش داده و از ورود تظاهرکنندگان به آن جلوگیری کنند.

قذافی و فرزندان، تا این لحظه چه سرنوشتی پیدا کرده اند؟

 
به روایت فارین پالسی؛
هفت پسر و تنها دختر معمر قذافی به همراه پدرشان با سرنوشت‌های گوناگونی روبه‌رو شدند. مجله «فارین پالسی» آمریکا به بررسی سرنوشت قذافی و فرزندانش پرداخته که بر پایه آن، هر کدام از آنان سرنوشت متفاوتی پیدا کرده اند/ قدرتمندترین فرزند قذافی، پسر دوم وی یعنی «سیف الاسلام قذافی» است که...
سرویس بین‌الملل ـ هفت پسر و تنها دختر معمر قذافی به همراه پدرشان با سرنوشت‌های گوناگونی روبه‌رو شدند.

به گزارش «تابناک»، مجله «فارین پالسی» آمریکا به بررسی سرنوشت قذافی و فرزندانش پرداخته که بر پایه آن، هر کدام از آنان سرنوشت متفاوتی پیدا کرده اند.
سیف‌الاسلام قذافی:

قدرتمندترین فرزند قذافی، پسر دوم وی یعنی «سیف‌الاسلام قذافی» است که همگان او را به عنوان نخست وزیر غیر رسمی لیبی می‌شناختند.
وی که چندین موسسه خیریه در اروپا راه‌اندازی کرده، بسیار به سبک زندگی غربی متمایل بود، ولی در زمان آغاز شورش در لیبی در کنار پدرش ایستاد.

هرچند انقلابیون مدعی شدند وی را دستگیر کرده اند، با وجود این، وی روز سه‌شنبه در طرابلس در جمع خبرنگاران دیده شد. از عصر سه شنبه، اطلاعی از پناهگاه وی در دست نیست.
محمد قذافی:

بزرگترین پسر قدافی و رئیس کمیته ملی المپیک و همچنین رئیس مخابرات لیبی است. وی که ظاهرا دستگیر شده و در حین بازداشت هم با شبکه‌های خبری مصاحبه کرد، از دست مخالفان گریخته و آخرین بار با رئیس فدراسیون شطرنج روسیه در عصر سه‌شنبه مکالمه تلفنی داشته است. هرچند جای اختفای محمد قذافی نیز معلوم نیست، وی و پدرش با هم در یک مکان پنهان شده‌اند.
عایشه قذافی:

تنها دختر قذافی است که به «کلودیو شیفر» شمال آفریقا معروف است. شاید بتوان گفت، وی مستبدترین فرزند قذافی است. عایشه که به عنوان وکیل نماینده لیبی هم در شورای حقوق بشر ملل متحد بود، در سال 2004، وکالت صدام حسین را بر عهده گرفت و زمانی که روزنامه دیلی تلگراف از وی پرسید که نظرش درباره کشتار صدها هزار عراقی به دست صدام چیست، پاسخ داد که بالاخره آنان مخالف صدام بوده‌اند.

 عایشه قذافی احتمالا هم اکنون در بلاروس است.
معتصم قذافی:

مشاور امنیت ملی قذافی و رقیب جدی سیف الاسلام برای تصاحب قدرت در رژیم قذافی است. وی در جریان شورش‌های اخیر نیز مسئول محافظت از برقا بود. گویا، وی به سمت مرز لیبی و الجزایر رفته و در آنجا پنهان شده باشد.
ساعدی قذافی:

سومین پسر قذافی است که عاشق فوتبال و بازیگری است. وی زمانی در تیم پروجای ایتالیا بازی می کرد و در سال‌های اخیر نیز به عنوان تهیه کننده هالیوود معرفی شده است. از روز شنبه خبرهایی درباره دستگیری وی به دست مخالفان منتشر شده، ولی انتشار خبر دستگیری سیف الاسلام و آزادی بعدی وی، شک و شبهه را در این باره افزایش داده است.
هانیبال قذافی:

جنجالی‌ترین پسر قذافی هانیبال است که بیش از آنکه در لیبی باشد، در اروپا و به عیاشی مشغول بود، به گونه‌ای که در سال 2008 به اتهام تجاوز در سوییس بازداشت شد؛ بازداشتی که باعث ایجاد بن‌بست در روابط لیبی و سوییس شد. وی نیز به نظر می‌رسد هم اینک در مرز الجزایز متواری باشد.
سیف العرب قذافی:

چهارمین پسر قذافی است که او هم مانند هانیبال بیشتر در اروپا زندگی می‌کرد و در حملات ناتو به همراه نوه قدافی کشته شد.
خمیس قدافی:


کوچکترین پسر قذافی و رئیس گارد نظامی قذافی است که در مدرسه تجاری مادرید مشغول به تحصیل بود و به هنگام آغاز شورش‌ها، به دلیل نقشی که در سرکوب مردم لیبی در جریان شورش ها داشت، از این دانشکده اخراج شد. بر پایه گزارش‌های منتشره، وی در جریان درگیری‌ها کشته شده است.
و معمر قذافی:

وی خود را شاه شاهان آفریقا می‌دانست که احتمالا هنوز در لیبی است. آخرین بار روز سه شنبه با رئیس فدراسیون شطرنج روسیه تلفنی صحبت کرده و از سلامتی خود به وی خبر داده و گفته که تا آخرین لحظه زندگی خود خواهد جنگید.

 گزارش‌ها از وجود تونلی بیست مایلی در درون محل اقامت وی خبر داده‌اند که قذافی و پسرانش را برای به دریا می‌رساند. با وجود این، وی گزینه‌های زیادی ندارد. همه گزینه‌های وی برای فرار عبارتند از: الجزایر، تونس و آفریقای جنوبی

اعلام نتایج آزمون دانشگاه آزاد و تاریخ، محل و نحوه ی ثبت نام پ

اعلام نتایج آزمون دانشگاه آزاد و تاریخ، محل و نحوه ی ثبت نام پذیرفته شدگانآرشیو شد

اعلام نتایج آزمون دانشگاه آزاد

اسامی پذیرفته شدگان نهایی کنکور کارشناسی دانشگاه آزاد اسلامی ازتاریخ 11شهریور در سایت

هم از طریق شماره داوطلبی و هم از طریق مشخصات فردی قابل مشاهده است.

 

پذیرفته شدگان تمامی رشته ها و ذخیره های گروه پزشکی باید شخصا از 23 تا 28 شهریور به واحد یا مرکز دانشگاهی مربوطه مراجعه کنند. عدم مراجعه پذیرفته شدگان و ذخیره ها در روز و ساعت مقرر به منزله انصراف از ثبت نام تلقی خواهد شد.

 

نفرات ذخیره باید در روزهای تعیین شده به واحدهای دانشگاهی مراجعه کرده و آمادگی خود را کتبا طبق فرم مخصوص در قبال دریافت رسید از مسئولین مربوطه برای ثبت نام اعلام کنند، سپس در ساعت 9 صبح روز پنج شنبه 28 شهریور به واحدهای دانشگاهی مربوطه مراجعه کنند تا با رعایت ردیف تقدم ذخیره تا حد تکمیل ظرفیت مصوب از آنان ثبت نام به عمل آید. شروع به تحصیل آن دسته از پذیرفته شدگانی که به صورت ذخیره پذیرفته شده اند در صورت تکمیل ظرفیت مهر ماه از بهمن ماه سال جاری خواهد بود

ساعت آینده به طور کامل سقوط کند.لیبی وقذافی

اخبار جدید لیبی

.

اخبار رسیده از طرابلس پایتخت لیبی حاکی از آن است که احتمال دارد رژیم این کشور طی ۲۴ ساعت آینده به طور کامل سقوط کند.

به گزارش «صفحه عربی تابناک»، جدید ترین اخبار رسیده از این کشور حاکی از آن است که برخی مقامات ارشد این کشور طی تماس های تلفنی با رسانه های خارجی از خروج محرمانه “معمر قذافی” رهبر انقلاب لیبی به محلی نامعلوم خبر دادند.

این در حالی است که دقایقی پیش شبکه خبری الجزیره قطر از سقوط صداوسیمای لیبی و افتادن آن به دست معترضان خبر داد.

گفتنی است “سیف الإسلام قذافی” فرزند “معمر قذافی” شب گذشته طی اظهاراتی تلوزیونی که از طریق شبکه رسمی این کشور پخش شد به شکلی شدید اللحن معترضین را تهدید کرد که در صورت پایان ندادن به اعتراضات خود، ارتش این کشور با سلاح به جان آنان خواهد افتاد.

وی گفت: پدرم “زین العابدین بن علی” رئیس جمهور مخلوع تونس یا “حسنی مبارک” رئیس جمهور سابق مصر نیست که به این راحتی ها فرار کند زیرا او یک رئیس جمهور نیست بلکه رهبر یک ملت است!

“سیف الإسلام قذافی” افزود: نیروهای امنیتی و ارتش برای حفظ نظام حاکم و امور کشور، هر کاری خواهند کرد. در صورتی که معترضین دست از اعتراضات خود بر ندارند کشور وارد جنگ داخلی خواهد شد.

در همین حال صبح امروز “عبد المنعم الهونی” نماینده دائم لیبی در اتحادیه عرب در اعتراض به سرکوب تظاهرات کنندگان توسط نیروهای وابسته به رژیم لیبی، از سمت استعفا داد و گفت: من روز شنبه استعفانامه خود را به وزارت خارجه لیبی تقدیم کردم تا به هدف خود که پیوستن به صفوف انقلابیون است، برسم.

از سوی دیگر شیخ “یوسف قرضاوی” رئیس اتحادیه جهانی علمای اسلام طی اظهاراتی گفت: “قذافی” همچنان خون پاک جوانان لیبی را می ریزد اما حکومت ظالمان دوامی ندارد. دوره حکومت استبدادی “معمر قذافی” به سر رسید. بلایی که بر سر “بن علی” و “مبارک” آمد، رهبر لیبی نیز به آن دچار می شود.

شایان ذکر است در حالی که از آغاز اعتراضات گسترده در سراسر لیبی تا به امروز که حدود پنج روز می گذرد، آمار دقیقی از تعداد تلفات در دست نیست اما آمار غیر رسمی حاکی از آن است که تاکنون حدود هزار نفر به شهادت رسیده و دو هزار تن دیگر زخمی شده اند که حال برخی زخمی ها وخیم اعلام شده است. سه روز پیش نیز اخباری در رسانه های مختلف جهان منتشر شد مبنی بر فرار خانواده «قذافی» که بیش از ۴۲ سال است بر مسند قدرت تکیه داده است.